eitaa logo
🌷سَربَندهای خاکی🌷
205 دنبال‌کننده
1هزار عکس
274 ویدیو
23 فایل
🍃کلام حضرت آقا (مدظله العالی): #شهادت مرگ تاجرانه است؛ این روغنِ ریخته را نذر امامزاده کردن است.🍃 👈پ ن: #شهید نشوی میمیری ⬅️حتما از عملکرد کانال #انتقاد کنید.🌷 @Serat_Gomnami313
مشاهده در ایتا
دانلود
۹ ✍🏻این قسمت: 😢 🔶مرتضی چندین بار از طریق برادرم به من درخواست ازدواج داد.🌹 برادرم در توصیف مرتضی می گفت: «مرتضی اهل خیلی خیلی خیلی است. اگه کسی ازش چیزی بخواد،شده میره قرض می کنه و خودش رو به زحمت می اندازه و  به اون طرف قرض میده! 🔷 خیلی چشم پاکه و اهل حرام و حلاله.اصلاهم اهل(غیبت و تهمت نیست) من گفتم: «خوب بگو شهیده دیگه»🌾 داداشم گفت:«آره شهیده! زنده» من هم جواب دادم: «من نمیخوام حالا بشم. 🔶بگو بره خواستگاری کسی که بخواد همسر شهید بشه داداشم گفت: «نه اینجوری نگو! هر کی هم که حالاخوب باشه نمی شه که...» ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef "سَربَندهای خاکی" در تلگرام👇🏻 🆔 Telegram.me/EtreHussein
۱۰ ✍🏻این قسمت: ❤️ 🔶شش که مرتضی برای خواستگاری از من وقت گذاشته بود، اتفاقات عجیبی برایش رخ داده بود.🧐 خودش برایم تعریف می کرد: «اون روزها نماز شب📿 میخوندم و می گفتم خدایا!فاطمه رو راضی کن. روزه می گرفتم و می گفتم خدایا! فاطمه رو راضی کن. نماز مستحبی خدا! فاطمه راضی بشه و...😓 🔷چندین بار پیش اومد که با موتور تنهایی به بیابانهای بیرون شهر میرفتم. راه میرفتم و تنهایی شروع می کردم به دعا خوندن!🌵🥀 سقفم آسمون بود و زیر پام کویر. به خدا می گفتم: خدایا! چیکار کنم که این دختر راضی بشه؟😬 🔶کم کم سکوت و تنهایی و صدای حیوانات🐍🕷 و.. من رو می گرفت و من رو به فکر قبر و قيامت و.. می انداخت.😞به جایی رسیدم که خدا به خدا می گفتم: من کی هستم؟ توکی هستی؟ من قراره توی این دنیا چیکار کنم؟. فاطمه! این نه گفتنهای تو باعث شد من از یک عشق زمینی به عشق آسمونی برسم😇 🔷بعضی اوقات به مرتضی می گفتم: «ای کاش خیلی زودتر به تو جواب مثبت داده بودم»😥 اما مرتضی می گفت: (نه! تو من رو ساختی)✋🏻 . ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef "سَربَندهای خاکی" در تلگرام👇🏻 🆔 Telegram.me/EtreHussein
۱۱ ✍🏻این قسمت: ‼️😬 🔶وقت ازدواج،با اینکه بیش از ۱۰سال از عضویت مرتضی در سپاه می گذشت‼️وحقش بود که از خانه🏘 سازمانی استفاده کند،اما هرگز قبول نکرد.😬 🔷می گفت:"بچه هایی هستن که بیشتر از من به خونه سازمانی نیاز دارن" من می گفتم:"این حق تویه چرا ازش استفاده نمی کنی؟!" مرتضی می گفت:"همیشه قرار نیست آدم حق رو بگیره.خیلی وقت ها هم باید انسان از حقش بگذره"✌️🏻 🔶ما بعد از ازدواج به خانه ای که پدر مرتضی برایمان تهیه کرده بود رفتیم و زندگی مشترکمان را از آنجا آغاز کردیم.🌹 ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef "سَربَندهای خاکی" در تلگرام👇🏻 🆔 Telegram.me/EtreHussein
۱۲ ✍🏻این قسمت: ۷۰درصد_شود_دیگر_ماموریت_نمی_روم ‼️😇 🔶بارها مجروح شد.جانباز ۱۵ درصد بود،وقتی می گفتم:"می شه دیگه ماموریت نری؟" می گفت:"بله.اگه این جانبازی ام بشه ۷۰درصد دیگه نمی رم"😁 🔷در ادامه صحبت های زمان ازدواج به مرتضی گفتم من خیلی اهل خرج کردن هستم،هر چه که بخوایم باید برایم تهیه کنی.👛👒😌 گفت باشد و واقعا این کار را با توجه به سقف محدود حقوقش برایم انجام داد.‼️ 🔶هر روز که از زندگیمان می گذشت،من در کنار مرتضی کامل تر می شدم.همانی که مرتضی دوست داشت. ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef "سَربَندهای خاکی" در تلگرام👇🏻 🆔 Telegram.me/EtreHussein
۱۳ ✍🏻این قسمت: ❤️🌊 🔶دارای اش را بی منت میبخشید، مشکل مالی همکارانش، مشکل هم بود. کسی را دست خالی نمی کرد.✌️🏻 اگر خودش هم نداشت،از نزدیکانش قرض می گرفت و مشکل آنها را حل می کرد‼️ 🔷می گفتیم: "وحی منزل که نیست! یکم صبر کن پول که اومد دستت به هر کسی خواستی قرض بده" اما توجهی نمی کرد. 😬جالب اینکه اگر پولی را قرض می داد، اصلا دیگر به پس گرفتنش فکر نمیکرد.😳 🔶مشهد انگشتری خریده بود💍که خیلی آن را دوست داشت،یک بار یکی از همکاران به او گفت: «چه قدر انگشتر قشنگی داری مرتضی، از کجا خریدی؟» انگشتر را ازدستش درآورد و گفت: «از مشهد بیا مال تو بدون هیچ حرفی، انگشتر را بخشید.🌹 به او گفتم: «حالا یه ذره صبر کن شاید بعدا بشی» گفت: «دیگه اون رو بخشیدمش!» میدانستم که از صمیم این کار را کرده است!❤️ ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef "سَربَندهای خاکی" در تلگرام👇🏻 🆔 Telegram.me/EtreHussein
۱۴ ✍🏻این قسمت: 😇 🔶ما قرار بود برای زیارت عتبات عالیات به عراق برویم.🕌 مرتضی خیلی اهل بذل و بخشش بود اما من از صرفه جویی حقوق، ده میلیون تومان پس انداز کرده بودم.💰مرتضی یک روز آمد و گفت:(یکی دوستان به پول احتیاج داره ) پول را گرفت و به او داد! فقط یک میلیون، ته حسابمان باقی مانده بود.☹️‼️ 🔷چند روز بعد مرتضی آمد خانه و گفت: «کارت عابر بانک رو میدی؟ میخوام برم کار پاسپورت و... را انجام بدم» رفت و بعد از چند ساعت برگشت. گفت: «یه بنده خدایی من رو دید و گفت هفتصد هزار تومن داری به من قرض بدى من هم دادم بهش!»‼️ گفتم: «خدا خيرت بده! فقط دیگه سیصد تومن داریم! حالا با چی سوغاتی بخریم؟»😤 🔶مرتضی جواب داد: «هیچی نمیخواد بخریم! به خانواده هامون می گیم پول نداشتیم چیزی بخریم» من گفتم: «من خجالت میکشم!آخه اولین سفر بعد از ازدواجمونه!»😢 🔷معمولا برای اینکه مرتضی تمام پولها را به دیگران نبخشد، مقداری را به دلار تبدیل میکردم و نگه میداشتم. مرتضی که خبر داشت، گفت: "خسیس خانم!😁از اون دلارهات بردار و بیار،هیچ چیزیت نمیشه" من گفتم: «نه! نمیدم»😌 وقتی بعد از زیارت رفتیم خرید سریع آن پول ناچیز تمام شد و من دلارها را به مرتضی دادم تا خرج کنیم. 🔶در همین ایام یکی از فرماندهانش در عراق چندین بار پیام داد که بيا میخواهم ببینمت.اما مرتضی جواب نمیداد. من علتش را نمیدانستم. بعد فهمیدم که آن بنده خدا میخواست مبلغی را به مرتضی هدیه بدهد📩 اما مرتضی نمی خواست قبول کند. بالاخره چند نفر را فرستاد هتل و مبلغی را به مرتضی هدیه دادند. 🔷وقتی مرتضی به اتاق آمد چهارصد دلار دستش بود به من گفت: "چقدر از تو قرض گرفتم"گفتم:"دویست دلار" دویست دلار به من داد من گفتم:"اون بقیه دلارها چیه"گفت:تو لابی به من داد  که این پول هارو بچه ها برام آوردند و بقیه رو الان می رم می دم. تو این دویست دلارت رو بگیر که مدیونت نباشم"💵 رفت و بقیه پول را برگرداند.وقتی برگشتیم ایران همان دویست دلار را هم بر گرداند‼️ ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" 🆔 eitaa.com/Etrehussein
۱۵ ✍🏻این قسمت: 🇮🇷🇱🇧🇮🇶🇸🇾 🔶مرتضی نه تنها به زبان عربی فصیح مسلط بود، بلکه لهجه های عربی سوری،عراقی و عربی لبنانی را نیز با تسلط و مهارت بسیار بالا صحبت می کرد.🗣 🔷طوری که عراقی ها می گفتند مرتضی عراقی است🇮🇶 و سوری ها می گفتند مرتضی از ماست و سوری است!🇸🇾 🔶علاوه بر اینها، مرتضی به زبان کردی هم کاملا مسلط بود به،علت این توانایی از مرتضی خواستیم که در قسمت مترجمی،مهمانان خارجی مشغول به کار شود. اما مرتضی به لفظ خودش می و گفت: «من برای کار توی ترمینال نیومدم سپاه!» آخرش هم رفت یگان رزم!🔫 ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" 🆔 eitaa.com/EtreHussein
﷽ قسمت اول👆🏻 #چهارشنبه_ها #داستان_فرمانده_نابغه_گمنام 📚عنوان کتاب: 🗣مروری بر خاطرات فرمانده نابغه و گمنام: #شهید_مدافع_حرم #مرتضی_حسین_پور (حسین قمی) ✍🏻تهیه و تدوین:گروه پژوهش سیره شهدای ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان 🗓سال انتشار:۱۳۹۷ #سربندهای_خاکی #انتشار_دهید @Etrehussein
۱۶ ✍🏻این قسمت: 🏍💵 🔶 حاج قاسم سلیمانی هم خبر نداشت وقتی به او گفتیم به فکر فرو رفت.آقا مرتضی تو منطقه معمولا موتور سوار میشد🏍 و از همان موتور تو ماموریت ها استفاده میکرد.❌ 🔷می گفت: "نمی خوام اتفاقی برام بیفته موتور بیت المال آسیب ببینه"😥 😤یکی از دوستان از او خُرده گرفت و گفت:"شما که استفاده از اموال بیت المال نکردی!چرا موتور شخصی رو واگذار می کنی؟!😬 🔶مرتضی جواب داد:"توی انجام ماموریت ممکنه از خودروی سازمان بیش از حد معمول استفاده کرده باشم و از این بابت حقی به گردنم باشه!"😪 پایان قسمت ۱۶ ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef
۱۷ ✍🏻این قسمت: 🚫 🔶 پولی را که از طریق حق ماموریت به مرتضی داده میشد عموما استفاده نمیکرد!😬 یکبار که به سوریه رفتم از پول حقوق مرتضی با خودم بردم تا سوغات و وسایل بخریم.پول را به لیر تبدیل کردم،💵توی ماشین که نشسته بودیم یک پسر بچه سوری پست شیشه ماشین شروع کرد به گریه!😭 مرتضی طاقت نیاورد و شیشه ماشین را کشید پایین و مقداری پول به او داد.بچه های دیگر و نیازمندان دیگر هم دور ماشین جمع شدند.مرتضی هم پول را تقسیم میکرد!😩 🔹می گفتم: 《ببخشیدا من این پول رد از حقوق زدم و جمع کردم تا بیام اینجا خرید کنم!》 گفت: نگران نباش!خدا برات کم نمی زاره،من هم برات کم نمی زارم.یکی از همکاران که در ماشین کناری بود به مرتضی اشاره میکرد🖐🏻 که مثلا به این پسر دو بار پول دادی.یا به آن خانم سه بار پول دادی!اما مرتضی کار خودش را میکرد همه پول را پخش کرد.😇 🔸تمام شد گفت:《جهاد می کنیم که اینها راحت باشید و وظیفمونه!کشور اسلامیه این پول هم برا همین مردمه》در ایران هم اگر پولی بابت ماموریت به او داده میشد بین چند موسسه خیریه و چند خانواده مستضعف که می شناخت تقسیم میکرد.👏🏻ولی در عین حال هیچ وقت برا من کم نمی گذاشت.😌 پایان قسمت هفدهم ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef
۱۸ ✍🏻این قسمت: 🇮🇷 🔶 درجه نظامی مرتضی با سال ورود او به تشکیلات همخوانی نداشت.🧐درجه اش خیلی بیشتر از روال معمول بود.علت هم این بود که مرتضی به علت توانایی ها و انجام ماموریت های ویژه و فرماندهی قوی،تشویقات بسیاری را از فرماندهان کسب کرده بود.💪🏻👏🏻 🔹تا جایی که به علت محدودیت های ناشی از قوانین اداری،امکان اعمال بسیاری از این تشویقات در پرونده اش نشد 😬در غیر این صورت درجه نظامی او بالاتر هم می شد. همه اینها جدا از جانبازی چندین باره او در جبهه مقاومت است.درصد جانبازی ای که هیچ وقت مرتضی برا اعمال در درجه و حقوق و...پیگیری اش نکرد.😢 پایان قسمت هجدهم ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان 🆔 eitaa.com/EtreHussein