#داستان_فرمانده_نابغه_گمنام
#قسمت۵
✍🏻این قسمت:
#حافظه_قوی
🔷عالم کودکی، جرات نمی کردم چیزی برایش تعریف کنم.😬 چون امکان نداشت آن را فراموش کند اختلاف سنی زیادی نداشتیم اما بیشتر اوقات خاطره های خیلی دوری را تعریف می کرد، که آنها را یا اصلاً به یاد نمی آوردم یا خیلی برایم مبهم بود!سر این ماجرا همیشه مرادست می انداخت.
🔶گاهی که کل کل نوجوانی مان بالا می گرفت با کلی ذوق خاطر ای تعریف می کردم. با لبخند تا آخرش را گوش میداد و تأیید می کرد و جزئیات بیشتری از آن خاطره را توضیح میداد قند که در دلم آب می شدشروع می کرد به خندیدن!😢
آنجا بود که می فهمیدم کار را خراب کرده ام. با خنده می گفت:
درست گفتی. آفرین! فقط با این تفاوت که این خاطره برای که۵-۴ سالگیت نبوده، بلکه در فلان تاریخ همین چند سال پیش اتفاق افتاده بود!»😯
بعد هم می گفت: «دست خودت که نیست، ازخودت زیادی توقع داری! به خودت سختی ندہ!»
🔷حافظه دیداری و تحلیلی بسیار بالایی داشت.تصویرهایی را در ذهن داشت و تعریف کرد که پدر و مادرم با تعجب می گفتند:
(مرتضی تو آن موقع خیلی کوچولو بودی،چطور یادته؟!)🤔
#پایان_قسمت_پنجم
ان شاالله ادامه دارد...
#بدم_المظلوم_عجل_لولیک_الفرج
#با_ذکر_صلوات_نشر_دهید
📚برگرفته از کتاب:
مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی)
🖇تهیه و تدوین:
ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان
✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی"
🆔 Telegram.me/EtreHussein
"سَربَندهای خاکی" در ایتا👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef