eitaa logo
فانوس | پژوهش‌های کلامی
461 دنبال‌کننده
206 عکس
104 ویدیو
180 فایل
مقالات و پژوهش‌های مرتبط با رشته کلام و فلسفه دین ارتباط با ما: @HeshamebnHakam
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود 🌸و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود 🌸یاد باد آن دل تپیدن‌‏های مشتاقان یار 🌸و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود 🍀بیست و دوم بهمن ماه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران مبارک باد. 📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ https://eitaa.com/Faanoos14 ┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فانوس | پژوهش‌های کلامی
💠 چرا نباید دیگران را سرزنش کرد؟ 🖊حجت الاسلام محمدصادق اکبری 🔖آیات و روایات اجتماعی ــــــــــــــــ
🔰پژوهشی در عقاید جاهلیت 📖دانشنامه عقاید اسلامی؛ ج2، ص175-177 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اعراب زمان جاهليّت، در زمانى كه آمدن پيامبر و وحى به تأخير افتاده بود ، به وادى ضلالت فرو رفته ، سرگردان و دچار تشتّتِ مذهبى و فكرى بودند . اينك به صورت اشاره ، اين دسته ها و مذاهب را معرّفى مى كنيم : 1️⃣دسته اوّل ، به خدا و معاد معتقد نبودند و هستى را محدود به همين دنيا مى پنداشتند و مى گفتند: «وَ مَا هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَآ إِلاَّ الدَّهْرُ . غير از زندگانى دنياى ما [ چيز ديگرى] نيست. مى ميريم و زنده مى شويم و ما را جز طبيعت، هلاك نمى كند» . 2️⃣دسته دوم ، معاد را باور نداشتند، چنان كه از اين آيه استفاده مى شود: «وَ إِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لاَ رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِى مَا السَّاعَةُ. و چون گفته شد: «وعده خدا راست است و شكّى در رستاخيز نيست»، گفتيد: ما نمى دانيم كه رستاخيز چيست» . همچنين از آيه زير ، مى توان استفاده كرد كه اين دسته ، به آفرينش نخستينِ عالم معتقد بوده و به تعبير حديث، خدا را پذيرفته بودند؛ ولى به پاداش خداوند ، اميد نداشتند و از كيفر او نمى هراسيدند : «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَـمَ وَ هِىَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ. و براى ما مَثَلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد. گفت: چه كسى اين استخوان ها را كه چنين پوسيده است ، زندگى مى بخشد؟ بگو: همان كسى كه نخستين بار آن را پديد آورد، و اوست كه به هر [گونه ]آفرينشى داناست» . 3️⃣دسته سوم ، خداوند را همراه با شريكانى براى او مى پذيرفتند؛ شريكانى كه گاه از ملائكه و جِنّيان بودند و گاه از بت ها و شياطين. آنان شريك را گاه در اصل آفرينش ، دخالت مى دادند و گاه در تدبير امور ، يا او را به موجودات مادّى تشبيه مى كردند و يا يكى از همان موجودات مادّى (همچون: كرات آسمانى، حيوانات و درختان) را به عنوان خداى جهان مى پرستيدند . 🔸صاحبان اين عقيده كه با دسته قبل اشتراك هم داشته اند، بيشترين تعداد را در عربستان جاهليّت داشته اند: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُم مُّشْرِكُونَ . بيشتر آنان ، ايمانشان به شرك ، آلوده بود» . 4️⃣دسته چهارم ، اهل كتاب يعنى يهوديان و مسيحيان بودند كه در بعضى از مناطق جزيرة العرب وجود داشتند . از جمله دلايل تاريخىِ وجود اهل كتاب در جزيرة العرب، يكى: آيه مباهله است كه بر وجود علما و مردمان مسيحى ـ كه در نجران (در جنوب مدينه) مى زيسته اند ـ دلالت مى كند ، و ديگرى: جنگ هاى بزرگ صدر اسلام است كه در آنها يهوديان ، نقش اساسى داشتند، مثل: غزوه احزاب (خندق) و كشمكش هاى پس از آن (بنى قينقاع و بنى قريظه) تا خيبر . 5️⃣دسته پنجم ، افراد مجوسى و صابئى بودند كه البتّه قابل توجّه نبوده اند . 6️⃣دسته ششم ، كسانى بودند كه به دين حنيف ابراهيم اعتقاد داشتند و تعدادشان اندك بوده است . در اين جا اسامى آنان را مى آوريم : ۱ . ابو طالب (عموى حضرت محمّد صلى الله عليه و آله ) ۱۲ . عامر بن ضرب عدوانى ۲ . ابو قيس ، صرمة بن ابى اَنَس ۱۳ . عبد الطانجة بن ثعلب بن وبرة بن قضاعه ۳ . ارباب بن رئاب ۱۴ . عبد اللّه قضاعى ۴ . اسعد ، ابو كرب حميرى ۱۵ . عبد اللّه (پدر حضرت محمّد صلى الله عليه و آله ) ۵ . اُميّة بن ابى صلت ۱۶ . عبد المطّلب (جدّ حضرت محمّد صلى الله عليه و آله ) ۶ . بحيراى راهب ۱۷ . عبيد بن ابرص اسدى ۷ . خالد بن سِنان عبسى ۱۸ . علاف بن شهاب تميمى ۸ . زهير بن ابى سلمى ۱۹ . عمير بن جندب جهنى ۹ . زيد بن عمرو بن نفيل بن عبد العُزّى ۲۰ . كعب بن لُؤَى بن غالب ۱۰ . سويد بن عامر مصطلقى ۲۱ . ملتمس بن اُميّه كِنانى ۱۱ . سيف بن ذى يزن ۲۲ . وكيع بن زهير ايادى . 📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ https://eitaa.com/Faanoos14 ┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
🔰داستان ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ❇️قسمت اول ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔸نزدیک غروب بود، ابومحمد ـ امام حسن عسکری ـ کسی را نزد من فرستاد و از من برای افطار دعوت فرمودند. کارهایم را رها کردم و به خانه حضرت عسکری (علیه‌السلام) رفتم و ازعلت این دعوت سؤال کردم؟ به من فرمود: عمه جان! امشب پیش ما افطار کن که امشب خدای تبارک و تعالی حجت خود را به دنیا خواهد آورد. پرسیدم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: خداوند مرا فدائی شما کند، من کوچکترین اثر و نشانه‌ای از حمل در او نمی‌بینم!! فرمود: همان است که گفتم. 🔹حکیمه خاتون گفت: وارد اتاق شدم سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون سلامم را جواب داد و گفت: بانوی من! بانوی خاندانم! چگونه‌ای؟ در چه حال هستی گفتم: بلکه تو بانوی من و خاندان من هستی. نرجس سخنم را قطع کرد و گفت: این چه گفتاری است عمه جان!؟ گفتم: دخترم! خداوند امشب به تو پسری عطا می‌کند که سرور و آقای هر دو جهان خواهد بود. نرجس از شنیدن این کلام خجالت کشید و از حیا سرش را پایین انداخت. 🔸چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کردم و خوابیدم. نیمه‌های شب بود برای نماز شب برخاستم و پس از خواندن نماز شب دوباره به رختخواب رفتم. در تمام این مدت، نرجس مشغول استراحت بود و خبری نبود. بعد از مدتی او نیز بیدار شد نماز شبش را خواند و دوباره به رختخواب باگشت. 🔹من که نگران بودم از اطاق بیرون آمدم به آسمان نگاهی افکندم، دیدم صبح کاذب دمیده ولی هنوز خبری نشده و نرجس خاتون مشغول استراحت است در دلم دچار تردید شدم، که ناگهان امام حسن عسکری (علیه‌السلام) از اطاق مجاور بانگ زد: عمه جان شتاب نکن، که امر نزدیک است. 🔸نشستم و مشغول تلاوت قرآن شدم. هنوز مشغول تلاوت بودم که نرجس خاتون وحشت زده بیدار شد. به سویش دویدم و گفتم: ترا به خدا، چیزی احساس می‌کنی؟ فرمود: آری، عمه جان! گفتم: بر خود مسلط باش که وعده خدا نزدیک است. 🔹آنگاه لحظاتی او را ندیدم گویی پرده‌ای بین من و او آویخته شده بود بعد از سپری شدن آن لحظات، احساس کردم که حجت خدا به دنیا آمده است. سپس فرزند نرجس خاتون ـ حجت خدا را دیدم که به سجده افتاده است. او را در آغوش گرفتم دیدم پاک و پاکیزه است در همان لحظه امام حسن عسکری (علیه‌السلام) مرا صدا زد و فرمود: عمه جان! پسرم را نزد من بیاور. 📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ https://eitaa.com/Faanoos14 ┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
🔰داستان ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ❇️قسمت دوم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔸مولود مسعود را به محضر امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بردم، امام، نور دیده‌اش را بغل کرد و او را بر سینه چسبانید و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آنگاه زبان مبارک خود را در دهان او قرار داد گویی از زبان خود به او شیری داد. سپس دست مبارکش را بر دیده‌ها، گوشها و مفاصل بدنش کشید و کامش را برداشت، سپس فرمود: پسرم! سخن بگو، حرف بزن! 🔹بی درنگ حجت خدا که لحظاتی از تولدش می‌گذشت سخن آغاز کرد: به یگانگی خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهادت داد و بعد به امیرمؤمنان و یکایک امامان سلام و صلوات فرستاد تا به پدر بزرگوارش رسید، به او هم سلام گفته، دیگر ساکت شد. آنگاه امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به من (حکیمه خاتون) فرمود: عمه جان! او را پیش مادرش ببر، پس او را نزد مادرش بردم. سپس فرمودند: عمه جان! روز هفتم نیز نزد ما بیا. 🔸حکیمه خاتون می‌گوید: صبح همان روز به محضر امام رسیدم و عرض ادب کردم. پرده اتاق نرجس را کنار زدم که مولود مسعود (امام زمان علیه السلام) را یکبار دیگر زیارت کنم، او را در گهواره خود ندیدم. به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) گفتم: فدای تو شوم، سید و مولای من چه شد؟! فرمود: او را به کسی امانت سپردم که مادر موسی، پسرش موسی را به او سپرد. شاید مراد حضرت این بود که او را به حفظ و حراست خدا در حریم قدس سپردم. 🔹حکیمه خاتون فرمود: روز سوم ولادت حضرت مهدی (علیه‌السلام)، برای دیدن آن چهره دلربا دلم تنگ شد، به خانه امام عسکری (علیه‌السلام) و به اتاق نرجس خاتون رفتم از آن مولود نشانی نیافتم. نرجس خاتون را دیدم نشسته و گهواره‌ای با پوشش سبز در کنار او قرار داشت. 🔸سپس به محضر امام عسکری (علیه‌السلام) شرفیاب شدم، امام که می‌دانست من به دنبال حضرت مهدی می‌گردم فرمودند: عمه جان! او در کنف حمایت و تحت عنایت و رعایت حضرت پروردگار است تا روزی که خداوند او را اذن ظهور دهد. عمه جان! هنگامی که من از دنیا رفتم، و شیعیانم دچار اختلاف شدند، به افراد مورد اعتماد از آنها داستان ولادت را بازگوی. ولیکن باید از داستان پیش تو و آنها پوشیده و مخفی بماند. که خداوند ولی خودش را از دیدگان مردم غایب خواهد کرد و از بندگانش مکتوم نگه خواهد داشت. کسی او را نخواهد دید تا روزی که جبرئیل رکاب اسبش را بگیرد. تا خداوند کاری را که شدنی است انجام دهد (زمان ظهور حضرت فرا رسد). 🔹از سخنان حکیمه خاتون استفاده می‌شود که هرگاه دلش برای امام عصر (علیه‌السلام) تنگ می‌شده به دیدار او می‌رفته و در توصیف صورت و لحن امام عصر (علیه‌السلام) می‌گوید: هرگز سیمایی زیباتر از سیمای او ندیده بودم. و زبانی شیرین تر از لحن او نشنیده بودم و عطری خوشتر از بوی او استشمام نکرده بودم. 📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ https://eitaa.com/Faanoos14 ┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
🔰داستان ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ❇️قسمت سوم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔸امام عسکری (علیه‌السلام) و انتشار خبر ولادت حضرت مهدی (علیه‌السلام) در حالیکه امام عسکری (علیه‌السلام) و خانواده‌اش در مراقبت شدید خلیفه عباسی بودند و دشمنان مترصد به دنیا آمدن حضرت مهدی (علیه‌السلام)، برای از بین بردن او بودند ولی حجت دوازدهم در سامرا به گونه‌‌ای که هرگز احدی از دشمنان آگاه نشوند، درخانه امام عسکری در سحرگاه روز جمعه پانزدهم شعبان 255 هجری پیش از آفتاب دیده به جهانه گشود که همیشه آفتاب را پشت سر نهد. 🔹امام حسن عسکری (علیه‌السلام) نیز با تمام قدرت به پخش و نشر خبر ولادت آن حجت خدا پرداخت چرا که دیگر کسی نتواند منکر ولادت و وجود او گردد. فعالیتهای امام عسکری (علیه‌السلام) در انتشار تولد با سعادت حضرت مهدی (علیه‌السلام) بدین شرح بود: 1️⃣ جناب حکیمه خاتون را که بانوی با عظمتی بود و در میان بنی هاشم شریفترین بانو، دختر امام جواد، خواهر امام هادی، زاهدة، عابدة، و سر آمد بانوان شیعه در عصر خود بود دعوت می‌کند که آن شب را در خاندان امامت سپری کند و شاهد عینی ولادت آن مهر تابان باشد. 2️⃣ قابله‌ای از غیر شیعه دعوت می‌کند که گواه ولادت آن حجت خدا باشد، تا حجت بر عده‌ای از صالحان اهل سنت تمام شود، که همین بانو موجب شیعه شدن عده‌ای از افراد خانواده‌اش شده است. 3️⃣ مولود مسعود را (حضرت مهدی علیه السلام) در مناسبتهای گوناگون به افراد مورد اعتماد از یاران و شیعیان عرضه می‌نمود، تا حجت خدا را با چشم خود ببیند و دیگر سخن دشمنان را درباره انکار او باور نکنند. 4ـ حضرت مهدی (علیه‌السلام) را در همان سن طفولیت در جمع شیعیان حاضر می‌کرد که در حضور پدر پرسشهای آنان را پاسخ دهد، اموال آنان را دریافت نماید و میان آنان داوری کند. 5️⃣ امام عسکری (علیه‌السلام) نامه‌ها فراوانی به شهرهی دور دست همچون: مدینه، بصره، قم ارسال می‌کند و در آنها شیعیان خالص را به ولادت حجت دوازدهم بشارت می‌دهد. 6️⃣ گوشت و نان فراوان خریداری کرده، به عنوان عتیقه فرزند گرامیش مهدی (علیه‌السلام) در میان شیعیان سامرا تقسیم می‌کنند. 7️⃣ حضرت عسکری (علیه‌السلام) گوسفندانی را به خارج از سامرا می‌فرستاد تا به عنوان عتیقه فرزندش ذبح کرده، اطعام نمایند. خلاصه کلام اینکه خانواده امامت از هیچ فرصتی در پخش و نشر ولادت با سعادت آن قبله مقصود و کعبه مولود غفلت ننمود و پیش از رحلت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) خبر ولادت حجت خدا در دورترین نقاط جهان اسلام به گوش شیعیان خاص و افرادی صالح از غیر شیعه رسیده بود.) 📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ https://eitaa.com/Faanoos14 ┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
🌸شب رفته وهنگامِ سحر آمده است 🌸بر کلِّ جهانیان خبر آمده است 🌸ای منتظران و عاشقانِ مهدی 🌸میلادِ امامِ منتَظَر آمده است 🌷🍃 ولادت با سعادت منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر (عج) مبارک باد
فانوس | پژوهش‌های کلامی
31 ابراهیم‌ عرض‌ کرد: «جسارت‌ مرا ببخش‌ و اجازه‌ بده‌ بپرسم‌ اگر بیست‌ آدمِ درستکار در آنجا یافت‌
📚تورات 📖سفر پیدایش 📝باب 19 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰خرابی سدوم و عموره 1 غروب‌ همان‌ روز وقتی‌ که‌ آن‌ دو فرشته‌ به‌ دروازه‌ شهر سدوم‌ رسیدند، لوط‌ در آنجا نشسته‌ بود. بمحض‌ مشاهدة‌ آنها، از جا برخاست‌ و به‌ استقبالشان‌ شتافت‌ و گفت‌: «ای‌ سَروَران‌، امشب‌ به‌ منزل‌ من‌ بیایید و مهمان‌ من‌ باشید. فردا صبحِ زود هر وقت‌ بخواهید، می‌توانید حرکت‌ کنید.» 2 ولی‌ آنها گفتند: «در میدان‌ شهر شب‌ را به‌ سر خواهیم‌ برد.» 3 لوط‌ آنقدراصرار نمود تا اینکه‌ آنها راضی‌ شدند و به‌ خانه‌ وی‌ رفتند. او نان‌ فطیر پخت‌ و شام‌ مفصلی‌ تهیه‌ دید و به‌ ایشان‌ داد که‌ خوردند. 4 سپس‌ در حالی‌ که‌ آماده‌ می‌شدند که‌ بخوابند، مردان‌ شهر سدوم‌، پیر و جوان‌، از گوشه‌ و کنار شهر، منزل‌ لوط‌ را محاصره‌ کرده‌، 5 فریاد زدند: «ای‌ لوط‌، آن‌ دو مرد را که‌ امشب‌ مهمان‌ تو هستند، پیش‌ ما بیاور تا به‌ آنها تجاوز کنیم‌.» 6 لوط‌ از منزل‌ خارج‌ شد تا با آنها صحبت‌ کند و در را پشت‌ سر خود بست‌. 7 او به‌ ایشان‌ گفت‌: «دوستان‌، خواهش‌ می‌کنم‌ چنین‌ کار زشتی‌ نکنید. 8 ببینید، من‌ دو دختر باکره‌ دارم‌. آنها را به‌ شما می‌دهم‌. هر کاری‌ که‌ دلتان‌ می‌خواهد با آنها بکنید؛ اما با این‌ دو مرد کاری‌ نداشته‌ باشید، چون‌ آنها در پناه‌ من‌ هستند.» 9 مردان‌ شهر جواب‌ دادند: «از سر راه‌ ما کنار برو! ما اجازه‌ دادیم‌ در شهر ما ساکن‌ شوی‌ و حالا به‌ ما امر و نهی‌ می‌کنی‌. الان‌ با تو بدتر از آن‌ کاری‌ که‌ می‌خواستیم‌ با آنها بکنیم‌، خواهیم‌ کرد.» آنگاه‌ بطرف‌ لوط‌ حمله‌ برده‌، شروع‌ به‌ شکستن‌ در خانه‌ او نمودند. 10 اما آن‌ دو مرد دست‌ خود را دراز کرده‌، لوط‌ را به‌ داخل‌ خانه‌ کشیدند و در را بستند، 11 و چشمان‌ تمام‌ مردانی‌ را که‌ در بیرون‌ خانه‌ بودند، کور کردند تا نتوانند درِ خانه‌ را پیدا کنند. 12 آن‌ دو مرد از لوط‌ پرسیدند: «در این‌ شهر چند نفر قوم‌ و خویش‌ داری‌؟ پسران‌ و دختران‌ و دامادان‌ و هر کسی‌ را که‌ داری‌ از این‌ شهر بیرون‌ ببر. 13 زیرا ما این‌ شهر را تماماً ویران‌ خواهیم‌ کرد. فریاد علیه‌ ظلمِ مردمِ این‌ شهر بحضور خداوند رسیده‌ و او ما را فرستاده‌ است‌ تا آن‌ را ویران‌ کنیم‌.» 14 پس‌ لوط‌ با شتاب‌ رفت‌ و به‌ نامزدان‌ دخترانش‌ گفت‌: «عجله‌ کنید! از شهر بگریزید، چون‌ خداوند می‌خواهد آن‌ را ویران‌ کند!» ولی‌ این‌ حرف‌ به‌ نظر آنها مسخره‌ آمد. 15 سپیده‌ دم‌ روز بعد، آن‌ دو فرشته‌ به‌ لوط‌ گفتند: «عجله‌ کن‌! همسر و دو دخترت‌ را که‌ اینجا هستند بردار و تا دیر نشده‌ فرار کن‌ والاّ شما هم‌ با مردمِ گناهکار این‌ شهر هلاک‌ خواهید شد.» 16 در حالی‌ که‌ لوط‌ درنگ‌ می‌کرد آن‌ دو مرد دستهای‌ او و زن‌ و دو دخترش‌ را گرفته‌، به‌ جای‌ امنی‌ به‌ خارج‌ شهر بردند، چون‌ خداوند بر آنها رحم‌ کرده‌ بود. 17 یکی‌ از آن‌ دو مرد به‌ لوط‌ گفت‌: «برای‌ نجات‌ جان‌ خود فرار کنید و به‌ پشت‌ سر هم‌ نگاه‌ نکنید. به‌ کوهستان‌ بروید، چون‌ اگر در دشت‌ بمانید مرگتان‌ حتمی‌ است‌.» 18 لوط‌ جواب‌ داد: «ای‌ سَروَرم‌، تمنا می‌کنم‌ از ما نخواهید چنین‌ کاری‌ بکنیم‌. 19 حال‌ که‌ این‌ چنین‌ در حق‌ من‌ خوبی‌ کرده‌، جانم‌ را نجات‌ داده‌اید، بگذارید بجای‌ فرار به‌ کوهستان‌، به‌ آن‌ دهکده‌ کوچک‌ بروم‌، زیرا می‌ترسم‌ قبل‌ از رسیدن‌ به‌ کوهستان‌ این‌ بلا دامنگیر من‌ بشود و بمیرم‌. 20 ببینید این‌ دهکده‌ چقدر نزدیک‌ و کوچک‌ است‌! اینطور نیست‌؟ پس‌ بگذارید به‌ آنجا بروم‌ و در امان‌ باشم‌.» 21 او گفت‌: «بسیار خوب‌، خواهش‌ تو را می‌پذیرم‌ و آن‌ دهکده‌ را خراب‌ نخواهم‌ کرد. 22 پس‌ عجله‌ کن‌! زیرا تا وقتی‌ به‌ آنجا نرسیده‌ای‌، نمی‌توانم‌ کاری‌ انجام‌ دهم‌.» (از آن‌ پس‌ آن‌ دهکده‌ را صوغر یعنی‌ «کوچک‌» نام‌ نهادند). 23 آفتاب‌ داشت‌ طلوع‌ می‌کرد که‌ لوط‌ وارد صوغر شد. 24 آنگاه‌ خداوند از آسمان‌ گوگرد مشتعل‌ بر سدوم‌ و عموره‌ بارانید 25 و آنها را با همه‌ شهرها و دهات‌ آن‌ دشت‌ و تمام‌ سکنه‌ و نباتات‌ آن‌ بکلی‌ نابود کرد. 26 اما زن‌ لوط‌ به‌ پشت‌ سر نگاه‌ کرد و به‌ ستونی‌ از نمک‌ مبدل‌ گردید. 27 ابراهیم‌ صبح‌ زود برخاست‌ و بسوی‌ مکانی‌ که‌ در آنجا در حضور خداوند ایستاده‌ بود، شتافت‌. 28 او بسوی‌ شهرهای‌ سدوم‌ و عموره‌ و آن‌ دشت‌ نظر انداخت‌ و دید که‌ اینک‌ دود از آن‌ شهرها چون‌ دود کوره‌ بالا می‌رود. 29 هنگامی‌ که‌ خدا شهرهای‌ دشتی‌ را که‌ لوط‌ در آن‌ ساکن‌ بود نابود می‌کرد، دعای‌ ابراهیم‌ را اجابت‌ فرمود و لوط‌ را از گرداب‌ مرگ‌ که‌ آن‌ شهرها را به‌ کام‌ خود کشیده‌ بود، رهانید.
🔰لوط و دخترانش 30 اما لوط‌ ترسید در صوغر بماند. پس‌ آنجا را ترک‌ نموده‌، با دو دختر خود به‌ کوهستان‌ رفت‌ و در غاری‌ ساکن‌ شد. 31 روزی‌ دختر بزرگ‌ لوط‌ به‌ خواهرش‌ گفت‌: «در تمامی‌ این‌ ناحیه‌ مردی‌ یافت‌ نمی‌شود تا با ما ازدواج‌ کند. پدر ما هم‌ بزودی‌ پیر خواهد شد و دیگر نخواهد توانست‌ نسلی‌ از خود باقی‌ گذارد. 32 پس‌ بیا به‌ او شراب‌ بنوشانیم‌ و با وی‌ همبستر شویم‌ و به‌ این‌ طریق‌ نسل‌ پدرمان‌ را حفظ‌ کنیم‌.» 33 پس‌ همان‌ شب‌ او را مست‌ کردند و دختر بزرگتر با پدرش‌ همبستر شد. اما لوط‌ از خوابیدن‌ و برخاستن‌ دخترش‌ آگاه‌ نشد. 34 صبح‌ روز بعد، دختر بزرگتر به‌ خواهر کوچک‌ خود گفت‌: «من‌ دیشب‌ با پدرم‌ همبستر شدم‌. بیا تا امشب‌ هم‌ دوباره‌ به‌ او شراب‌ بنوشانیم‌ و این‌ دفعه‌ تو برو و با او همبستر شو تا بدین‌ وسیله‌ نسلی‌ از پدرمان‌ نگهداریم‌.» 35 پس‌ آن‌ شب‌ دوباره‌ او را مست‌ کردند و دختر کوچکتر با او همبستر شد. این‌ بار هم‌ لوط‌ مثل‌ دفعه‌ پیش‌ چیزی‌ نفهمید. 36 بدین‌ طریق‌ آن‌ دو دختر از پدر خود حامله‌ شدند. 37 دختر بزرگتر پسری‌ زایید و او را موآب‌ نامید. (قبیله‌ موآب‌ از او به‌ وجود آمد.) 38 دختر کوچکتر نیز پسری‌ زایید ونام‌ او را بِن‌عمّی گذاشت‌.(قبیله‌ عمون‌ ازاو بوجود آمد). 🗞کتاب مقدس، ترجمه تفسیری #️⃣ 📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ https://eitaa.com/Faanoos14 ┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهش‌های کلامی
🔰لوط و دخترانش 30 اما لوط‌ ترسید در صوغر بماند. پس‌ آنجا را ترک‌ نموده‌، با دو دختر خود به‌ کوهست
این قسمت مشتمل بر بخشی از نسبت های ناروا در کتاب مقدس به حضرت لوط علی نبینا و آله و علیه السلام است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو را اگر خیلی ها دوست دارند من کسی جز تو برای دوست داشتن ندارم... ‌ 📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ https://eitaa.com/Faanoos14 ┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛