💠 قاعده کرامت انسان در بوته نقد/۴
• معیار های سنجش نتایج استنباط فقهی
🔻استاد محترم در دو محورِ اول سخنان خود به بیان پارهای از مقدمات پرداخته بودند که برخی از آن ها در دو فرستهی پیشین بررسی شد. در این فرسته نکات بیشتری مورد دقت قرار میگیرد:
۴. #مذاق_شارع که آن را #سیره_تقنینیه نامیدهاند و همچنین #مقاصد_شریعت، با قیاس تفاوتی جوهری ندارند و هر آنچه درباره #قیاس گفته میشود (نهی تکلیفیِ مولوی یا ارشاد به اختلال کاشفیت) بر این دو روش نیز منطبق است. از همین رو مشاهده میکنیم که غالب فقهای شیعه تمسک به چنین راه هایی را به کلی کنار نهادهاند.
توضیح مبسوط این نکته را به یادداشتی که در این باره تنظیم کردهام و انشاءالله در آینده منتشر خواهدشد وا مینهم.
شایان ذکر است یکی از اشکالات اساسی قاعده کرامت به همین نقطه بازمیگردد چنانکه خواهدآمد.
▫️
۵. در رابطه با سنجش نتایج استنباط جا دارد بپرسیم که معیار و مرجع این سنجش چیست؟ آیا کتاب و سنت است؟ #عقل است؟ سیرههای عقلائیه است؟ #استحسان و قیاس است؟
پر واضح است که معیار مدّنظر استاد محترم کتاب و سنت نیست، زیرا فرض آن است که مستنبط همهی وُسع خود را برای استنباط به کار بسته و مسأله از حیث ادلهی نقلی تمام است.
به علاوه، بدیهی است که استحسان و قیاس مطلقاً در مکتب فقهی امامی جایی ندارند.
سیره یا ارتکازات عقلائی نیز در برابر نصوص دینی تاب مقاومت ندارند، زیرا یکی از شروط #حجیت سیره یا ارتکاز عدم صدور ردع یا دست کم عدم احراز آن به طریق معتبر است، پس چگونه با وجود دلیل شرعی سیره را مقدم نماییم؟
بله، اگر حکمی خلاف عقل بود قابل پذیرش نیست. اما گمان میکنم از توضیحاتی که در بند سوم گذشت تا حدّ خوبی روشن شده باشد که ادراکات تنجیزی و مطلق عقل چنان کم است که غالباً موردی خلاف عقل در نتایج استنباط یافت نمیشود. ادراکات ناقص (ظنی/تعلیقی/مهمل/مقید) نیز تاب مقابله با حکم مستنبط از نصوص را ندارد.
به بیان ساده: اگر به سبب ادراکی عقلی (یا شبه عقلی) بخواهیم از حکم مستنبط از ظواهر کتاب و سنت رفع ید نماییم، آن ادراک باید چنان قوی، مستحکم، کامل و مطلق باشد که یقین داشتهباشیم از معصوم صادر نمیشود، به طوری که اگر شخصی آن را گفت به عدم عصمت او یقین کنیم؛ همچنانکه اگر شخص مدعی امامت بگوید نماز صبح سه رکعت است یا خداوند یکی نیست بی درنگ ادعای امامت او را تکذیب میکنیم.
در غیر این صورت حق نداریم کتاب و سنت را که حجت قطعی هستند کنار گذاشته و به ظنون عقلی یا عقلایی یا شبه عقلی ترتیب اثر دهیم.
بحث در مقدمه به درازا کشید.
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر!
◽️
ادامه دارد ⏮
#کرامت_انسان
#فقه
#برهان
✒️📚 @Faede_v_Borhan
💠 قاعده کرامت انسان در بوته نقد/۱۰
• نکات پایانی
🔻تا اینجا روشن شد که:
اولاً هیچ یک از آیاتی که برای اثبات کرامت نوعِ بشر و انسان بما هو انسان مورد استدلال قرار گرفتهاند بر شرافت بشر دلالت ندارد؛
ثانیاً بر فرض چنین دلالتی در کار باشد از این گزاره نمیتوان در استنباط احکام فقهی کمکی گرفت زیرا هیچ رابطه معتبری میان شرافتِ ذات انسان با اثبات و نفی احکام شرعی وجود ندارد.
از این رو تطبیقاتی که استاد محترم در خاتمهی بحث خود به آنها اشاره نمودهاند از اساس مخدوش است و نقل و بررسی آنها موجبی ندارد.
▫️
همچنین ایشان در محور ششمِ سخنانِ خود به تعدادی از روایات اشاره نموده آنها را متناسب با قاعدهی ادعاییِ کرامت یا مؤید آن بهشمار آوردهاند. اما باید توجه داشت هیچ فقیهی منکر نیست که در شریعت مجموعهای از احکام شرعی وجود دارد که با مفهوم کرامت بشر متناسب است. آنچه محل بحث است وجود «قاعده» و «اصلی» کلی است که بتوان با آن احکام متناسب با کرامت را اثبات و احکام منافی با آن را نفی نمود. بنابراین ذکر روایاتِ مرتبط با این معنا حتی اگر سلیم از هر اشکال سندی و متنی باشد کمکی به مدعای ایشان نخواهدکرد.
▫️
در عین حال مناسب است به دو نکته که در حواشی بحث به آن پرداختهشده اشاره کنم:
۱. از عجایب اینکه یک استاد محترم و مدرس شناختهشده حوزه علمیه این اتهام ناروا را به فقهای شیعه بزند که ایشان معتقدند:
غیر از شیعیان دیگران انسان نیستند!
و سپس از موضع استعلاء با آنها تحدّی نماید که:
آیاتی در قرآن کریم مؤمنان را به جدال احسن با غیرمؤمنان دعوت فرموده، شما با عقیده فوق الذکر کسی را که انسان نمیدانید میخواهید او را به جدال احسن و مجادله علمی و دعوت کنید؟
این سخن پاسخی ندارد جز اینکه برای نسبت مذکور مطالبهی دلیل کنیم.
▫️
۲. فرمودهاند:
به امثال بنده گفتهاند این کرامتی را که تو میگویی اول بار ابلیس بیان کرد و گفت من از آتش هستم و آدم از خاک، لذا سجده نمیکنم. این جوابش خیلی واضح است.
کاش استاد گرامی آن «جوابِ واضح» (!) را ذکر میفرمودند. از قضا روایات نهی از قیاس، استدلال ابلیس را از سنخ همان قیاس فقهی مورد نهی و ردع دانستهاند (علل الشرائع۱: ۸۹). پیشتر بیان کردم که استدلال به قاعده کرامت و به طور کلی به #مقاصد_شریعت جوهر و روحی یکسان با قیاس دارد و مشمول ادلهی نهی از قیاس است.
کار ابلیس این بود که مقصد و ملاک و علّت سجده را تعظیمِ ساجد در برابر مسجودٌ له دانست و سپس دید خودش از آدم (ع) برتر است و تعظیم برتر در مقابل فروتر معقول نیست و لذا امر الهی به سجده را کنار گذاشت.
همین رویه در کاربست قاعده کرامت نیز مشاهده میشود: حکمی که بنابر مفروض مستفاد از کتاب و سنت است با کرامت بشر ناسازگار است و لذا باید کنار گذاشتهشود.
ممکن است استاد محترم پاسخ دهند ابلیس مستقیماً از خدای متعال دستور را دریافت نموده بود، همچنانکه درباره قضیه ذبح پسر حضرت ابراهیم (ع) این مسأله را طرح کردهاند.
لکن روشن است این پاسخ کارایی لازم را ندارد همانطور که دربارهی قضیه ذبح کارایی نداشت.
در هر دو قضیه -بنابر ادعا- پای یک حکم عقلی در میان است: قبحِ قتل بیگناه و قبحِ تکریم کردن تکوینی و اهانت در ساحت تشریع.
اگر دستور به کشتن بیگناهان قبیح است چطور ممکن است وحی شدنِ این دستور قبح آن را از بین ببرد؟ اگر کرامت بنی آدم «عقلاً» مستلزم تکریم او در مقام تشریع است، چطور میشود کرامت ابلیس یا انسان با دستور مستقیم الهی نادیده گرفته شود؟ چه تفاوتی از نظر عقل هست میان اینکه یک دستور خلاف کرامت از طریق کتاب و سنت به دست مکلفان برسد یا از طریق وحی یا از راه سوم؟
◽️
متن تمام قسمتهای دهگانه این یادداشت را در این پیوند و این صفحه خواهید یافت.
⏹ پایان
#کرامت_انسان
#فقه
#برهان
✒️📚 @Faede_v_Borhan