4️⃣
▪️اَللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الْإِسْلاَمِ وَ أَحْزَنَهُ تَحَزُّبُ أَهْلِ الشِّرْكِ عَلَيْهِمْ فَنَوَى غَزْوًى أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ
بار خدايا، هر مسلمانى كه امر اسلام دل مشغولش دارد و بسيج مشركان بر ضد مسلمانان ملولش كند و آهنگ جنگ در دل او پديد آيد يا جهاد را كار بندد، سپس به سبب ناتوانى جسم از كار بازماند
▫️أَوْ أَبْطَأَتْ بِهِ فَاقَةٌ أَوْ أَخَّرَهُ عَنْهُ حَادِثٌ أَوْ عَرَضَ لَهُ دُونَ إِرَادَتِهِ مَانِعٌ
يا فقر و بينوايى كار او به تعويق افكند، يا حادثهاى از عزمش باز دارد، يا به ناگاه مانعى بر سر راهش پديد آيد،
▫️فَاكْتُبِ اسْمَهُ فِي الْعَابِدِينَ وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الْمُجَاهِدِينَ وَ اجْعَلْهُ فِي نِظَامِ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ
نامش در زمره عابدان بنگار و ثواب مجاهدانش ده و در شمار شهيدان و صالحانش در آر.
▪️اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاَةً عَالِيَةً عَلَى الصَّلَوَاتِ مُشْرِفَةً فَوْقَ التَّحِيَّاتِ
بار خدايا، بر محمد بنده خود و رسول خود و آل محمد درود بفرست، درودى برتر از هر درود ديگر و فراتر از هر تحيت،
▫️صَلاَةً لاَ يَنْتَهِي أَمَدُهَا وَ لاَ يَنْقَطِعُ عَدَدُهَا كَأَتَمِّ مَا مَضَى مِنْ صَلَوَاتِكَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
درودى كه زمانش پايان نيابد و شمارش منقطع نگردد، درودى تمامتر و كاملتر از هر درود ديگر كه يكى ديگر از دوستانت را فرستاده اى،
▫️إِنَّكَ الْمَنَّانُ الْحَمِيدُ الْمُبْدِئُ الْمُعِيدُ الْفَعَّالُ لِمَا تُرِيدُ
كه تو بخشنده اى و ستوده اى، پديد آورنده اى و به صندوق عدم باز گرداننده اى و هر چه خواهى همان كنى.
میگفتند فردی اظهار خرسندی و مباهات داشت از اینکه "دیانت" موجب فروکش کردن شهوت در وی شده است.
رندی که او را میشناخت، تجویز به آزمایشات پزشکی کرد.
معلوم شد که افول شهوانی اثر "دیابت" است و نه "دیانت".
این قصه، حکایت احوال برخی افراد در حوادث این روزهاست.
عدهای آرامش در برابر تهدیدات و حملات دشمن را اثر تقوای خود و عدهای اثر ناتوانی دشمن میپندارند.
حال آنکه این احساس امنیت حاصل هوشیاری و راهبری ولی فقیهِ باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر و مطیع امر مولا و ایضاً مدیون خون شهیدان راه امنیت، تلاش و خون دل دلاور مردان توسعه صنایع دفاعی است و الا دشمن نه ناتوان است و نه در خواب. این اقتدار جمهوری اسلامی در سایه ولی فقیه است که این ابرقدرتها را مستأصل کرده و مردم را در سایهسار امنیت به آرامش رسانده است.
از خود متشکر بودن انسانها، نتیجهاش عدم هوشیاری، عدم یاری ولی، عدم حمایت از تلاشها و هزینههای دفاعی و عدم جهاد علمی برای تحقق تمدن نوین اسلامی ذیل سایه ولی امر ميشود.
@Fakhari_ir
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد بانوی دو سرا، حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها و گرامیداشت مقام پرستار را به همه دوستان و به ویژه همکاران سابق و خدمتگزارم به جامعه ایثارگری در بیمارستان خاتمالانبیاء (ع) تبریک و تهنیت عرض میکنم.
کمال #زن_زندگی
@Fakhari_ir
جامعهی زمان #حضرت_زهرا (س) چه مریضی یا بیماریِ مهلکی داشت؟ شکوهی حضرت از آن جامعه چه بود؟
حضرت زهرا (س) میفرماید:
«مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِیَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِر ...» (احتجاج/ج1/ص106)
ای مردمی که دو ویژگی، شما را نابود کرده و به تباهی کشانده است؛ یکی اینکه وقتی حرف غلط میشنوید، سریعتر از حرف درست میپذیرید، سخن باطل بیشتر در یاد شما میماند و زبانبهزبان بین شما نقل میشود... (لذا با شایعه میشود شما را اداره کرد و در میان شما، موج ایجاد کرد و میشود جوّسازی کرد)
🔹معمولاً حرف باطل شیرینتر است و زودتر میگیرد! حرف باطل خصوصاً در جامعهای که جامعۀ حقی است و بر صدق استوار است، بیشتر میگیرد!
شهید مطهری میفرمود: دروغ کجا میگیرد؟ آنجایی که صداقت، یک ارزش باشد. آنجا اگر کسی دروغ بگوید، همه میگویند «علیالقاعده او دروغ نمیگوید»، لذا در چنین جامعهای دروغ بیشتر میگیرد و دروغگو بیشتر پیدا میشود. اما در یک جامعهای که همه همدیگر را دروغگو دانستند، آنوقت همه مجبورند با سند حرف بزنند لذا دروغگو کمتر میشود.
🔸حالا در یک جامعۀ دینی «الْمُسْرِعَةِ إلی قیلِ الْباطِلِ» چگونه شکل میگیرد؟
بعضیها در رقابتهای سیاسی و اجتماعی، دنبال ساختن «سخن باطل» هستند، چون میگویند: «مردم راحتتر سراغ حرف باطل میروند تا سخن حق!» فقط کافی است که هنرمندانه یک سخن باطلی را تولید کنند، تا طرفدار بیشتری پیدا کنند.
⚪️ جامعۀ طبیعی اینگونه است: «الْمُسْرِعَةِ إلی قیلِ الْباطِلِ». لذا در یک جامعۀ طبیعی، سخن حق به این سرعت، طرفدار پیدا نمیکند که سخن باطل، طرفدار پیدا میکند. البته دقت کنید که ما از یک «جامعۀ طبیعی» صحبت میکنیم نه یک جامعۀ بد!
▫️فرق بین انسان طبیعی با انسان تربیتشده چیست؟
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:
«النَّاسُ أَبْنَاءٌ الدُّنْیَا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعٌ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ» (غررالحکم/ص100) انسان فرزند دنیاست و فرزند هم طبیعتاً مادرش را دوست دارد. پس حبّالدنیا طبیعتاً وارد دل میشود؛ لذا آدم معمولی، حبّالدنیا دارد. در کلام دیگری میفرماید: «أَکْرِهْ نَفْسَکَ عَلَى الْفَضَائِلِ فَإِنَّ الرَّذَائِلَ أَنْتَ مَطْبُوعٌ عَلَیْهَا» (غررالحکم/2477) تو باید خودت را به کسب خوبیها وادار کنی و الّا اگر خودت را رها کنی، بهطور طبیعی بهسمت رذائل میروی.
🔹همانطور که یک انسان اگر خودش را رها کند و تربیت نشود، تنبل و بیعرضه و ترسو و... از آب در میآید و خیلی از عیبها و ایرادها را پیدا میکند، یک جامعه هم اگر بخواهد در وضع طبیعیاش باقی بماند، همینطور خواهد بود. لذا ویژگیهایی که حضرت زهرا(س) بیان میفرماید، صرفاً برای مردم مدینه نیست بلکه برای یک جامعۀ تربیتنشده است. یکی از آن ویژگیها این است که سخن باطل، در چنین جامعهای، زود میگیرد: «الْمُسْرِعَةِ إلی قیلِ الْباطِلِ» این یک تمایل است؛ یک تمایل در جامعۀ طبیعی و تربیتنشده.
🔸کدام جامعه نجات پیدا میکند؟ جامعهای که «الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ» نباشد! حالا ما باید چهکار کنیم که جامعه، حرف باطل را قبول نکند؟ چهکار کنیم که جامعۀ ما «الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ» نباشد؟ اینها مسائلی است که باید دربارۀ آن فکر کنیم.
🟢 خداوند میفرمایند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ
(حجرات/۶)
ای مؤمنان، هر گاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت از کار خود پشیمان گردید.
@Fakhari_ir
✅ چرا با آمریکا درافتادید؟!
#امام_خمینی (ره):
آنهایی که میگویند چرا با آمریکا درافتادید، باید به پیغمبر اشکال کنند که چرا با ابوسفیانها درافتاد. اگر انبیاء اشتباه کردند که با قلدری درافتادند، ما هم اشتباه کردهایم.
@Fakhari_ir
عیب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است
دیده بگشاى کـــــه بینى همــه عالم طور است
لاف کـــم زن کـــــــــه نبیند رخ خـورشید جهان
چشــم خفــاش کـــــه از دیدن نــورى کور است
یــــــــــا رب، ایــن پرده پندار که در دیده ماست
بـــاز کن تــــا کــــه ببینم همــــه عالم نور است
کــــــــــاش در حلقه رندان خبرى بود ز دوست
سخن آنجا نه ز "ناصر" بـُـــــوَد از "منصـور" است
واى اگـــــر پــــــــرده ز اســــرار بیفتــــــد روزى
فاش گردد که چه در خرقــــه این مهجــــور است
چــــــه کنــــــــم تا به سر کوى توام راه دهند؟
کاین سفر توشه همىخواهــد و این ره دور است
وادى عشق که بى هوشى و سرگردانى است
مــــــدعى در طلبش بـــــوالهوس و مغــرور است
لـــب فرو بست هر آن کس رخ چون ماهش دید
آنکــــه مـــــدحت کنـد از گفته خود مسرور است
وقت آن است کــــــــه بنشینم و دم در نـــــزنم
به همــــه کــون و مکان مدحت او مسطور است
روحالله الموسوی الخمینی
@Fakhari_ir
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما، نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد، نه تو مانی و نه من
@Fakhari_ir
30.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 عصاره استراتژی
علیرغم قریب به دو دهه تجربه تدریس استراتژی، وقتی یکی از حاضرین این جلسه، یکی دو روز بعد از آن، صحبتهای سرادر شهید را نقل کرد، آنچنان از این تشبیه دقیق به وجد آمدم که به دیدن ایشان رفتم.
مفصل درباره مفهوم استراتژی و مثالهای تجربه شده در حوزه نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را مرور کردیم.
مدیریت استراتژیک مسجد یکی از آنها بود.
در دل استراتژی، توجه و بهرهگیری از محیط نهفته است. یعنی تهدیدها و فرصتها.
مسجد از داخل مسجد حفظ نمیشود، بلکه از محیط دور و نزدیک و از محله حفظ میشود. همانطور که پل، فقط از روی پل حفظ نمیشود، بلکه از تپهی مشرف به پل که دیدهبانی و آتشباری میکند و دشتی که پیرامون پل است و نقش کمینگاه را برای جلوگیری از نفوذ دشمن ایفا میکند، حفظ میشود. ظرفیتها و تهدیدها برای مسجد و مردمان محله از، بیرون مسجد است. تکتک اهالی محل، ظرفیتها و فرصتهایی هستند برای گرهگشایی از کار خلق. اگر مسجد محور گرهگشایی، همدلی و وحدت شد، هم خودش را حفظ کرده هم جامعهی پیرامون خود را رشد داده و تربیت کرده.
پ.ن؛ این گفتگو به جان مینشست چون گوینده، عالم عامل بود. روحش شاد. داغش از دل نمیرود، چراکه با ثارالله در هم آمیخته و رسول اعظم (ص) وعده دادهاند که: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً».
@Fakhari_ir
62.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آینده_پژوهی
#مجله_اکونومیست
🟢 آیندهپژوهی (Futures studies) شامل مجموعهٔ تلاشهایی است که با جستجوی منابع، الگوها، و عوامل تغییر یا ثبات، به تجسّم آیندههای بالقوّه و برنامهریزی برای آنها میپردازد. آیندهپژوهی بازتاب دهندهٔ چگونگی زایش واقعیّت «فردا» از دل تغییر (یا ثبات) «امروز»، است.
🔺امروزه تغییرات با آهنگی پرشتابتر رخ میدهند. تغییرات فناوری و به دنبال آن تغییر در دیگر جنبههای زندگی، افزایش روزافزون وابستگی متقابل کشورها و ملل، تمرکززدایی جوامع و نهادهای موجود که به دلیل گسترش فناوری اطلاعات، شتاب بیشتری یافتهاست، تمایل روزافزون به جهانیشدن به همراه حفظ ویژگیهای ملی، قومی و فرهنگی و بسیاری عوامل دیگر، لزوم درک بهتر از «تغییرات» و «آینده» را برای دولتها، کسب وکارها، سازمانها و مردم ایجاب میکند.
🔹آینده اساساً دارای عدم قطعیّت است. با این همه آثار و رگههایی از اطلاعات و واقعیتها که ریشه در گذشته و اکنون دارند، میتوانند رهنمون ما به آینده باشند. ادامهٔ «تصمیمگیری صرفاً چندین آینده محتمل بر اساس تجارب گذشته»، غفلت از رصد تغییرات آتی را در پی خواهد داشت و با تلخکامی روبرو خواهد شد.
عدم قطعیت نهفته در آینده برای برخی، توجیهکنندهٔ نداشتن دور اندیشی آنان است و برای عدّهای دیگر منبعی گرانبها از فرصتها.
@Fakhari_ir
ناصر فخاری
#آینده_پژوهی #مجله_اکونومیست 🟢 آیندهپژوهی (Futures studies) شامل مجموعهٔ تلاشهایی است که با جستجو
پ.ن ۱؛ اینکه آیندهپژوهی مجله اکونومیست چقدر دقیق است و چقدر توانسته برداشت خود را در قالبی گرافیکی به تصویر بکشد تا برداشتی که افراد مختلف از این تصاویر میکنند، همه و همه عدم قطعیت و خطای دید را افزایش میدهند. لیکن اهمیت اصل بررسی و تحلیل شرایط و آینده پژوهی را متذکر شده و تمرین میدهند.
پ.ن ۲؛ تحلیلهای گوناگونی از این شماره از نشریه در فضای مجازی وجود دارد که دیدن و شنیدن آنها به تقویت ذهن تحلیلگر کمک میکند وگرنه ممکن است هم آینده پژوهی اکونومیست صحیح یا دقیق نباشد، شیوه انعکاس و تصویرگری آن چندان دقیق نباشد و برداشتهایی که از تصویر شده انطباق زیادی با آنچه اکونومیست میخواسته نباشد.
@Fakhari_ir
■ طنزی از ایتالو کالوینو، نویسنده ایتالیایی
🔴 شهر دزدها
شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه!
حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود!
به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری میدزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی میدزدید.
تجارت هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشندهها، دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده!
روزی، چطورش را نمیدانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد و شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچهها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد، سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان.
دزدها میآمدند؛ چراغ خانه را روشن میدیدند و راهشان را کج میکردند و میرفتند.
اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود و هر شبی که در خانه میماند، معنایش این بود که خانوادهای سر بی شام زمین میگذارد و روز بعد هم چیزی برای خوردن ندارد!
بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت؛ ولی دست به دزدی نمیزد، آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود..
میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه میکرد و بعد به خانه برمیگشت و میدید که خانهاش مورد دستبرد قرار گرفته است.
در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندار خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانهاش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود!
چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود.
نه! مشکل چیز دیگری بود.
قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود!
او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بیآنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه دیگری، وقتی صبح به خانه خودش وارد میشد، میدید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانهای که مرد درستکار باید به آن دستبرد میزد.
به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانهشان را دزد نمیزد بهمرور اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم میزدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به خانه مرد درستکار دستبرد میزدند، دست خالی به خانه برمیگشتند و وضعشان روز به روز بدتر میشد و خود را فقیرتر مییافتند.
به این ترتیب، آن عدهای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفته شهر را آشفتهتر میکرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر میشدند.
بهتدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوجه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته میکشد و به این فکر افتادند که چطور است به عدهای از این فقیرها پول بدهیم که شبها به جای ما هم بروند دزدی؟!
قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانتهای هر طرف را هم مشخص کردند؛ آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی میکردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا میکشید و آن دیگری هم از...
اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست، آنها که پولدارتر بودند، ثروتمندتر و تهیدستها عموماً فقیرتر میشدند. عدهای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی میکشیدند، فقیر میشدند؛ چون فقیرها در هر حال از آنها میدزدیدند.
فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، اداره پلیس برپا شد و زندانها ساخته شد..!
به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمیآوردند، صحبتها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند..
@Fakhari_ir