eitaa logo
ناصر فخاری
601 دنبال‌کننده
282 عکس
114 ویدیو
46 فایل
صفحه شخصی؛ ناصر فخاری دکتری خط‌مشی‌گذاری و تصمیم‌گیری مدیر عامل سازمان اقتصادی کوثر وبسایت: Fakhari.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
از سرکار خانم سیده آمنه آدینه فرزند شهید و مشاور امور ایثارگران سازمان اقتصادی کوثر؛ [آقای دربین رییس بنیاد شهید ملکشاهی استان‌ ایلام از آن دسته فرزندان شهدایی است که کاش خدا از او به تعداد زیاد تکثیر می‌کرد. از ۱۰ سهمیه‌ی دیدار خانواده شهدای ایلام با حذف شهرستان‌های دهلران و دره‌شهر و بدره،۲ سهمیه‌ی دیدار به این شهر اختصاص داده شده است. آقای دربین با نگاهی پر از خواهش‌ می‌گوید: خانم آدینه یک دیدار دیگر هم برویم. خیلی گرفتار است. می‌گویم: سهمیه شما همین ۲ تا بود که رفتیم. می‌گوید: باید ببینی که چقدر به کمک احتیاج دارد. آقای دربین در سفر پیش انتخاب‌های درستی داشت. شاخص داشت. قومی و قبیله‌ای انتخاب نکرده بود. به احترام دغدغه‌های نابش گفتم: برویم یک کاریش می‌کنیم. می‌گوید: "چند روز پیش مادرش آمد و گفت دخترم گرفتار است. من فقط مبلغ کمی توانستم کمک کنم. گفتم این روزها فقط یک خانم آدینه می‌تواند کمک کند. خدا کند این روزها بیاید. دیشب که تماس گرفتند برای هماهنگی، گفتم خدا صدای مرا شنید." به ظاهر خندیدم و گفتم کاش از خدا یک گنج بزرگ می‌خواستی. اما دلم لرزید، بدجور هم لرزید و این یعنی خدا مرا برای اجابت دعای دیگری انتخاب کرده است. گفتم قبلش برویم عیادت جانباز کوهی بعد در خدمت شما هستم. گفت: البته مسیرش سخت و دور است. گفتم: برویم. رفتیم و رفتیم. مسیر سختی بود. برای ورود به منطقه مورد نظر باید کارت تردد داشته باشی، آقای دربین هماهنگی‌ها را کرده بود. از دژبانی عبور کردیم. هر چه جلوتر می‌رفتیم مسیر سخت‌تر می‌شد. تابلوها می‌گفتند وارد منطقه عملیاتی میمک شده‌ایم. حالا پاسگاه مرزی روبرویمان بود. یک مقداری از مسیر را اشتباه رفتیم. دور زدیم، آثار سنگرهای رزمندگان دوران دفاع مقدس را می‌دیدیم. راننده‌ی جوان کمی خوف کرده بود با شوخی گفت: اینجا حتی جن و ملائکه هم نیست. یک جایی ماشین ما دیگر نمی‌توانست جلوتر برود. یک مقداری پیاده روی کردیم تا به مقصد رسیدیم. دو سیاه چادر عشایری. جایی که قرار بود او را ببینیم. ایثارگر معسر، و او کسی نبود جز مریم. دختر و نوه شهید. که پدر و پدربزرگش به فاصله یک شب در شاخ شمیران شهید شده بودند. مریم دختر بلندبالایی که لیسانس حقوق داشت اما حالا چوپان گله‌ی مردم بود. شوهرش بر اثر حادثه‌ای از کار افتاده شده بود. خودش هم بر اثر تصادف آسیب دیده بود. آزمون استخدامی هم قبول شده بود اما به بهانه عدم نیاز یا عدم ارتباط رشته یا عدم فلان و بهمان او را رد کرده بودند تا جا برای نورچشمی‌ها باز شود. مادر مریم از ابتدای سفر به عنوان راهنما همراهمان بود. در طول سفر توی دلم می‌گفتم: خدا چکارت کنه زن با این دختر شوهر دادنت. اما به مرور می‌فهمم علت همراهی مریم با شوهر در این وضعیت داشتن شوهر تحصیل کرده و انسانی است که به خانواده مریم در دوره سلامت، عزت و احترام گذاشته است. قدرشناسی مریم برایم ارزشمند بود، در این روزگار که زوج‌های جوان بخاطر یک هدیه روز ولنتاین از هم جدا می‌شوند، این قدرشناسی و ماندن پای همسر قابل ستایش است. سه فرزند قد و نیم قد مریم، بخاطر درس و مشق در شهر پیش مادربزرگ هستند، همسر شهید که سه دختر دارد، با غصه می‌گوید: هر سه دخترم بیکار هستند. مریم می‌گوید: دعا کنید برای من یک کار پیدا شود. مریم اهل کار و مسئولیت است، که اگر نبود، با آن زیبایی خدادادی و قد و بالای رعنا، نمی‌آمد چوپان گله‌ی ده بالایی‌ها شود. ناهار نان و ماست محلی می‌خوریم. مریم تعارف می‌کند که بخورید، درسته که سیاه چادرمان زشته، ولی غذا تمیزه، و من می‌گویم: از این بهتر و سالم‌تر؟ باید کم‌کم برگردیم که به شب نخوریم. مددکار می‌گوید: خوش به حالشان چه آرامشی، چه طبیعتی. می‌گویم: برای من و شما یکی دو ساعت خوب است. الان که ما رفتیم این زن و شوهر می‌مانند و گله و تاریکی و وهم شب. خوفناک است. از مریم دور می‌شویم و حالا غصه‌ی مریم به غصه‌های دیگرم اضافه شد. حالا به آدم‌های ناشکری فکر می‌کنم که تمام دغدغه و غمشان کار کم و حقوق زیاد است، اندوهشان ساعت بیشتر اضافه کار است و یارانه و کارانه. به آدم‌هایی فکر می‌کنم که برای دوست و رفیق خود به بهانه‌ی مختلف پول و پاداش می‌خواهند. به خودم که برای دغدغه‌های حقیر مادی همکاران وقت می‌گذارم و یادم می‌رود دغدغه اصلی من باید مریم و مریم‌ها باشد. باورش سخت است اما در دیروزهای نه چندان دور در منطقه عملیاتی میمک جایی که پدر مریم برای ایران و ایرانی‌ها جانفشانی کرده بود، امروز سهم مریم بابا این است که در این منطقه، برای بقاء، چوپان گله‌ی مردم باشد آن هم با لیسانس حقوق.] پ.ن؛ یکی از جلوات آیه‌ی اِنّ مَعَ العُسْرِ یسْراً، کار و خدمت در مجموعه بنیاد شهید است؛ تحمل برخی حرف و حدیث‌ها و رفتارها، مشاهده مسائل رنج‌آور جامعه‌ای محترم و ذی‌حق در کنار دیدن دست خدا حین خدمت. الْحَمْدُلِلّهِ عَلي كُلِّ حال @Fakhari_ir