#گزارش
🍂🍃❄️
📆 تا دهم دی ماه 97 ، تعداد ۵۰۰ اثر به دبیرخانه مسابقه " #جانباز_شهید_زنده_ای_که_من_میشناسم " وصول گردید .
🍂🍃❄️
📚 به تمام کسانی که در موضوع " جانباز به این مسابقه اثر فرستاده بودند ، یک جلد کتاب "#خندید_و_رفت " و یک پلاک یادبود مسابقه ( به ارزش ۲۰ هزارتومان ) ارسال گردید.
🍂🍃❄️
👈 آثار رسیده امروز دسته بندی شد و برای داوری ارسال گردید.
🍂🍃❄️
🔰 منتظر خبرهای بعدی باشید ...
─┅─═इई ❄️☃️❄️ईइ═─┅─
🔥 کانال فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
🌺 #شهیدلریمیز _بوهفته شهید #محسن_خلیلی
📖باخاطراتی از #شهدای_فامنین🌹(یکشنبه ها)
📌خاطره پانزدهم
👈دیگر گریه نکردم!
🔹يك شب در خواب دیدم كه از آسمان برگ سفیدی روی پای من افتاد. با خط سیاهی گوشه آن چیزی نوشته بود. با خودم گفتم: این برگه نشان پایان عمر من است ولی صدایی به من گفت: بخاطر این هدیه خداوند را شاکر باش! من تعبير این خواب را موقعي فهمیدم که خبر شهادت #محسن_خليلي را برايم آوردند.
🔸بيست روز از مرخصي آمدن و رفتن او می گذشت که در خواب دیدم، محسن کمربند قرمز به كمر بسته است. گفتم: مادر چرا کمر بند قرمز بستی؟ او جواب داد: مادرجان مگر نمی دانی که من #فدایی_راه_حسینم!؟ يك دفعــه از خــواب پريــدم.
🔹چهار روز بعد از اين خواب بـه پدربزرگم که از ریش سفیدان روستا بود گفتند: بیا اذان بگو می خواهند شهید بیاورند. من داشتم حیاط را جارو میکردم كه یکی از همسایه ها آمد، جارو را از دست من گرفت و گفت: تو چرا جارو میکنی؟! دیگری روسری مشکی بر سر من انداخت. آنجا بود كه فهمیدم شهیدی کـه می آید محسـن مـن اسـت!
🔸 گریه و بیتابی كردم و ازحال رفتم. تابوت را به خانه آوردند و سپس به گلزار شهدا بردند. در این مسیر کبوتر سفیدی روی تابوت و بالای آن پرواز می کرد و بعد از خاک سپاری دیگر کسی آن را ندید.
🔹من تا مدتها بی قراری میکردم تا اینکه محسن را در خواب دیدم کـه یک کاسه آب برایم آورد که بسیار سفید و شفاف بـود. با دستان خود به من نوشاند و گفت: دیگر بيتابي نکن. من آرام سرم را بر دوش او گذاشتم، دیگر نمیدانم چه شد. وقتی بیدار شدم احساس خوبی داشتم و از آن پس دیگر گریه نکردم.
♦️♦️♦️
✍برگرفته از کتاب #خندید_و_رفت...
(منتخبی از خاطرات برگزیده مسابقه ی شهیدی که من می شناسم 2_آقای #رضا_سلیمی)
🔸تهیه و تنظیم: #محسن_ممی_زاده
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 کانال فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
🌺 #شهیدلریمیز _بوهفته شهید #میرزا_رضا_بیگلری
📖باخاطراتی از #شهدای_فامنین🌹(یکشنبه ها)
📌خاطره شانزدهم
👈 میرزا
🔹تازه دوسال بود که ازدواج کرده بودم و حدود 18 سال سن داشتم. با #میرزا_رضا_بیگلری همسایه بوديم و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتيم . ميرزا وقتی که ازجبهه برگشت به دیدن من آمد. او مدام ذکر صلوات برلب داشت و لبخند ملیحی صورت نورانی اش را زیباتر کرده بود.
🔸ازمن پرسید: حسین آقا چرا به جبهه نمی آیی؟ من پاسخ دادم که وحشت دارم! ولی او بقدری از جبهه و جنگ و ایثار تعريف كرد که من راضی شدم به جبهه بروم. ایشان حتی اوضاع مالی من را که فکرم را مشغول کرده بود سرو سامان بخشید.
🔹 همه تعجب کرده بودند که من چطور در این دو روزه همه چیز را براي جبهه رفتن آماده کرده ام. خلاصه با خانواده خداحافظی کردم و راه افتادیم و به خط مقدم جبهه واقع در سرپل ذهاب رسيديم. در آن جا حدود سيصد نفر رزمنده بودند که به شهید میرزا بیگلری احترام میگذاشتند و به او #فرمانده می گفتند. من وقتی این صحنه را دیدم به ایشان گفتم: شما فرمانده بودی و به من نمیگفتی؟ او با فروتني و تواضع لبخندي زد و گفت: #پست_و_مقام در این دنیا چیزی گذرا و #فانی است. در سنگر دوازده نفـر بودند که بسيار احترامم ميكردند و من از احترام بيش از حد آنها خجالت می کشیدم.
🔸همسنگرانم آن قدر از خوبیها، بزرگواريها و اخلاق خوب ميرزا تعریف کردند که من بــه خودم افتخار کردم که چنین دوست و همسایه عزيزي دارم. بعد ازچند روز ميرزا بـه سراغ من آمد و گفت: به خاطر مادرت يك هفته تو را به مرخصی ميفرستم. من هم از شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم. وقتی به خانه آمدم به مادر و خانواده و اهالي روستا تعریف کردم که ایشان چقدر بزرگوار هستند که تاكنون نگذاشته اند کسی بفهمد که فرمانده گردان هستند. هنوز مرخصي من تمام نشده بود كه با خبر شديم ايشان و تعداد زیادی از نيروهايشان در عمليات به #شهادت رسیده اند.
♦️♦️♦️
✍برگرفته از کتاب #خندید_و_رفت...
(منتخبی از خاطرات برگزیده مسابقه ی شهیدی که من می شناسم 2_آقای #رضا_سلیمی)
🔸تهیه و تنظیم: #محسن_ممی_زاده
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 کانال فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
🌺 #شهیدلریمیز _بوهفته شهید #حاج_محمد_کرمی
📖باخاطراتی از #شهدای_فامنین🌹(یکشنبه ها)
📌خاطره هفدهم
👈 دایی محمد
🔸هشت سالم بود که پدرم از دست رفـت. مـن دختـر بـزرگ خانـواده بـودم . زندگـی برایمـان بسـیار تلـخ و سـخت شـده بـود. یـادم مـی آیـد در آن روزهـا و شـب هـا دایـی محمـدم خیلـی بـه مـا سـر مـی زد و جویـای احـوال مـا مـي شـد. دايـي سـنگ صبـور مـادرم بـود.
🔹دایی محمد اهــل جلســات دعــا و قــرآن بــود،
بـرای مـا قـرآن مـی خوانـد و بـرای مـادرم از صبـوری حضـرت زینـب (س) و مصیبــت هــای امامــان معصــوم (ع) می گفــت. هميشــه بــا حرفهايــش
بــه مــا آرامــش می بخشــيد.
🔸مــادرم مــی گفــت: دایــی محمــد در خانــه ی مــا چیــزی نمــی خــورد و
می گویــد ایــن کــودکان یتیــم هســتند و نمیشــود از مــال اینــان خــورد
ولــی خــودش همیشــه کمبودهــای زندگــی مــا را برطــرف ميکنــد.
در همیــن ســالها بــود کــه جنــگ تحمیلــی آغــاز شــد.
🔹 دایــی محمــد بـا وجـود اینکـه داراي ســه فرزنــد بــود و آنهــا را هــم بســیار دوســت مــی داشــت ولــی تصمیمــش را گرفتــه بــود. عــازم جبهه شــد و مــا را دلتنــگ خــودش
کــرد. مــن بــرای دیــدن دایــی محمــد روزهــا و شــبها را می شــمردم.
🔸روزی از روزهــا مــادرم خیلــی خوشــحال از خانــه ی پــدر بزرگــم بــه خانــه برگشـت و گفـت: بچـه هـا دایـی محمـد فـردا از جبهـه می آیـد. فـردای آنروز مــا بــه خانه شــان رفتیــم.
زن دایـی ناهـار، هـم حلـوا درسـت کـرده بـود و هـم پلـو. ولـی دایـی مـن حـاج محمـد کرمـی، اصلاً سـر سـفره دو نـوع غـذا نمـی خـورد.
بعـد از ناهـار مـا بچه هـا در حیـاط بـازی می کردیـم، دایـی بـه حیـاط آمـد. بــه طــرف حــوض رفــت، دســتانش را شســته و خشــک کــرد ســپس بــه طـرف مـن آمـد بـا دسـتان مهربانـش روسـری مـرا درسـت کـرد و گفـت: عزیزدایـی همیشـه سـعی کـن روسـریت را اسـاسی بپوشـی و حجابـت را
خـوب رعایـت کنـی.
♦️♦️♦️
✍برگرفته از کتاب #خندید_و_رفت...
(منتخبی از خاطرات برگزیده مسابقه ی شهیدی که من می شناسم 2_آقای #رضا_سلیمی)
🔸تهیه و تنظیم: #محسن_ممی_زاده
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 کانال فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
🌺 #شهیدلریمیز _بوهفته شهید #نصرت_اله_خلیلی
📖باخاطراتی از #شهدای_فامنین🌹(یکشنبه ها)
📌خاطره هجدهم
👈خندید و رفت ...
🔹 مـن، #نصـرت_الـه_خلیلـی و سـه نفـر از هـم وطنـان لرسـتاني مـدت سـه مـاه در منطقـه ای همسـنگر بودیـم.
🔸در ایـن منطقـه هیـچ امکاناتـی نبـود. حتـی آب هـم نداشـتیم لـذا بـرای آوردن آب بایـد یـک مسـیر طولانـی را می رفتیـم و بـر می گشـتیم. شـهید خلیلـی هـر روز دو گالـن بیسـت لیتـری را برمی داشـت و ایـن مسـیر طولانـی را طـی می کـرد.
🔹 آوردن دو گالـن پـر از آب، در ارتفاعـات و مسـیر طولانـی کار سـاده ای نبـود ولـي او همیشـه در ســخت ترین کارهــا پیــش قــدم بــود. عــلاوه بــر ايــن هــر وقــت فرصــت ميكــرد لباسهــای همســنگرانمان را هــم می شســت.
🔸یــک روز متوجــه شــدم کــه دســتهایش از ســختی ایــن کارهــا تــرک برداشـته بـود و خـون از آن بیـرون زده اسـت. بـه او گفتـم: چـرا ایـن قـدر خــودت را ســختی مــی دهــی ؟
لبخنــدی زد و رفــت...
♦️♦️♦️
✍برگرفته از کتاب #خندید_و_رفت...
(منتخبی از خاطرات برگزیده مسابقه ی شهیدی که من می شناسم 2_آقای #رضا_سلیمی)
🔸تهیه و تنظیم: #محسن_ممی_زاده
🇮🇷🇯🇴🇮🇳🇮🇷
💥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🇮🇷 @Famenin_Gram 🇮🇷
فامنین گرام
🔵 #گزارش_شماره 2
✅ #اطلاعیه_شماره 3⃣ مسابقه بزرگ کتابخوانی #خندید_و_رفت
🌹 پاسخهای ارسال شده به رسانه فامنین_گرام توسط شرکت کنندگان در مسابقه بزرگ کتابخوانی #خندید_و_رفت به #پژوهش_سرای_اندیشمندان تحویل گردید.
👈 پاسخنامه ها در حال تصحیح و بررسی می باشند.
🇮🇷🇯🇴🇮🇳🇮🇷
💥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🇮🇷 @Famenin_Gram 🇮🇷
فامنین گرام
🔵 #گزارش_شماره 3
✅ #اطلاعیه_شماره 4⃣ مسابقه بزرگ کتابخوانی #خندید_و_رفت
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین
🔴 زمان رسمی مسابقه بزرگ همگانی « #خندید_و_رفت » به #پایان رسید.
♦️ #مراسم_قرعه_کشی و مشخص شدن برندگان👇
🎊 همزمان با جشن میلاد حضرت #فاطمه_زهرا (سلام الله علیها)
📆 دوشنبه شب، 6 اسفند، بعد از نماز مغرب و عشا
🕌 مسجد #اعظم_فامنین
🔅🔅🔅🔅
🎁 #زمان_اهداء_جوایز، متعاقبا در رسانه #فامنین_گرام اعلام خواهد شد.
🇮🇷🇯🇴🇮🇳🇮🇷
💥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🇮🇷 @Famenin_Gram 🇮🇷
فامنین گرام
📣 #اطلاعیه
📌 قرعه کشی مسابقه بزرگ همگانی « #خندید_و_رفت »
♦️ #مراسم_قرعه_کشی و مشخص شدن برندگان را از دست ندهید👇
🎊 همزمان با جشن میلاد حضرت #فاطمه_زهرا (سلام الله علیها)
📆 امشب، بعد از نماز مغرب و عشا
🕌 مسجد #اعظم_فامنین
🔅🔅🔅🔅
🎁 #زمان_اهداء_جوایز، متعاقبا در رسانه #فامنین_گرام اعلام خواهد شد.
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
🔵 #گزارش_شماره 4
✅ #اطلاعیه_شماره 5⃣ مسابقه بزرگ کتابخوانی #خندید_و_رفت
🔴 شب گذشته، همزمان با شب میلاد حضرت فاطمه زهرا (س)، قرعه کشی مسابقه بزرگ همگانی «#خندید_و_رفت » در مسجد اعظم #فامنین برگزار شد.
💎 برنده خوش شانس مسابقه کتابخوانی:
🎊 #محمد_قره_باغی، فرزند جواد
از مدرسه زنده یاد #ناصری
💳 برنده اول مسابقه به مبلغ : 100 هزار تومان کارت هدیه دریافت خواهد نمود.
🔅🔅🔅🔅
🎁 #زمان_اهداء_جوایز، متعاقبا در رسانه #فامنین_گرام اعلام خواهد شد.
🇮🇷🇯🇴🇮🇳🇮🇷
💥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🇮🇷 @Famenin_Gram 🇮🇷
4_6026286471491618077.pdf
180.7K
📷 #ببینید|
📄اسامی عزیزانی که در قرعه کشی مسابقه بزرگ #خندید_و_رفت شب میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) برنده شده اند.
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
🔵 #گزارش_نهایی مسابقه بزرگ کتابخوانی #خندید_و_رفت
✅ #اطلاعیه_شماره 6⃣
🎁 جوایز برگزیدگان مسابقه کتابخوانی « #خندید_و_رفت »
آماده تحویل می باشد.
🔹 لطفا مدیران محترم مدارس #جوایز_نقدی دانش آموزان مدرسه خود را از مسئول محترم #حراست_اداره دریافت نمایند.
👈 ضمناً برندگان آزاد و #فامنین_گرام نیز شخصاً به حراست اداره #آموزش_و_پرورش_فامنین مراجعه نموده و جوایز خود را تحویل بگیرند.
🙏 قبلا بخاطر ناچیز بودن جوایز از عزیزان عذرخواهی می کنیم.
🔻 لازم به توضیح است که جمع مبلغ جوایز دو میلیون و دویست و بیست هزار تومان است، که یک میلیون تومان آن را حاج آقا #مصباح امام جمعه محترم #فامنین متقبل شده اند و الباقی از کمک های همکاران خیر آموزش و پرورش و رسانه #فامنین_گرام تامین شده است.
💳 برنده اول آقای #محمد_قره_باغی مسابقه به مبلغ : 100 هزار تومان کارت هدیه و سایر برندگان، هر کدام مبلغ 20هزار تومان دریافت خواهند کرد.
📲 مخاطبین عزیز سوال ،پیشنهاد، انتقاد و نظرات خود را با شماره 09223832011 در میان بگذارند.
◽️« پژوهش سرای دانش آموزی اندیشمندان فامنین»
🇮🇷🇯🇴🇮🇳🇮🇷
💥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🇮🇷 @Famenin_Gram 🇮🇷