eitaa logo
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
3.4هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 𝟑.𝟔𝐤⇢𝟑.𝟕𝐤 ┊كانال‌اطلا؏رسانی‌طرفدارانِ🤍 𒀭𝘼𝙡𝙞 𝘼𝙠𝙗𝙖𝙧 𝙂𝙝𝙚𝙡𝙞𝙘𝙝🌿 ⌗خوانندہ‌ی‌ارزشی!🕊️ ⌗شاعر،موزیسین‌ومداح‌اهل‌بیت!🌱 ⌗وفرزندشهیدسهراب‌قلیچ‌پور☁️• ⌗ کانال پاسخگویی‌به‌ناشناس↶ @alighelichpv ⌗ و خدماتمون↶ @GHELICH_IR_info
مشاهده در ایتا
دانلود
⌜🍋,💛⌟ 🍯🐣 ⋮❥|@GHELICH_IR•🌥✨•
♦️AliakbarGhelich : 🔸️متولد نوزدهم مهرماه ۱۳۷۲ در محله نازی آباد تهران 🔹️در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد، از اوایل کودکی با تشویق پدر مداحی می کرد و در هیئت ها پا گرفت، تقریبا در سن ۹ سالگی با موسیقی آشنا شد و برای اولین بار ساز را بدست گرفت و خیلی سریع بر آن مسلط شد؛ با توجه به فراوان در این زمینه درصدد طی مراحل موسیقی برآمد. او در گروه شمس و نزد آقایان کی خسرو پور ناظری و سهراب پور ناظری تئوری موسیقی و سُلفژ را فرا گرفت. 🔸️این بر این عقیده بود که خلأ موسیقی پاپ آیینی و عاشورایی، علی الخصوص در عرصه بین المللی کاملا مشهود و ملموس است و باید این فضا پر شود، نظر به استعداد ذاتی در زبان و لهجه های مختلف، ایده کارهای و را کلید زد. 🔹️اولین قطعه ای که از علی اکبر قلیچ تولید شد، ترانه دوزبانه فارسی و انگلیسی «My Thirsty Lord» برای امام حسین (ع) بود که به عنوان اولین کار مورد استقبال گسترده مخاطبان قرار گرفت.. 🔸️از دیگر آثار این هنرمند می توان به «چوب‌‌خط» ، «شهرخون» ، «رفاقت‌ما» ، «یک دقیقه» ، «آرامش‌یعنی‌تو» ، «امروزی‌ها» ، «جزیره‌مجنون» و «نگارمن» که اثری چهارزبانه ( ، ، و ) از این هنرمند بااستعداد است، اشاره کرد. 🔹️از اهداف اصلی این خواننده پاپ، گذر از مرزها و نام و سیره اهل بیت (علیهم السلام) به وسیله ابزار موسیقی است. او معتقد است که موسیقی و در نگاه کلی هنر، یک هدف نیست. بلکه ابزاری است برای رسیدن به یک . لذا با نظریه «هنر برای هنر» که در فلسفه و حکمت هنر مغرب زمین جریان دارد، مخالف است؛ ولی موسیقی را دارای پتانسیل فوق العاده برای می داند. / / 🌐 🎼 @ghelich_ir
12.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موزیڪ‌ویدیو یا 🍃✨ بہ‌زبان‌انگلیسے‌دࢪوصف‌مظلومیٺ حضرٺ‌علےاصغࢪسلامـ‌اللّٰہ‌علیہ🍃✨ ⋮❥|@GHELICH_IR•🌥🍒•
little_ali.mp3
12.37M
موزیڪ یاهمان بہ‌زبان‌انگلیسے‌دࢪوصف‌مظلومیٺ حضرٺ‌علےاصغࢪسلامـ‌اللّٰہ‌علیہ🍃✨ ⋮❥|@GHELICH_IR•🌥🍒•
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
از اونجایي‌ڪه‌طرف سخنتوݩ با طرفداراسټ، من پاسخی نمیدم، فقط چوݩ جواݕسلام واجبہ،،، سلام! :)🍊
[…~•°🎼•°~…] در راستاۍ این حرف دوستموݩ، تصمیم گرفتیم بنر معرفی کانآݪ رو در اختیارتوݩ قرار بدیم تا راحتتر بتونین اینکارو انجام بدین! :)🌿💛🎤 🎼 @GHELICH_IR
۞﷽۞ +سلام.خوبی؟ خواننده ای رو میشناسی که مداح و قارےباشه؟بیت رهبری رفته باشه؟ _نع😳 +برای همدلی با مردم آمریکاوسیاهپوستان✌️🏿✊🏿،آهنگ ش رو بهشون تقدیم کرده باشه؟ _نع😳😳 +کارهای ارزشی و مذهبے بخونه؟ _نع😳😳😳 +هرسال نذر اربعینی اش،یه آهنگ امام حسینی باشه؟ _نع😳😳😳😳 واقعا نمیشناسی؟نمیدونی دارم از کی حرف میزنم؟ _نع بابا،این کیه که انقدر باحال و خوبه؟ + رو میگم☺😉 _واقعا راست میگی؟😍چه عالی!🤩چجوری بهتربشناسمش؟😎😃🧐 +بیا توکانالی که بهت میگم،همه ی آهنگ ها🎧🎼واجراهاش🎤وفیلم ها🎬 وپستها واستوری هاشو میزاریم تو کانال،دیرنکنیاااا اگه نیای از دستت رفته. تازه باباش هم تازه شهید شده😔😞 _ اِ واقعا،خدارحمتش کنه 😔باشه باشه الان میام😌😉 https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451 +اینم لینکش👆👆👆👆،بدو زود جوین بده😉🌿💫🍃✨
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『 🌿 』 . . - ما الذي قالتهُ عيناكَ لقلبي فأجابا؟!! +چشمان‌توباقلبم چھ‌گفتندڪھ‌این‌گونھ‌ پذیرفت؟!.((:🌿 . 🎤 @GHELICH_IR
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 29 صبح روز چهارشنبه زودتر از هر روز از خواب بیدار شدم و به شرکت رفتم. اون روز
30 با تعجب نگاهش کردم و پرسیدم:"این چیه؟" +من سیستم اتاق آقای سهرابی که سیستمسهای اتاق حسابداری بهش متصلن رو بررسی کردم و شماره حسابی رو که پول بهش واریز شده رو در آوردم. کاغذ رو به دست گرفتم و نگاهی به شماره حساب انداختم و گفتم:"خب این برای کدوم بخشه؟" +بهتره خودتون ببینید این یه شماره‌ی جدیده و برای اولین بار وارد سیستم شده. برای اینکه بفهمم شماره حساب متعلق به کیه گوشیم رو در آوردم و از طریق همراه بانک مبلغی رو به همون شماره پول واریز کردم که با دیدن اسم آرام محمدی به عنوان نام صاحب شماره حساب چشمام تا آخرین حد ممکن باز شد و با تعجب به اسمش خیره شدم...... برای اینکه مطمئن بشم اشتباه نشده چند بار دیگر هم این‌کار رو تکرار کردم و با تعجب رو به اکبری که روبه روم وایستاده بود گفتم:" این غیر ممکنه!!..." +راستش منم اول که اسمش رو دیدم باورم نشد و برای همین هم فقط شماره حساب رو بهتون دادم تا خودتون ببینید. با عصبانیت میز رو دور زدم و به سمت اتاق پرهام پاتند کردم و وارد اتاقش شدم و پشت سیستم نشستم و خودم همه چی رو چک کردم با تعجب و عصبانیت به اسم آرام توی مانیتور کامپیوتر روی میز پرهام خیره بودم و باورم نمی‌کردم که آرام همچین کاری رو کرده باشه... روبه اکبری که به دنبالم به اتاق پرهام اومده بود گفتم:"تو مطمئنی این درسته؟!" +من نمی‌دونم آقا.. داد زدم:"پس تو چی می‌دونی؟!" +من سیستم خانم محمدی رو هم بررسی کردم تاریخ وساعت انتقال پول یکیه فقط توی سیستم ایشون شماره حساب مقصد و اسم دارنده‌ی حساب مشخص نیست. -یعنی می‌خوای بگی خودش شماره حساب رو پاک کرده؟ +ممکنه...به نظر میاد خبر نداشته همه‌ی سیستما به این سیستم اصلی متصلن. سرم رو پایین انداختم و گفتم:"صداش کن بیاد اینجا." +ولی آقا ممکنه اشتباه... سرش داد زدم گفتم:"صداش بزن بیاد!!" اکبری بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شد و چند دقیقه بعد آرام با نگرانی وارد اتاق شد و روبه روم وایستاد. به قدری عصبانی بودم که دلم می‌خواستم با دست خودم خفه‌اش کنم، ولی سعی کردم عصبانیتم رو کنترل کنم و بهش نگاه کردم وگفتم:"بیا جلوتر." با تعلل دو قدم جلو اومد که گفتم:"چرا شماره حساب مقصد از روی سیستمت پاک شده؟" +ن...نمی‌دونم! به چشمای نگرانش خیره شدم و گفتم:" بیا اینجا تا بفهمی چرا." از جاش تکون نخورد که داد زدم:"گفتم بیا جلوتر!!" چند قدم جلوتر اومد و من تونستم جمعیت کنجکاو جمع شده توی سالن رو ببینم به مانیتور کامپیوتر اشاره کردم و گفتم:" بخونش!" به مانیتور خیره شد و من به صورت اون زل زدم و دیدم که ناگهان حلقه‌ی چشماش گشاد شد و رنگ صورتش پرید. دستش رو به عنوان تکیه‌گاهش روی میز گذاشت و با فاصله‌ی کمی که ازم داشت به صورتم خیره شد و با تته پته گفت:"این.. این درست نیست..این..." روی پام وایستادم و گفتم:" این کاملا درسته و چیزی که درست نیست کار توئه! تو با خودت چی فکر کردی؟! که اینجا هر غلطی دلت خواست می‌تونی بکنی و هیچ کس هم کاری به کارت نداشته باشه؟؟!" +منظورتون چیه؟ -منظورم رو خوب می‌فهمی پس خودت رو به موش مردگی نزن! +شما می‌فهمین چی دارین می‌گین؟ شما می‌گین من پول رو به حساب خودم ریختم؟؟ سرم رو بهش نزدیک کردم و گفتم:"ما بهش می‌گیم دزدی..." +این تهمته! این نوشته‌ی روی سیستم نمی‌تونه چیزی رو ثابت کنه.هر کسی می‌تونه این داده‌ها رو به سیستم بده! -کارت پولت کجاست؟ +می‌خواین چیکار؟ -می‌خوام ازش موجودی بگیرم. با شنیدن این حرف خیلی سریع از اتاق خارج شد و چند ثانیه بعد با کیف پول توی دستش برگشت. دوتا کارت رو از کیفش در آورد و گفت:"من فقط همین دوتا حساب رو دارم می‌تونین از هر دوتاش موجودی بگیرین." بدون معطلی اکبری رو صدا زدم و ازش خواستم از یه عابر بانک از کارتی که شماره حسابش با شماره حساب توی سیستم یکیه موجودی بگیره و زود برگرده. اکبری کارت رو از دستش گرفت و بعد اینکه کارمندا رو به خاطر جمع شدنشون توی سالن سرزنش کرد از شرکت بیرون رفت. با رفتن اکبری روی صندلی نشستم و منتظر موندم تا برگرده دلم می‌خواست حسابش خالی و چیزی که توی سیستم ثبت شده بود صحت نداشته باشه. آرام هم همانطور که دو طرف چادرش رو رها کرده بود بی‌رمق به دیوار تکیه داد و چشماش رو بست... ✍🏻میم.الف
هدایت شده از یـٰارا '
هزارمرتبہ‌خواندم‌میاݩقنوت،خداکندڪھ‌نباشدکسۍدُچٰآرکسي↻ :)💔
عَََڪښٖٖٖ :)🍭ٖ 🖼 👌🏻 🎧 🎼 ●° @GHELICH_IR
🌿 براۍدسترسي‌راحت‌تر افرادۍڪه‌براۍخوندن‌ تازه به‌جمع‌ماپیوستن...⇩ 🍊پارت1 https://eitaa.com/GHELICH_IR/865 🍊پارت10 https://eitaa.com/GHELICH_IR/1037 🍊پارت20 https://eitaa.com/GHELICH_IR/1221
[°●💜🍯●°] ☂ آرزوهامۆبھ‌خدامیسپرم! :)↻✨ 🎬 @GHELICH_IR