little_ali.mp3
12.37M
موزیڪ #علی_اصغر یاهمان
#little_Ali
بہزبانانگلیسےدࢪوصفمظلومیٺ
حضرٺعلےاصغࢪسلامـاللّٰہعلیہ🍃✨
⋮❥|@GHELICH_IR•🌥🍒•
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
از اونجایيڪهطرف سخنتوݩ با طرفداراسټ، من پاسخی نمیدم، فقط چوݩ جواݕسلام واجبہ،،، سلام! :)🍊
[…~•°🎼•°~…]
در راستاۍ این حرف دوستموݩ، تصمیم گرفتیم بنر معرفی کانآݪ رو در اختیارتوݩ قرار بدیم تا راحتتر بتونین اینکارو انجام بدین! :)🌿💛🎤
🎼 @GHELICH_IR
۞﷽۞
+سلام.خوبی؟ خواننده ای رو میشناسی که مداح و قارےباشه؟بیت رهبری رفته باشه؟
_نع😳
+برای همدلی با مردم آمریکاوسیاهپوستان✌️🏿✊🏿،آهنگ ش رو بهشون تقدیم کرده باشه؟
_نع😳😳
+کارهای ارزشی و مذهبے بخونه؟
_نع😳😳😳
+هرسال نذر اربعینی اش،یه آهنگ امام حسینی باشه؟
_نع😳😳😳😳
واقعا نمیشناسی؟نمیدونی دارم از کی حرف میزنم؟
_نع بابا،این کیه که انقدر باحال و خوبه؟
+ #علی_اکبر_قلیچ رو میگم☺😉
_واقعا راست میگی؟😍چه عالی!🤩چجوری بهتربشناسمش؟😎😃🧐
+بیا توکانالی که بهت میگم،همه ی آهنگ ها🎧🎼واجراهاش🎤وفیلم ها🎬 وپستها واستوری هاشو میزاریم تو کانال،دیرنکنیاااا اگه نیای از دستت رفته. تازه باباش هم تازه شهید شده😔😞
_ اِ واقعا،خدارحمتش کنه 😔باشه باشه الان میام😌😉
https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
+اینم لینکش👆👆👆👆،بدو زود جوین بده😉🌿💫🍃✨
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『 🌿 』
.
.
- ما الذي قالتهُ عيناكَ لقلبي فأجابا؟!!
+چشمانتوباقلبم چھگفتندڪھاینگونھ پذیرفت؟!.((:🌿
.
🎤 @GHELICH_IR
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 29 صبح روز چهارشنبه زودتر از هر روز از خواب بیدار شدم و به شرکت رفتم. اون روز
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 30
با تعجب نگاهش کردم و پرسیدم:"این چیه؟"
+من سیستم اتاق آقای سهرابی که سیستمسهای اتاق حسابداری بهش متصلن رو بررسی کردم و شماره حسابی رو که پول بهش واریز شده رو در آوردم.
کاغذ رو به دست گرفتم و نگاهی به شماره حساب انداختم و گفتم:"خب این برای کدوم بخشه؟"
+بهتره خودتون ببینید این یه شمارهی جدیده و برای اولین بار وارد سیستم شده.
برای اینکه بفهمم شماره حساب متعلق به کیه گوشیم رو در آوردم و از طریق همراه بانک مبلغی رو به همون شماره پول واریز کردم که با دیدن اسم آرام محمدی به عنوان نام صاحب شماره حساب چشمام تا آخرین حد ممکن باز شد و با تعجب به اسمش خیره شدم......
برای اینکه مطمئن بشم اشتباه نشده چند بار دیگر هم اینکار رو تکرار کردم و با تعجب رو به اکبری که روبه روم وایستاده بود گفتم:" این غیر ممکنه!!..."
+راستش منم اول که اسمش رو دیدم باورم نشد و برای همین هم فقط شماره حساب رو بهتون دادم تا خودتون ببینید.
با عصبانیت میز رو دور زدم و به سمت اتاق پرهام پاتند کردم و وارد اتاقش شدم و پشت سیستم نشستم و خودم همه چی رو چک کردم
با تعجب و عصبانیت به اسم آرام توی مانیتور کامپیوتر روی میز پرهام خیره بودم و باورم نمیکردم که آرام همچین کاری رو کرده باشه...
روبه اکبری که به دنبالم به اتاق پرهام اومده بود گفتم:"تو مطمئنی این درسته؟!"
+من نمیدونم آقا..
داد زدم:"پس تو چی میدونی؟!"
+من سیستم خانم محمدی رو هم بررسی کردم تاریخ وساعت انتقال پول یکیه فقط توی سیستم ایشون شماره حساب مقصد و اسم دارندهی حساب مشخص نیست.
-یعنی میخوای بگی خودش شماره حساب رو پاک کرده؟
+ممکنه...به نظر میاد خبر نداشته همهی سیستما به این سیستم اصلی متصلن.
سرم رو پایین انداختم و گفتم:"صداش کن بیاد اینجا."
+ولی آقا ممکنه اشتباه...
سرش داد زدم گفتم:"صداش بزن بیاد!!"
اکبری بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شد و چند دقیقه بعد آرام با نگرانی وارد اتاق شد و روبه روم وایستاد.
به قدری عصبانی بودم که دلم میخواستم با دست خودم خفهاش کنم، ولی سعی کردم عصبانیتم رو کنترل کنم و بهش نگاه کردم وگفتم:"بیا جلوتر."
با تعلل دو قدم جلو اومد که گفتم:"چرا شماره حساب مقصد از روی سیستمت پاک شده؟"
+ن...نمیدونم!
به چشمای نگرانش خیره شدم و گفتم:" بیا اینجا تا بفهمی چرا."
از جاش تکون نخورد که داد زدم:"گفتم بیا جلوتر!!"
چند قدم جلوتر اومد و من تونستم جمعیت کنجکاو جمع شده توی سالن رو ببینم
به مانیتور کامپیوتر اشاره کردم و گفتم:" بخونش!"
به مانیتور خیره شد و من به صورت اون زل زدم و دیدم که ناگهان حلقهی چشماش گشاد شد و رنگ صورتش پرید.
دستش رو به عنوان تکیهگاهش روی میز گذاشت و با فاصلهی کمی که ازم داشت به صورتم خیره شد و با تته پته گفت:"این.. این درست نیست..این..."
روی پام وایستادم و گفتم:" این کاملا درسته و چیزی که درست نیست کار توئه! تو با خودت چی فکر کردی؟! که اینجا هر غلطی دلت خواست میتونی بکنی و هیچ کس هم کاری به کارت نداشته باشه؟؟!"
+منظورتون چیه؟
-منظورم رو خوب میفهمی پس خودت رو به موش مردگی نزن!
+شما میفهمین چی دارین میگین؟ شما میگین من پول رو به حساب خودم ریختم؟؟
سرم رو بهش نزدیک کردم و گفتم:"ما بهش میگیم دزدی..."
+این تهمته! این نوشتهی روی سیستم نمیتونه چیزی رو ثابت کنه.هر کسی میتونه این دادهها رو به سیستم بده!
-کارت پولت کجاست؟
+میخواین چیکار؟
-میخوام ازش موجودی بگیرم.
با شنیدن این حرف خیلی سریع از اتاق خارج شد و چند ثانیه بعد با کیف پول توی دستش برگشت.
دوتا کارت رو از کیفش در آورد و گفت:"من فقط همین دوتا حساب رو دارم میتونین از هر دوتاش موجودی بگیرین."
بدون معطلی اکبری رو صدا زدم و ازش خواستم از یه عابر بانک از کارتی که شماره حسابش با شماره حساب توی سیستم یکیه موجودی بگیره و زود برگرده.
اکبری کارت رو از دستش گرفت و بعد اینکه کارمندا رو به خاطر جمع شدنشون توی سالن سرزنش کرد از شرکت بیرون رفت.
با رفتن اکبری روی صندلی نشستم و منتظر موندم تا برگرده دلم میخواست حسابش خالی و چیزی که توی سیستم ثبت شده بود صحت نداشته باشه.
آرام هم همانطور که دو طرف چادرش رو رها کرده بود بیرمق به دیوار تکیه داد و چشماش رو بست...
✍🏻میم.الف
هدایت شده از یـٰارا '
هزارمرتبہخواندممیاݩقنوت،خداکندڪھنباشدکسۍدُچٰآرکسي↻ :)💔
#بیوگرافي
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
🌿 براۍدسترسيراحتتر افرادۍڪهبراۍخوندن #رماݩدختربسیجی تازه بهجمعماپیوستن...⇩
🍊پارت1
https://eitaa.com/GHELICH_IR/865
🍊پارت10
https://eitaa.com/GHELICH_IR/1037
🍊پارت20
https://eitaa.com/GHELICH_IR/1221