🔴 #تلنگر
💠 روزی پسری، متوجه شد مادرش از همسایهی فقیر خود نمک خواست. متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسهای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب میکنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایهی فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند و دوست داشتم از آنها چیز سادهای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد و شرمنده نشوند.
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
. نکته نـــــ🖤اب امام زمانی شب بیستم: 📌#سؤال راهکــــــار شناخت اولیه امام زمانت رو هم بفـــــــ
.
نکته نـــــ🖤اب امام زمانی شب بیست و یکم:
🔆 #سؤال
#راهکار شناخت اولیه
امام زمان عج الله 🔰
🔆 #جواب
2. از خطبا و افرادی که در این زمینه
صـــحبـــــت میکنـــــنــــد یا مینویسند
استفاده کن👍
3. با رعایت یه سری مسائل از فضای
مجازی استفاده کن👇
از اعتبــــــــار مطالب، اعتبـــــار سندیت،
اعتبار کانال حتمـــــا مطمئن باش چرا
که بعضی از افراد صرفا هدایت کننده
مطالب هستند و اطـلاعـــــــــاتی ندارند.
مثل کانـــــال امام مهدی در تلگرام که
از دشمنان مهدویت هستند و مطلب
منتشر می کنند❌حواست باشه👍
4. دعای همیشگی ما این باشه که از
زمره یاران امام زمان باشیم👌
مرحوم نخودکی پشیمان بود که چرا
در ســــــــالهای عمرش این همه کار
انجام داد اما در جهت شناخت امام
انجام نداد... 🥺
ان شاء الله خــــدا توفیق سربازی و
شناخت حضـــــرت رو به همـــــــه ما
عنایت کنه به برکت صلوات
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفتم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. ز
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هشتم
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
#ادامه_دارد
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔹شـیـرینتر از نامِ شــما، امڪان نــدارد
مخـروبه باشـد هـر دلـی جانـان نـدارد
🔹جانِ مـن و جـانـانِ مـن، مهـدیِ زهـــرا
قلبم به جز صاحبزمان سلطان ندارد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
.
#تلنگر
#پنج_اصل_طلایی
📌ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ راز این امیدواری و آرامشی که در وجودت داری چیست؟!
✍گفت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، تصمیم گرفتم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ کنم:
✅ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
✅ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
✅ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
✅ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
✅ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽها ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼها ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ پنج ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ...
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
🅾متاسفانه توی زندگی شهری ارزشِ وقت به خوبی درک نمیشه!! و وقت هایی که "راحت طلبی" از ما میدزده رو نم
#مبارزه_با_راحت_طلبی 23
🔴متاسفانه یکی از آسیب های جامعه ما این هست که :
⬅️مذهبی های ما هم اهلِ راحت طلبی هستن...!!
⭕️ گاهی آدم جرئت نمیکنه که بخواد بچه های مسجدِ یه محل رو کوه ببره
یا
حتی طلبه ها و دانشجوها رو نمیشه بهشون سختی داد زود صداشون در میاد!😒
✅🔹➖♦️🔺
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#مبارزه_با_راحت_طلبی 23 🔴متاسفانه یکی از آسیب های جامعه ما این هست که : ⬅️مذهبی های ما هم اهلِ را
#راحت_طلبی یعنی:
💢اگه خدمتی به همسرم،دوستم ،خانوادم و...ڪردم،
#انتظار داشته باشم
حتما از من "قدردانی" ڪنن
وگرنه اگه ازم تشڪر نڪنن عصبی و ناراحت میشم!!😤
☹️‼️☹️
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#راحت_طلبی یعنی: 💢اگه خدمتی به همسرم،دوستم ،خانوادم و...ڪردم، #انتظار داشته باشم حتما از من "قدردا
#مبارزه_با_راحت_طلبی 24
🍃 پایه تقوا 🍃
↪️ جلسات قبل عرض کردیم وقتی به گناهان مختلف نگاه میکنیم
🔻از ترکِ نماز و شهوترانی گرفته
تا گناهانِ مختلف در روابط اجتماعی....
👈میبینیم که ریشه اون ها "راحت طلبی" هست
🔞⚠️🔞
✅ به همین دلیل " ترکِ راحت طلبی" اهمیتِ بسیاری داره ؛
و
کوهنوردی گروهی، کمک خیلی خوبی هست برای این میدانِ مبارزه.....
💢 راحت طلبی یه بیماری خیلی بد هست
و ""دوری از این بیماری""
"پایه اصلی تقوا" برای انسان حساب میشه ؛
✔️✔️
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#مبارزه_با_راحت_طلبی 24 🍃 پایه تقوا 🍃 ↪️ جلسات قبل عرض کردیم وقتی به گناهان مختلف نگاه میک
#مبارزه_با_راحت_طلبی 25
آقا شما هر راهی رو که بخواید بریدآخرش نمیشه با "راحت طلبی" به "تقوا" رسید.....
⚠️آدمی که راحت طلب باشه ، معنای نگاهِ حرام رو درک نمیکنه....
و مدام میپرسه که من چرا نباید نگاهِ حرام داشته باشم؟!
-- چرا باید رنج بکشم؟😤
🔹عزیزدلم نگاهِ حرام ، دردها و رنجهای تو رو بیشتر خواهد کرد
اما کسی که " اهلِ راحت طلبی" باشه، اینو متوجه نخواهد شد.....
❇️ کسی که میخواد"سیرِ الی الله" رو شروع کنه و برنامه خودسازی داشته باشه
👈 باید از "مبارزه با راحت طلبی" شروع کنه
🔰 این مبارزه باعث میشه که توانایی خوبی برای ترکِ انواعِ گناهان و انجامِ همه عبادات پیدا کنه...👌
✅🔷🌺➖💝
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
May 11