#دانستنیهای_قرآنی
#دانستی6
🔰🌹نام رسول اکرم صلی الله علیه وسلم چند بار در قرآن ذکر شده؟
👈4 بار
🔰🌹 پیامبری که بدون پدر، و پیامبری که بدون پدر و مادر به دنیا آمد؟
👈حضرت عیسی(علیه السلام)
👈حضرت آدم (علیه السلام).
🔰🌹پیامبری که با حیوانات حرف میزد؟
👈حضرت سلیمان (علیه السلام).
🔰🌹 پیامبری که پسر او از او اطاعت نکرد و در آب غرق شد؟
👈حضرت نوح و اسم پسرش کنعان است.
🔰🌹پیامبری که در صبر مثال زده میشود؟
👈حضرت ایوب (علیه السلام).
🔰🌹زبور به کدام پیامبر نازل شد؟
👈حضرت داود(علیه السلام)
🔰🌹پیامبری که خداوند متعال به او ریاضیات و نجوم آموخت و اولین بار خیاطی کرد و خط نوشت؟
👈حضرت ادریس علیه السلام
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل ما هم تنگه ....😥
میشه بطلبی؟
به افق شب جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#اسرار_فدک شماره 7 فقرا مصرف کنندگان فدک حضرت زهرا علیها السلام در سرزمین فدک نماینده ای قرار دا
#اسرار_فدک شماره 8
غصب فدک
ده روز پس از رحلت پیامبر صلی الله عليد و آله مأموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نماینده ی حضرت زهرا علیها السلام را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و
در آمد آن را بطور کامل برای مخارج حکومت غاصبانه ی خود صرف کردند،
و کوچکترین توجهی به سابقه ی مفصل امر الهی و عمل پیامبر صلی الله عليه و آله در مورد فدک و سندی که تنظیم شده بود و شاهدانی که گواهی دادند و آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله در حضور مردم فرموده بود نکردند.
📚شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج ۱۶ ص ۲۶۳.
این تصویری بود از مراحل فتح فدک و اخراج آن از دست یهودیان، و انتقال آن به پیامبر صلی الله عليه و آله و اعطای فدک توسط آنحضرت به فاطمه علیها السلام و آنچه طی چهار سال مالکیت و تصرف حضرت زهرا علیها السلام بعنوان دوران شیرین فدک طی شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرا رسید و شیرینی گذشته را به کام فاطمه علیها السلام و شیعیانش تلخ کردند.
@Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#اسرار_فدک شماره 8 غصب فدک ده روز پس از رحلت پیامبر صلی الله عليد و آله مأموران ابوبکر به دستور
ادامه خطبه فدکیه در شبهای
بعد تا ایام فاطمیه...
نشر صدقه جاریه...
@Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_نوزدهم 💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💠 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
💠 اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد...
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 52 بریم ادامه کلام امیرالمومنین علی علیه السلام رو در کتاب بحارالانوار ج 89
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 53
🔶 ...هنگامى كه اين محاسبه (جامع و كامل) را انجام داد، خداوند مى فرمايد: «من به خاطر دوستى تو با دوستانم و دشمنيت با دشمنانم (و محاسبه جامعى كه با نفس خويش داشتى) در مورد گناهانت به تو سختگيرى نمى كنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت...
این برنامه امیرالمومنین روحی فداه برای محاسبه نفس بود.
هر شب این سوالات رو از خودمون بپرسیم و جواب بدیم. اگه جایی رو اشتباه کردیم استغفار کنیم از خدا کمک بخوایم که برای فردا ترکش کنیم.
🔹 اونوقت نکته ای که خیییلی مهمه اینه که محاسبه نفس نباید در فضای خالی باشه. یعنی حتما آدم باید خودش رو تحت نظر خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام بدونه.
✅ برای همین بعد از هر بار که محاسبه نفس کردید باید تجدید بیعت با امیرالمومنین کنید و بعد هم دشمنان حضرت رو لعن کنید. مثلا در زمان ما ابراز تنفر از صهیونیست ها و نوکرانشون میشه لعن بر دشمنان حضرت.
اگه کسی رو دیدید مثلا دینداری کرد ولی کاری به صهیونیست ها نداشت بدونید اون یکی از بردگان شیطان هست...
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 53 🔶 ...هنگامى كه اين محاسبه (جامع و كامل) را انجام داد، خداوند مى فرمايد: «م
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 54
🔹 امام کاظم علیه السلام فرمود از ما نیست کسی که هر روز محاسبه نفسش رو نکنه.
ماها قبل از اینکه به حسابمون برسند بهتره که خودمون به حساب خودمون برسیم.
❇️🌺 کسی که هر شب محاسبه نفس داشته باشه روز قیامت که میشه بدون حساب و کتاب راحت میره بهشت. چون قبلش خودش به اندازه کافی از خودش حساب کشیده...
خب اینجوری بهتر نیست؟
مگه چند سال قراره توی دنیا حساب کشی کنیم؟
نهایتا 50 سال!
🔺 اما اگه این حساب کشی رو نکردیم روز قیامت 50 هزار سال باید حساب پس بدیم... قبول کنید اونجا خیییلی سخت تره.. اصلا فکرش هم آدم رو دیوانه میکنه...
⭕️دنیا و آخرت ما بستگی به این حساب کشی داره... متوجهیم؟؟؟