eitaa logo
قرارگاه منتظران
605 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
74 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
@qomirib تنها گریه کن 1.mp3
زمان: حجم: 8.41M
💥 «بسم الله الرحمن الرحیم»💥 📖 🏡 🌹 📝 🎧 📚 📝 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر شهید محمد معماریان است که در انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است. در این کتاب تصویری کوتاه و مختصر اما پر معنا از یک عمر زندگی و ولایت‌پذیری زنی را می‌خوانید که فرزندش را فدای پابرجا ماندن و استقلال این سرزمین نمود و خودش نیز در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد. 🌹 شادی روح شهدا مخصوصاً شهید محمد معماریان صلوات🌹 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
... شمر چگونه شمر شد؟؟🤔🤔🤔 عوامل تغییر شخصیت شمر👇👇👇 شمر نمی‌توانست پیشرفت کسی را ببیند و همین صفت او باعث تغییر شخصیت او ازجانیاز به قاتل شد وآن قدر این صفت قلب او را تیره کرده بود که حتی حتی صحبت های امام معصوم نیز نتوانست باعث تغییر او شود و اورا نجات دهد .شمر چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت .اصلا به خاطر همین مسأله به کربلا آمد . دل های حسد خیز هم هم پای شمر لعن شدند . در زشتی حسادت همین بس که قاتلان و دشمنان امام حسین حسود باشند ... مراقب باشیم به چه کسی حسادت میکنیم ؟❌❌❌ اگر حسادت این قدر ظرفیت شمرسازی دارد بیا کلا بی خیال هر رقم و هر قلم از این جنس بشویم رسول خدا :ایمان و حسد در درون بنده باهم جمع نمی شوند. ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
و کرنش به حق ،عذر خواهی «گدا گر کند خوب اوست زگردن فرازان تواضع نکوست » در مقابل «» در وادی «» باید از «تواضع و کرنش به حق و » در وادی سخن گفت. امام زین العابدین علیه السلام از امام حسین علیه السلام نقل کردند: اگر مردی در این گوشم مرا دشنام دهد و در دیگری ازمن پوزش بخواهد ،پوزش اورا می پذیرم چرا که امیرالمومنین برایم نقل کرد که از جدم شنیدکه فرمودند : بر حوض کوثر وارد نمی شود کسی که عذر را موجه باشد یا غیر موجه ،نپذیرد . 😳😳😳👆👆👆👆❌❌ حر در کربلا برای اباعبدلله بزرگی بود ،اصلا باید بگوییم جریان کربلا را ساخت ،زیرا در ظاهر امام در حال رفتن به کوفه بود ،حر اورا به کربلا کشاند . وقتی با هزارنفری که همراهش بود ،به اباعبدلله برخورد کرد دل بچه ها لرزید 😭😭بچه ها از ترس و وحشت به بزرگترها پناه بردند . اما وقتی برای توبه خدمت امام آمد حضرت فرمود : «تو که هستی ،سرت را بلند کن » گفت .«نمیتوانم سربلند کنم ،من خیلی بد کرده ام.» گفت«پیاده شو» گفت «تا از زینب س و بچه ها عذرخواهی نکنم .پیاده نمی شوم » آمد معذرت خواهی کرد و دیگر نگفتند تو‌چنین و چنان کردی و فهرستی از اشتباهات اورا پیش رویش باز نکردند. ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
🌹🌹 به روزهای دور نگاه میکنم؛ به اولین لحظات حرکت قطار زندگی از مبدأ کودکی ام قطاری که در هر پیچ بارش سنگین تر می شود. باری پر از خاطره، لبخند،گریه ،درد ،شادی عشق و عشق و عشق امروز در پس روزهای رفته در جست و جوی کودکی ام آبادان را در ذهن مرور میکنم و در کوچه های شهر زیر آفتاب داغ که قدم می زنم. گونه هایم سرخ و پیشانی ام عرق کرده و تب دار می شود. طعم خاطرات کودکی ام به طعم خرما می ماند؛ دلپذیر و شیرین قطار زندگی را به عقب بر می گردانم تا به اولین واگن آن برسم به واگن بچگی هایم. هنوز صدای خنده ی بچه ها به گوش میرسد می دوم تا گمشده هایم را پیدا کنم چقدر در این سالها همه چیز عوض شده است. من به دنبال روزهای پنجاه سال پیش هستم تنها نیم قرن از آن خاطرات گذشته اما گویی قرنها با امروز فاصله دارد از پنجره ی واگن در میان خانه های شهر جست و جو میکنم آهان خانه ام را پیدا کردم آنجاست؛ بین خانه های یک شکل و یک اندازه ی محله ی کارگری پیروز آباد خانه ها را گویی انگشتان کودکی نازپرورده که شهر آرمانی اش را به تصویر کشیده نقاشی کرده است. شانزده خانه شانزده خانواده ی محله ی پیروز آباد کوچه ی و سه پلاک یک یک خانه صد متری سر نبش کوچه که اصطلاحاً به آن میگفتیم کواترها و همه ی سهم ما از دنیا همین صد متر بود. آن روزها فکر میکردم دنیا همین آبادان و محله ی خودمان است. همه چیز در همین خانه خلاصه می شد. خانه ی ما آبادانی ها کوچک اما شلوغ بود. من و دو خواهر و هشت برادرم؛ کریم فاطمه رحیم رحمان، محمد، سلمان،احمد، علی، حمید و مریم فاصله ی سنی ما حدوداً یک سال و سه ماه بود، سبزینه هایی بودیم که از دامن پر مهر مادر بر دیوارهای این خانه ی کوچک قد کشیده بودیم. به این گردان کوچک عبدالله هم اضافه شده بود. عبد الله دوست و هم کلاس برادرم کریم بود که به دلیل دور بودن مدرسه از خانه شان با ما زندگی می کرد. (س) ━━━━⊱⊰━━━━ @gharargahemontazera ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄