eitaa logo
قرارگاه منتظران
500 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📕 ✍️ نویسنده:حامد عسکری 📝 ناشر:امیر کبیر 🍃📚🍃📚 معرفی کتاب: حامد عسکری شاعر و نویسنده ی ایرانی پس از سفر حج تمتع خود، آن را در قالب سفرنامه به رشته تحریر در آورده و با همت انتشارات امیرکبیر به چاپ رسانیده است. عسکری برخلاف تصور خواننده از همان ابتدا داستانش را به نحوی خاص و جدید شروع می کند، چنان که خواننده انتظار دارد داستان از ورود نویسنده به حجاز آغاز شود اما عسکری با خاطرات دوران کودکی اش و تصوراتش از خدا شروع به نوشتن می کند و ابتدا نویسنده را با ذهنیات و تصورات خودش آشنا می کند. عسکری در حادثه ی دلخراش زلزله ی بم بسیاری از نزدیکان خود را از دست داده و پس از آن برای ادامه تحصیل به تهران رفت و شاید به همین دلیل باشد که خانواده و به خصوص مادر در داستانش نقش پر رنگی دارند همچنین که می توان نشانه های زیادی را در این کتاب پیدا کرد که حاکی از تعلق خاطر نویسنده به شهر مادری اش یعنی بم است. 🍃📚🍃 ✂️ برشی از کتاب: یک ضرب المثل انگلیسی می گوید«کلمه ها می توانند شما را بکشند.» «حرِّک زائر»! یکی توی کربلا می شنوی و یکی توی بقیع. آن حرِّک ها برای این است که سریع بروی که زیارت به بقیه هم برسد و این حرِّک ها برای این است که غُربت افزایی کند. خیلی حرف است که یکی با چوب پَر لطیف و رنگی آرام بزند روی شانه ات با خنده بگوید «برو» و یکی با باطوم و پوتین و لباس پلنگی بگوید «حرِّک زائر» و بزند زیرِ دوربینت... 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚🍃 ✍️ نویسنده:علی اصغر عزتی پاک 📝 ناشر:معارف 🍃📚🍃📚 📚 معرفی کتاب: اثری رمان‌ گونه و دراماتیک اما کاملا مستند به قلم علی اصغر عزتی پاک است. این کتاب روایت زندگی شخصیتی شگفت انگیز به نام «جمال فیض‌اللهی» است که کرامتی از حضرت رقیه (س) وی را متحول و مجاور حرم خویش می‌ کند بعدها با شروع نا آرامی‌ های سوریه و ظهور داعش وی عضو هسته اولیه مدافعین حرم می‌ شود. 🔸مشاهدات جمال از جنایت‌ های داعش و روایت وی از شکل‌ گیری هسته اولیه مدافعان حرم و ده‌ ها ماجرای مستند و شگفت‌ انگیز دیگر و نیز نثر روان علی‌اصغر عزتی پاک اثری جذاب و خواندنی را شکل می‌ دهند. 🍃📚🍃 ✂️بریده ای کتاب: شروع این هشت سال عجیب از آن‌جا بود که من فارغ از تمام گذشته‌ام در ایران و ایلام، نشسته بودم در دفتر کارم در دیاربکرِ ترکیه که شاگرد ارسلان آمد گفت: «یک نفر دنبالت می‌گردد آقاجمال.» گفتم: «چه‌کار دارد؟» گفت: «نمی‌دانم. فقط گفت با جمال فیض‌اللهی کار دارم.» گفتم: «بیاورش این‌جا!» ارسلان گفت: «نمی‌خواهد بیاید این‌جا.» و به ریخت‌وپاش از هر نوع در دفتر اشاره کرد و گفت:‌ «نمی‌بینی وضعیت را؟!» راست هم می‌گفت؛ خودش و یکی - دو تای دیگر داشتند مواد می‌کشیدند، و دو - سه نفر دیگر سرشان به نوشیدن گرم بود. خُب، پاتوق بود آن‌جا. رفیق‌ها می‌آمدند؛ آشناها می‌آمدند. 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚🍃 ✍️ نویسنده:محمد علی جعفری 📝 ناشر: معارف 🍃📚🍃 📙 معرفی کتاب: 🔸سفرنامه به سرزمین شام است. وی این کتاب را همچون «عمار حلب» به‌ صورتی روان روایت می‌ کند. ⛺️"جاده یوتیوب" که روایتی جاده‌ ای محسوب می‌ شود، خواننده را با فضای اعزام به دمشق آشنا می‌ کند. این اثر هم دربردارنده موقعیت‌ های طنز است و هم برش‌ هایی جدی و اندوهناک. اوج داستان اما آنجاست که راوی با کمین تروریست‌ ها مواجه می‌ شود. 🍃📚🍃 ✂️برشی از کتاب: یادم هست با شهید صدرزاده که صحبت می‌کردم، می‌گفت اوایل دنبال شهادت بودم و مدام فکر می‌کردم که شهید بشم. از حاج‌قاسم شنیده بود: «دنبال شهادت نرو که اگه دنبالش بری، بهش نمی‌رسی.» حاج‌قاسم توی جنگ گفته بود: «هرکس می‌خواد شهید بشه، دستشو بالا بگیره.» بعد اسم کسانی رو که دستشون رو بالا آورده بودن، خط زده بود. ما اومدیم این‌جا خدمت کنیم. دعای حضرت آقا تو مشهد بعد از سال تحویل، خیلی زیبا بود. من هم خودم تا همین چند روز پیش، مدام تو فکر این بودم که: خدایا، این سفر رو سفرِ آخرمون قرار بده! توی خونه عکس‌های صدرزاده، سجاد عفتی، عمار، قدیر سرلک و سیاح طاهری جلوی چشمامه. وقتی این عکس‌ها رو می‌بینم، مدام غبطه می‌خورم. حضرت آقا تو مشهد دعا کردن: «برای این حقیر و همهٔ کسانی که آرزوی شهادت دارن، آخرین پلهٔ زندگی‌شون رو شهادت قرار بده!» 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚🍃 ✍️ نویسنده:اکرم اسلامی 📝 ناشر: حماسه یاران 🍃📚🍃 📙 معرفی کتاب: در این کتاب تصویری کوتاه و مختصراما پر معنا از یک عمر زندگی و فرمانبری و ولایت‌پذیری زنی را می‌خوانید که فرزندش را فدای پابرجا ماندن و استقلال این سرزمین نمود و خودش نیز در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد. اشرف السادات منتظری مادر شهید محمد معماریان که عاشقانه و خالصانه برای فرزندان این سرزمین از جان و دل مایه می‌گذاشت. 🍃📚🍃 ✂️بریده ای از کتاب: یک‌وقت هست آدم با خانوادهٔ شوهرش مشکلی ندارد و فقط رفت‌وآمد می‌کند، یک‌وقت هست که با خانوادهٔ شوهرش صمیمی می‌شود، خودمانی و خانه‌یکی؛ محبتشان را به دل می‌گیرد. ما این شکلی بودیم. من هرچه ازشان دیدم، خوبی و صمیمیت بود. همراه دوتا جاری دیگرم و مادرشوهرمان توی یک خانه زندگی می‌کردیم. روزمان تا آمدن مردها، دور هم می‌گذشت... 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده:محمد علی جعفری 📝نشر:روایت فتح 🍃📚 📙معرفی کتــــاب: کتاب «عمار حلب» به‌قلم محمدعلی جعفری، قرار است ما را با شخصیت ناب یک شهید مدافع حرم به‌نام محمدحسین محمدخانی آشنا کند. 🍃📚 ✂️ برشــــــــــی از کتـــــــاب: دفعۀ اول که پا گذاشتم توی هیئت، یکی‌یکی من را چپاندند تنگ بغلشان و ماچ‌بارانم کردند و حسابی تحویلم گرفتند. که چی؟! بیا بالای مجلس بنشین. ما را بردند جلو و کلی خوش‌آمد گفتند. خیلی جالب بود برایم. آدم‌هایی که می‌دیدم، خیلی جذاب بودند. به من می‌گفتند که ما تو را از خودمان می‌دانیم. من را به اسم کوچک صدا می‌زدند. می‌گفتم: بابا اینجا کجاست دیگه؟! چه‌جای باحالی! محمدحسین هم آمد و من را سفت چسباند توی بغلش. به‌قاعدۀ خودم فکر می‌کردم اهل بگیروببند باشد، از این بسیجی‌هایی که گیر می‌دهند به همه‌چیز. خیلی لوطی و عشقی پرسید: «بچه کجایی؟» گفتم: «جوادیه، تهران‌پارس. خودش بچۀ مینی‌سیتی بود. جفتمان بچۀ شرق تهران بودیم. گفت: «بچه‌محل هم که هستیم.» می‌گفت: «اینجا هیئت دانشجوییه و خودمون اینجا رو می‌گردونیم. محمدحسین و رفقایش آخر هیئت می‌ماندند و با بچه‌ها قاطی می‌شدند. می‌آمدند کفش‌ها را واکس می‌زدند. کار کوچکی بود، ولی به‌چشم من خیلی بزرگ می‌آمد. دغدغه داشتند ما با چه برمی‌گردیم. وسیله داریم یا نه. اینکه کسی پیاده از هیئت برنگردد، برایشان مهم بود. ممدحسین می‌گفت: «این‌ها ماشین ندارن، تک‌تک برسونیدشون». 🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚🍃 ✍️نویسنده: نرگس مقصودی 📝ناشر:نیستان هنر 🍃📚🍃 📚 معرفی کتاب: کتاب ازدحام بوسه سفرنامه پیاده روی اربعین است. نویسنده در مقدمه کتاب میگوید یکی از فلسفه های سفر شاید تغییر است؛ چه جنس سفرت درونی یا بیرونی باشد. 🍃📚🍃 ✂️برشی از کتاب: بیشتر صندلیهای کافه پر بود از آقایان و خانم های سیاه پوشی که صدای گپ و گفتشان در هم بود اما ازدحام نداشت. گرمای فضا در یک خواب گرم چند دقیقه مشغول به گرفتن عکس یادگاری بودند. دو طرف سالن ترانزیت چند موکب برپا شده بود که برای من سفر اولی حکم همان ایستگاه صلواتی های ماه محرم را داشت بردن دلها به حال و هوای پیاده روی رو خوب بلد بودند؛ پخش مداحی های مناسب توزیع پلاکارد و بیشتر از همه حال و هوای چشمانشان یک جور نقطه صفر مرزی یا موكب شماره صفر بود چای به دست نشستیم، همه سالن پر از کوله پشتیهای نایلون پیچ نشده بود فقط ما بودیم که تسلیم امر کانترومن شده بودیم... 🍃📚🍃📚🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚🍃 ✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست 📝ناشر:کتابستان 📚🍃📚🍃 📕 معرفی کتاب: زهرا اسعد بلنددوست پس از خلق رمان عاشقانه❤️ و موفق «چایت را من شیرین می‌کنم»☕️، با همان شخصیت‌های کتاب پیشین که به شکل زیبا و پرعاطفه‌ای معرفی شدند، در نوشتار تازه خود یعنی « » به سراغ حوادث آبان۱۳۹۸ رفته است تا بار دیگر از زبان سارا که حالا نقش همسر شهید مدافع‌حرم را در داستان به دوش می‌کشد، آشوب را روایت کند.دوراهی های این ماجرا خطرناک و مه‌آلود است و جملات آن سرشار از آرایه ها است. 🍃📚🍃📚 ✂️برشی از کتاب: با سری در مرز انفجار، زیر پتو خزیدم. دلم بی خیالی چند هفته قبل را می خواست. صدای پیام تلگرام بلند شد. بی رمق، گوشی را از زیر تخت برداشتم. همان ناشناس بود. بغض سیب شد و در گلویم غلتید. کاش دست از سر زندگیم برمی داشت. مضطرب پیام را گشودم: «اینکه واسه یه منافق زادهٔ مریض سوپ ببری هم رأفت اسلامی محسوب می شه؟!» حالم بد بود، بدتر شد. او می دانست، او باز هم همه چیز را می دانست. اما چطور؟! من که در تمام طول مسیر، شش دانگ حواسم را به اطراف سند زده بودم. صدای ضربان قلبم را به گوش می شنیدم. «تو این چیزها رو از کجا می دونی؟ تعقیبم می کنی؟» پیام آمد: «من خیلی چیزها رو می دونم؛ مثلا معنی ستون پنجم رو خیلی خوب می فهمم یا مثلا خوب می دونم اون توله منافق مأموریتش چیه و چه خوابی واسه حاج اسماعیل دیده.» او چه می خواست بگوید؟! 🍃📚🍃📚🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚🍃 ✍️ نویسنده:اکرم اسلامی 📝 ناشر: حماسه یاران 🍃📚🍃 📙 معرفی کتاب: در این کتاب تصویری کوتاه و مختصراما پر معنا از یک عمر زندگی و فرمانبری و ولایت‌پذیری زنی را می‌خوانید که فرزندش را فدای پابرجا ماندن و استقلال این سرزمین نمود و خودش نیز در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد. اشرف السادات منتظری مادر شهید محمد معماریان که عاشقانه و خالصانه برای فرزندان این سرزمین از جان و دل مایه می‌گذاشت. 🍃📚🍃 ✂️بریده ای از کتاب: یک‌وقت هست آدم با خانوادهٔ شوهرش مشکلی ندارد و فقط رفت‌وآمد می‌کند، یک‌وقت هست که با خانوادهٔ شوهرش صمیمی می‌شود، خودمانی و خانه‌یکی؛ محبتشان را به دل می‌گیرد. ما این شکلی بودیم. من هرچه ازشان دیدم، خوبی و صمیمیت بود. همراه دوتا جاری دیگرم و مادرشوهرمان توی یک خانه زندگی می‌کردیم. روزمان تا آمدن مردها، دور هم می‌گذشت... 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 📚 ✍️نویسنده: صادق کرمیار 📝ناشر:کتاب نیستان 📚 📚 معرفی کتاب: نامیرا» داستانی شخصیت محور است؛ رمانی با خرده روایت هایی از تغییر روش، هدف، آرزو و عاقبت آدم ها. این روزگار است که آدم ها را در محک انتخاب شدن و انتخاب کردن می گذارد و نویسنده ی نامیرا فقط تصویرساز صادق این رویدادهاست. نویسنده ی کتاب صادق کرمیار، را به سبک رمان های کلاسیک با شروعی آرام آغاز می کند، تصویرسازی می کند، شخصیت ها را یک به یک وارد داستان می کند، آن ها را معرفی می کند و با داستان پیش می برد. «نامیرا» اسیر اختلاف روایت های تاریخی نشده و البته از عقبه ی تحقیقی درستی بهره برده است. 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: ام‌ربیع بر سکوی کنار تنور نشسته بود و گندم در هاون می‌کوبید. لحظه‌ای بعد، دست از کار کشید و رو به پنجره‌ی اتاقی کرد که ربیع و سلیمه با یکدیگر گفت و گو می‌کردند. او تنها ربیع را دید که پشت به پنجره ایستاده بود و سلیمه را ندید که در گوشه‌ی اتاق پای صندوقچه‌ای نشسته بود و لباس‌های ربیع را مرتب می‌کرد. بعد در صندوقچه را گذاشت. ربیع ایستاده بود و در حالی‌که ردا به تن می‌کرد، به سخنان سلیمه گوش می‌داد که می‌گفت: «هر وقت پدرم خشمگین می‌شد، من لباس رزم به تن می‌کردم و او از هیبت پسرانه‌ی من لذت می‌برد و خشمش فروکش می‌کرد. او که شمشیر زنی و اسب سواری به من می‌آموخت، همواره کینه‌ی شامیان را در دلم می‌کاشت. 🍃📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚🍃 ✍️ نویسنده:علی اصغر عزتی پاک 📝 ناشر:معارف 🍃📚🍃📚 📚 معرفی کتاب: اثری رمان‌ گونه و دراماتیک اما کاملا مستند به قلم علی اصغر عزتی پاک است. این کتاب روایت زندگی شخصیتی شگفت انگیز به نام «جمال فیض‌اللهی» است که کرامتی از حضرت رقیه (س) وی را متحول و مجاور حرم خویش می‌ کند بعدها با شروع نا آرامی‌ های سوریه و ظهور داعش وی عضو هسته اولیه مدافعین حرم می‌ شود. 🔸مشاهدات جمال از جنایت‌ های داعش و روایت وی از شکل‌ گیری هسته اولیه مدافعان حرم و ده‌ ها ماجرای مستند و شگفت‌ انگیز دیگر و نیز نثر روان علی‌اصغر عزتی پاک اثری جذاب و خواندنی را شکل می‌ دهند. 🍃📚🍃 ✂️بریده ای کتاب: شروع این هشت سال عجیب از آن‌جا بود که من فارغ از تمام گذشته‌ام در ایران و ایلام، نشسته بودم در دفتر کارم در دیاربکرِ ترکیه که شاگرد ارسلان آمد گفت: «یک نفر دنبالت می‌گردد آقاجمال.» گفتم: «چه‌کار دارد؟» گفت: «نمی‌دانم. فقط گفت با جمال فیض‌اللهی کار دارم.» گفتم: «بیاورش این‌جا!» ارسلان گفت: «نمی‌خواهد بیاید این‌جا.» و به ریخت‌وپاش از هر نوع در دفتر اشاره کرد و گفت:‌ «نمی‌بینی وضعیت را؟!» راست هم می‌گفت؛ خودش و یکی - دو تای دیگر داشتند مواد می‌کشیدند، و دو - سه نفر دیگر سرشان به نوشیدن گرم بود. خُب، پاتوق بود آن‌جا. رفیق‌ها می‌آمدند؛ آشناها می‌آمدند. 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: بهزاد دانشگر 📝ناشر:عهد مانا 🍃📚 📕 معرفی کتاب: 📚بهزاد دانشگر در کتاب «تولد در لس آنجلس» به سراغ خاطرات محمد عرب است؛مردی که جوانی اش را در دنیای پر زرق و برق شهرهای آمریکا گذراند و برای لذت و خوشی‌اش در هیچ چهارچوبی پایند نماند، اما درست وقتی که برای شرکت در کارناوال‌های رقص ریودوژانیرو به برزیل می‌رود جرقه‌ای از سوی قرآن ‌کریم در زندگی او ورق را برمی‌گرداند و همه چیز را به مسیر متفاوتی می‌کشاند. همیشه خواندن زندگی انسان‌هایی که یک شبه مسیر زندگی‌شان عوض می شود جذاب و آموزنده است..🌃 👈این کتاب را به کسانی پیشنهاد می‌کنیم که دوست‌دارند شاهد تحول و رشد و نجات انسانها باشند. ✂️برشی از کتاب: خیلی‌ها در دنیا به اعتقاداتشان پایبندند: هندوها، مسیحی‌ها، یهودی‌ها، بودائی‌ها و...؛ ولی، شما به چیزی عقیده داری که پارهٔ عظیمی از آن، حق است. این، روی همه‌چیز شما تأثیر می‌گذارد؛ حتی هوایی که تنفس می‌کنی و زمینی که رویش زندگی می‌کنی؛ یعنی صرف باورداشتن مهم نیست؛ بلکه مهم این است که به «حقیقت» باور داشته باشی:) 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran