eitaa logo
قصه های کودکانه
34هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
913 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
🚫به بچه ها نگید چرا خواهرتو زدی؟ 🚫چرا برادرتو گاز گرفتی؟ 🚫چرا دروغ گفتی؟ چون اونها برای احساساتشون دلیلی ندارن و نمی تونن منطقی بحث کنن و همچنین ازشون قول نگیرید که این کارو نکنیا چون قولهاشون رو فراموش میکنن و به مرور محکوم به دروغگویی میشن. بهشون بگید میدونم عصبانی شدی اما حق نداری بزنی، میدونم راستشو نگفتی اما دفعه بعد بهم راستشو بگو حالا بیا درستش کنیم. با بچه ها با طعنه، سوالی، تهدیدی حرف نزنید از جملات خبری ساده استفاده کنید. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸 برای بچه های خجالتی 🔹گاهی وقت ها بچه ها از برقراری ارتباط کناره گیری می کنند و نمی توانند در دوستیابی موفق باشند. اگر کودک تان خجالتی است این داستان می تواند در آگاهی او و کمک به رفع این رفتار کمک کند. 🌼داستان « من دیگ خجالت نمی کشم » احسان کوچولو بعضی روز ها با مامانش می رفت پارک اما وقتی می رسیدند آن جا از کنار مامانش تکان نمی خورد و نمی رفت با بچه ها بازی کند. هر قدر هم که مامانش به او می گفت پسرم برو با بچه ها بازی کن، فایده ای نداشت. احساس کوچولو روی یکی از دست هایش یک لک قهوه ای بزرگ بود ، او همیشه فکر می کرد که اگر بقیه بچه ها دستش را ببینند مسخره اش می کنند به خاطر همین همیشه خجالت می کشید و دوست نداشت که با همسن و سال های خودش بازی کند. یک روز احسان به مامانش گفت : « من دیگ پارک نمیام. » مامان احسان گفت : « چرا پسرم ؟ » احسان گفت : « من خجالت می کشم با بچه ها بازی کنم آخه اگه برم پیششون اون ها من رو به خاطر لکی که روی رستم هست مسخره می کنند. » مامان احسان گفت : « تو از کجا میدونی که بچه ها مسخره ات می کنن ؟ مگه تا حالا با بچه ها بازی ؟ » احسان جواب داد : « نه. » مامان احسان کوچولو او را بغل کرد و گفت : « حالا فردا که رفتیم پارک با هم می رویم پیش بچه ها تا ببینی اون ها تو رو مسخره نمی کنن و دوست دارن که باهات بازی کنن. » روز بعد وقتی احسان و مامانش رسیدن به پارک با هم رفتن پیش بچه ها. مامان احسان به بچه هایی که داشتند با هم بازی می کردند ، سلام کرد و گفت : « بچه ها این آقا احسان پسر منه و اومده که با شما بازی کنه. یکی از بچه ها که از بقیه بزرگ تر بود جلو آمد و رو به احسان کوچولو گفت : « سلام اسم من نیماست ، هر روز تورو می دیدم که با مامانت میای پارک اما هیچ وقت ندیدم که بیای با ما بازی کنی حالا اگه دوست داری بیا تا با بقه بچه ها آشنا بشی. » احسان کوچولو به مامانش نگاهی کرد و رفت. بعد از مدتی مامان احسان رفت دنبالش تا با هم برگردند خانه. وقت احسان کوچولو را دید با خوشحالی دوید سمت او و گفت : « مامان من با بچه ها بازی کردم و خیلی خوش گذشت. تازه هیچ کس هم من رو مسخره نکرد. » مامان احسان لبخندی زد و گفت : « دیدی پسرم تو هم می تونی با بچه ها بازی کنی و هیچ کس مسخره ات نمی کند. همه بچه ها با هم فرق هایی دارند اما این باعث نمی شود که نتوانند با هم باشند و با هم دیگه بازی کنند. » از آن روز به بعد احسان کوچولو دوست های تازه ای پیدا کرده بود که در کنار آن ها به او خوش می گذشت و در کنار هم خوشحال بودند. 🍃از کودک بپرسید : - احسان چرا با بچه ها بازی نمی کنی ؟ - اگر تو به جای احسان بودی ، چه می کردی ؟ - اگر آدم دوست نداشته باشد چه می شود ؟ 🍂به کودک بگویید : هر وقت احساس کردی که نمی توانی با همسن و سال هایت دوست شوی و از اینکه با آن ها حرف بزنی خجالت می کشی ، به من بگو. این طوری می توانیم با هم یک فکری برای این مشکل پیدا کنیم. من خودم کلی از این خاطره ها دارم که می توانم برایت تعریف شان کنم. ____________________________ 🌸هر روز یک قصه، هزار نکته، آموزش یک اخلاق خوب، یک عالمه شادی و لذت کنار بچه هامون با کانال قصه های تربیتی کودکانه. . 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اتل متل توتوله بچه ی خوب چه جوره؟ بچه ی خوب صبح زود از خواب ناز پا میشه می خنده مثل غنچه لبای اون وامیشه سلام داره به مامان سلامی هم به بابا میخوره صبحونه را با میل و با اشتها اتل متل توتوله بچه ی خوب می دونه خوردن شیر مفیده شیر می ریزه تو لیوان میگه رنگش سفیده شیر میخوره سیر میشه قوی مثل شیر میشه منو کمک 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ده ویروس کلامی مخرب در پرورش فرزندان 👈در پرورش فرزندانمان ده ویروس کلامی علاقه آنان به درس یا انجام درست کارها را کم و عدم تمرکز و لجبازی روانی را زیاد می کند: 1 - نصیحت تکراری 2 - تذکر مداوم 3 - سرزنش 4 - منت گذاشتن 5 - مقایسه کردن 6 - جر و بحث کردن 7 - برچسب منفی زدن 8 - پیش بینی منفی 9 - گله و شکایت مداوم 10- متهم کردن این ده ویروس اگر با درس همراه شوند چه توسط والدین و چه توسط مربیان و معلمان و دبیران و مشاوران تضعیف کننده علاقه و انگیزه در کودکانند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃شاخه ای که نه برگ داشت نه پرتقال صبح بعد از یک شب بارانی در باغ پرتقال، شاخه ی تقریبا بلندی چشم هایش را باز کرد. دید باد و باران ، نه برگی برایش باقی گذاشته بودند و نه پرتقالی. جیغ بلندی کشید. آن قدر بلند که چند برگ از شاخه ی درختان با سرگیجه روی زمین افتادند. درخت ها با اعتراض گفتند : برای چه داد می زنی؟ شاخه خودش را بالا کشید. چرخی به شاخه های نازک ترش که مثل انگشت بود داد و گفت : ببینید نه برگی برایم مانده و نه پرتقالی. بعد، زد زیر گریه. شاخه همانطور که هق هق می کرد گفت : میشه چند تا میوه و برگ به من قرض بدید؟ شاخه ای پرسید : چی ! قرض ؟ چطور می خواهی نگهشان داری؟ شاخه انگشت های لاغرش را از هم باز کرد و گفت : توی مشتم. شاخه های بالایی برایش برگ و پرتقال انداختند. شاخه سریع انگشت هایش را جمع کرد و همه را محکم نگه داشت . بعد نفس راحتی کشید. همان موقع دو کلاغ شاخه را به هم نشان دادند. یکی از آنها گفت : آن جا را ببین ! چه شاخه ی خسیسی ! برگ ها میوه هایش را توی مشتش نگه داشته . دیگری گفت چه می گویی ! او با درخت های دیگر دعوا کرده . چنگ انداخته و یک مشت برگ و میوه کنده. روزها گذشت و گذشت . برگ ها و میوه ها در مشت شاخه پلاسیده شدند، خشک شدند شاخه با دیدن آنها جیغ کشید و همه را روی زمین ریخت. پرتقال افتاد روی سر یک حلزون، حلزون شاخک هایش را بلند کرد و گفت : بی تربیت ! شاخه هر روز میوه و برگ قرض می گرفت . اما میوه ها و برگ ها چند روز بیشتر دوام نمی آوردند و روی زمین می ریختند. دیگر شاخه ای به او میوه و برگ قرض نمی داد بعد باران بارید. برف بارید. تا اینکه خورشید از پشت ابرها بیرون آمد و بهار آماده ی آمدن شد. در یک روز نزدیک بهار شاخه با احساس خارشی زیر پوستش بیدار شد . جوانه های کوچکی دید که از زیر پوستش بیرون می آمدند. حالا شاخه شکوفه هایی داشت که پرتقال می شدند. پرتقال هایی که مال خود خود او بودند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رده سنی : ۳ تا ۵ سال 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ ‍ 🔸🔹کره به کودکان و نوزادان کمک می کند و برای بچه هایی که خوب وزن نمی گیرند بسیار مفید است. اما فراموش نکنید برای کودکان مبتلا به به جای کره (که حاوی است و مانع جذب آهن می شود) بایستی در غذاهایی که حاوی آهن هستند از زیتون بی بو استفاده کنید و در همه مواقع مزاج کودک خود را هم در نظر بگیرید! ⛔️فراموش نکنید برای کودک مبتلا به اسهال، مصرف کره و روغن زیتون توصیه نمی شود. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐠نقاشی ماهی 🐟ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
31.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐠ویدیو آموزش نقاشی ماهی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ ‍ 🐊🌳ما دوتا ...!🌳🐊 خزنده ایم و دم داریم نه مارمولک، نه سوسماریم چشمانِ ریزِ ریز داریم نگاهِ خیلی تیز داریم دهانی چون دره داریم دندان نگو، اَره داریم تمساحیم و خطرناکیم هر دو تا خیلی بی باکیم 🐊 🌳🐊 🐊🌳🐊 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸🌼شعر 🔶همراهیِ الفبا باشعرِقرآنی 🌸🔸🌼🔸🌸 آ آیه آیه قرآن بِ بی حد و فراوان پِ پندمان دهد آن تِ تا رسیم به جانان ثِ ثروت است قرآن جیم جسم را دهد جان چِ چشمه‌ایست جوشان حِ حمد وسوره یِ آن خِ خود دهد شفامان دال دوستیم با آن ذال ذکر ویاد قرآن رِ رهنمایِ انسان زِ زن وَ مرد یکسان ژِ ژرف باطنِ آن سین سوره‌‌سوره‌یِ آن شین شاهد است هرآن صاد صادق است قرآن ضاد ضدِّ اوست شیطان طا طلعتش درخشان ظا ظاهرش چه تابان عین عینِ ماهِ رخشان غین غمزُدایِ انسان فِ فهمِ دین دهد آن قاف قاریانِ قرآن کاف کم بَرند خُسران گاف گوش کن به قرآن لام لذتست در آن میم مطمئن تو می‌دان نون نورِ خاصِ قرآن واو وا کند گره آن ه‍ِ هست مشکل آسان یِ یا علی و پایان 🌸🌼🍃🌼🌸 🍃شاعر سلمان آتشی جانان = مقصود خداست ژرف=عمیق صادق=راستگو طلعت=چهره؛طلوع کردن خُسران=ضرر وزیان 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🌿🐐مع مع 🐐🌿 یک بُزه بود رنگ موهاش حنایی روی سرش دو تا شاخ طلایی بزغاله ها اونو نگاه می کردن هی با تعجب آه و واه می کردن: «خوش به حالش چه قد شاخاش بلنده! » حتماً گرون خریده! جفتی چنده؟ » بزه می خندید و می گفت: «مع مع » مگه بُزا شاخ می خرن؟ «نع نع » به شاخ رسیدن یه کمی صبر می خواد شاخ شمام دو ماه دیگه در می آد 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4