#شعرقرآنی
#سورهتوحید
🍃🎼🍃🎼🍃🎼🍃🎼🍃🎼🍃🎼
♥️به نام خدای مهربونی ها♥️
🌸بگو خدا یکّیه
🍃یکّیه یکّیه
🌸ما احتیاج بش داریم
🍃ولی خدا تواناست
🍃🌸نیاز به ما نداره نداره نداره
🌸بچه ی هیچ کسی نیست
🍃بچه ای هم نداره نداره نداره
🌸خدای ما بی همتاست
🍃مثل و مانند نداره نداره نداره
♥️شعر سوره توحید♥️
🌸به نام خدا جون
🍃بخشنده مهربون
🌸خدا فقط یکی هست
🍃تو قلب هر کسی هست
🌸خدای کل دنیا
🍃هم قوی هم توانا
🌸خدا همیشه بوده
🍃به غیر از او نبوده
🌸هیچکس و هیچ کجا
🍃نباشه مثل خدا
🌈☁️🌈☁️🌈☁️🌈☁️🌈☁️🌈☁️
کانال قصه های کودکانه
@ghesehayekoodakaneh
پر سیاه.mp3
6.58M
🆔 @ghesehayekoodakane
#داستان
#پرسیاه
📖 داستانی از #مژگان_شیخی
🚫انتشار فقط با ذکر نام کانال مجاز است🚫
🍃🌸🍂🍃🌸🍂
🆔 @ghesehayekoodakane
4_343050694472761519.mp3
3.28M
#قصه آقا کمده👆👆
تقدیم به همه بچه های گل 🌹🌹
کانال قصه های کودکانه
@ghsehayekoodakane
#شعر مهربانتر از مادر
@ghesehayekoodakane
مهربان تر از مادر
مهربان تر از بابا
مهربان تر از آبی
با تمام ماهی ها
مهربان تر از گلها
با دو بال پروانه
مهربان تر از باران
با درخت و با دانه
مهربان تر از خورشید
با گل و زمینی تو
تو خدای ما هستی
مهربان ترینی تو
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به کانال قصه های کودکانه بپیوندید.
@ghesehayekoodakane
قصه گنجشک فراموش کار
🌸🌸🌸
سال ها پیش در جنگلی بزرگ و سرسبز،
روی بالاترین شاخه ی بزرگ ترین و بلندترین درخت،
گنجشکی زندگی می کرد.
گنجشک قصه ما؛ روزی تصمیم گرفت
که برای دیدن دوستش به خانه ی او برود.
صبح زود به راه افتاد. از جاهای زیادی عبور کرد.
اما گنجشک کوچک قصه ی ما یک مشکل داشت؛ و آن هم این بود که ” فراموش کار ” بود.
او در راه متوجه شد که خانه دوستش را فراموش کرده کرده است.
او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود . او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید
اما قو نمی دانست.
او رفت و رفت تا به یک روستا رسید .
خیلی خسته شده بود . روی پشت بام خانه ای نشست تا استراحت کند.
تصمیم گرفت به خانه ی خودش برگردد.
ولی او آنقدر فاصله اش از خانه زیاد شده بود که راه خانه ی خودش را هم فراموش کرده بود.
احساس کرد یک نفربه طرف او می آید. ترسید و به آسمان پرید .
از بالا دید دختر بچه ای با یک مست(مشت) دانه به طرف او می آید .
دخترک به او گفت: « چی شده گنجشک کوچولو؟ »
از من نترس. من می خواهم با تو دوست بشوم برایت غذا آورده ام.
گنجشک گفت : « یعنی تو نمی خواهی مرا در قفس زندانی کنی ؟ »
دخترک گفت : « معلوم است که نمی خواهم! »
گنجشک گفت : « من راه خانه ام را گم کرده ام.
دخترک گفت : « من به تو کمک می کنم تا راه خانه ات را پیدا کنی،
سپس از گنجشک پرسید : « آیا یادت می آید که خانه ات کجا بود؟ »
گنجشک جواب داد : در جنگل بزرگ روی درختی بسیار بزرگ .
دخترک گفت : « با من به جنگل بیا من به تو کمک می کنم تا آن درخت را پیدا کنی .
دخترک و گنجشک کوچولو باهم وارد جنگل بزرگ شدند.
و بعد از ساعت ها تلاش و جست و جو دخترک توانست خانه ی گنجشک کوچولو را پیدا کند.
گنجشک کوچولو پرواز کرد و روی بالاترین شاخه رفت و نشست و به دختر کوچولو قول داد که از این به بعد، حواسش را بیشتر جمع کند تا دیگرگم نشود.
🌸🍃🍂🌸🍃🍂
@Ghesehayekoodakane
زمانی که فرزندتان، شما را به دنیای خیالی خود دعوت می کند، دعوتش را بپذیرید
با او سوار قایق شوید، سوار بر سفینه فضایی پرواز کنید
و همه موارد رهبری بازی را برعهده فرزندتان بگذارید.
@ghesehayekoodakane
قوری.mp3
6.67M
🆔 @ghesehayekoodakane
#داستان_صوتی
#قوری_غمگین
📖 داستانی از #مژگان_شیخی
🎤 قصه گو #هدیه_غله_دار
🌸🌸🌸🌸🌸
به کانال قصه های کودکانه بپیوندید👇
@Ghesehayekoodakane
4_5962980813917127038.pdf
556.9K
#فایل_آموزشی
#آموزش_قرآن
سورهی مبارڪه #فیل بصورت فایل تصویری
🌱کانال تربیتی قصه های کودکانه🌱
@ghesehayekoodakane