والدین بیحوصله، توان بازی کردن با کودک را ندارند. اینها نه تنها خودشان با کودک بازی نمیکنند؛ بلکه در برابر بازیهای کودک هم اگر مناسب حوصلۀ آنان نباشد، مقاومت میکنند که این به کودک آسیب می رساند.
@Ghesehayekoodakane
#شعرقرآنی
#سورهتوحید
🍃🎼🍃🎼🍃🎼🍃🎼🍃🎼🍃🎼
♥️به نام خدای مهربونی ها♥️
🌸بگو خدا یکّیه
🍃یکّیه یکّیه
🌸ما احتیاج بش داریم
🍃ولی خدا تواناست
🍃🌸نیاز به ما نداره نداره نداره
🌸بچه ی هیچ کسی نیست
🍃بچه ای هم نداره نداره نداره
🌸خدای ما بی همتاست
🍃مثل و مانند نداره نداره نداره
♥️شعر سوره توحید♥️
🌸به نام خدا جون
🍃بخشنده مهربون
🌸خدا فقط یکی هست
🍃تو قلب هر کسی هست
🌸خدای کل دنیا
🍃هم قوی هم توانا
🌸خدا همیشه بوده
🍃به غیر از او نبوده
🌸هیچکس و هیچ کجا
🍃نباشه مثل خدا
🌈کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
#شعر
#صبح
با خنده صبح
یک غنچه وا شد
پروانه آمد
مهمان ما شد
من شاد و خندان
بیرون دویدم
از نانوایی
نانی خریدم
یک نان تازه
خوش طمع و خوش بو
پروانه پرسید
صبحانه ام کو
@Ghesehayekoodakane
☀️☀️مواظبت بیش از حد باعث ایجاد فرزندانی فاقداعتمادبهنفس میشود. اگر خواهان اطاعت مداوم بیچونوچرا از جانب فرزندمان باشیم، باعث پرورش کودکی خشمناک و یاغی خواهیم شد. و اگر زیاده از حد به فرزندمان اجازه بدهیم، به او میآموزیم که حق دارد بدون توجه به حقوق دیگران، هر چه میخواهد به دست آورد.
پدر میتواند فرزندش را که چهار دستوپا روی چمن در حال جستوجوست، زیر نظر بگیرد بیآنکه تمام مدت بغل دست او باشد.
مادر میتواند به فرزند 5/2 سالهاش اجازه دهد که هنگام راه رفتن در پارک، به یک کودک ووسیله ی بازی اش ، نزدیک شود.
بچهای 5ساله احتیاج دارد دوچرخهسواری را یاد بگیرد. حتی اگر در حین یادگیری چندین بار هم زمین بخورد.
هنگامی میتوانیم خودباوری را در فرزندمان شکل دهیم که ایمان و اعتمادمان را به او نشان داده و مطمئن باشیم که فرزندمان میتواند متناسب با سن و رشدش از عهده چالشها برآید.
#فرزند_پروری
👇👇👇
@Ghesehaye_koodakane
#قصه_متنی
#برگ_های_بازیگوش
🍃🍁🍂🍀☘
پاییز شدە بود.
باد زوزە می کشید ابرها را بە هم می کوبید صدای گوروم گوروم ابرها در آسمان و زمین پیچیدە بود
برگهای بازیگوش خود را محکم به شاخە درخت ها چسپاندە بودند ودلشان نمی خواست از شاخە جداشوند و با خش خش کردند سربە سر باد می گذاشتند
رنگشان زرد وبعضی ها نارنجی وبعضی قرمز وقهوی شدە بودند
باد تمام زورش را زد همە برگ ها را از شاخە ها جدا کرد وبه زمین وکف سنگ فرش خیابان انداخت
وشروع بە بازی و هل دادن آنهاکرد
دوبرگ نارنجی نیز به زمین افتادە بودند و خندە کنان بە دنبال هم می دویدند.
برگ کوچکتربا خوشحالی و خنده به برگ بزرگتر گفت: یواااش لطفا کمی یواشتر برو منم برسم.
برگ بزرگتر خش خش کنان گفت: نمی توانم ارامتر بروم چون باد مرا می برد.
برگ کوچک با صدای بلند پرسید : باد چرا مارا ازشاخە جدا کرد؟
برگ بزرگتر گفت: چون درخت ها قصد دارند بخوابندتا زمانی کە بهار شودو برگ وشکوفە های جدیدی برشاخە های درختان سبز شوند.
برگ کوچک باخوشحالی گفت: حالا کە اینطور شد بیا درکوچە وپارک دنبال هم بدویم و بازی کنیم.
وهردوی آنها باشادی شروع به بازی ودویدن کردند.
🌼🌸🌼🌸
نویسندە: فاطمە جلالی فراهانی
بازنویسی: رنگین دهقان
🍃🌼🌸🍃🌼🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
#شعر
#سلام
سلام سلام بچه ها
چطوره حال شما
باشید همیشه خندان
چون گل های گلستان
سلام به روی ماهتون
به گرمی نگاهتون
به قلب پاک و صافتون
به موهای سیاهتون
@Ghesehayekoodakane
#شعر
کفشدوزک🐞👟
تو خواب دیدم که کفشم 👟
پاره شده حسابی
دویدمو دویدم کنار نهر آبی 🏃
یه کفشدوزک و دیدم
قشنگ و خال خالی 🐞
می دوخت یه کفش پاره
چقدر تمیز و عالی 👟
اون کفشمو درست کرد
فقط با یه اشاره👌
انگار که توی دستش
عصای جادو داره✊
@Ghesehayekoodakane
🐞👟🐞👟🐞👟🐞👟🐞👟