#شعر_کودکانه
#رده_سنی_سه_تا_پنج_سال
🐤گنجشکک ناز نازی
🐤جیک و جیک وجیک صدا کرد
🐤پرید لب حوض نشست
🐤به آب حوض نگا کرد
🐳دوتا ماهی قرمز
🐳میون حوض آب دید
😘گنجشکک نازنازی
😘به هر دو ماهی خندید
🐦دو تا ماهی قرمز
🐦گنجشکه را که دیدن
🐛هی میون حوض آب
🐛چرخیدن و چرخیدن
🐢دوتا ماهی و گنجشک
🐢با هم چه حرفا گفتن
🐠رفیق شدن سه تایی
🐠گل گفتن و شنفتن
@Ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼
4_523999676697936029.pdf
1.94M
#قصه_متن_و_تصویر
#رده_سنی_سه_تا_پنج_ساله
خرسک بهانه گیر
👈ارسال فقط با ذکر نام کانال مجاز میباشد
@Ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#حدیث
پیامبراکرم(ص):
به کودکان رحم کن وبزرگسالان رااحترام نما تاازدوستان من باشی .
👦🏻👧🏻
@Ghesehayekoodakane
4_5818757023298224167.mp3
3.04M
#قصه_صوتی
پدر و تلویزیون
🌐 شعر، قصه و کلیپ کودکان👇
@Ghesehayekoodakane
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌فرزندپروری
وقتی خودمان نمی توانیم عصبانیتمان را کنترل کنیم و در خانه داد می زنیم نمی توانیم از فرزندمان انتظار داشته باشیم که پرخاشگرانه رفتار نکند.
داد زدن هم مثل کتک زدن به بچه ها آسیب می زند
@ghesehayekoodakane
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_1030206918796247093.mp3
7.98M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
اسم قصه: پادشاه اخمالو وپری خوابالو 😄
🌐 شعر، قصه و کلیپ کودکان👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5769135028449575457.mp3
4.17M
#داستان_صوتی
مسابقه خرگوش و لاکپشت
🌐 شعر، قصه و کلیپ کودکان👇
@Ghesehayekoodakane
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
گنجشک کوچکی را
گربه شکار کرده
نمی دونید با گنجشک
گربه چه کار کرده!
سرش را از جا کنده
با دندونای تیزش!
کنده بال و پرش را
با چنگالای ریزش
شده غذای گربه
گنجشکک بیچاره
می دونم اون گنجشکک
دیگه جونی نداره
آهای آهای گنجیشکا
خیلی مراقب باشید!
مبادا امروز شما
خوراک گربه باشید!
#شعر_کودکانه
🌐 شعر، قصه و کلیپ کودکان👇
@Ghesehayekoodakane
سلام عزیزان به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) یه بار دیگه قصه ی شیرین حدیث کسا رو برای شما نازنین ها گذاشتیم👇
قصه "حدیث کسا" با زبان کودکانه و شعر گونه
"یه روز حضرت زهرا(س)
مادر ما بچه ها
که خیلی مهربونه
تنها بود و نشسته بود تو خونه"
🌸🌸
که یهوی دیدن تق و تق و تق در میزنن, حضرت زهرا (س) فرمودن:
"کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی (ع) سر میزنه"
اون کسی که پشت در بود فرمود:
"منم منم پیامبر (ص)
که اومدم پشت در
سلام بر دخترم
فاطمه اطهرم"
🌸🌸
حضرت زهرا (س) جواب سلام پدر رو دادن و گفتن بفرمایید تو, بچه ها پیامبر بابای حضرت زهرا بودن.
پیامبر فرمودن:
"ای دختر عزیزم
مریضم و مریضم
یدونه عبا میاری
که رو سرم بذاری"
🌸🌸
حضرت زهرا هم رفتن و یدونه عبا که مثل پتو بود اوردن و روی پیامبر انداختن, بچه ها عبا یه پارچه بزرگه که عرب ها روی دوششون می انداختن, مثل همین چیزی که روحانی ها رو دوششون می اندازن.
بچه ها اگر گفتید اسم عباشون چی بود?
کسا بود و کسا بود.
🌸🌸
( بعد از یکی دو بار تکرار این بیت, به بچه ها بگید هر جای قصه پرسیدم "اسم عباشون چی بود" باید بپرید بالا و بگید "کسا بود و کسا بود")
🌸🌸
یه کمی گذشت که حضرت زهرا (س) دیدن دوباره تق و تق و تق در میزنن.
"کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی سر میزنه"
"کی بود? امام حسن (ع)
سرور هر مرد و زن"
بچه ها امام حسن که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن.
ایشون فرمودن:
"سلام مامان خوبم
مامان مهربونم"
حضرت زهرا هم در جواب گفتن:
"سلام نور دو چشمم
سلام میوه قلبم"
امام حسن فرمودن:
"چه بوی خوبی میاد
بوی پیامبر میاد?
این بویی که پیچیده توی خونه
شبیه بوی عطر
بابا بزرگ خوب و مهربونه"
بچه ها پیامبر, پدر بزرگ امام حسن بود, حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسن دادن.
"اسم عباشون چی بود
کسا بود و کسا بود"
امام حسن رفتن پیش پیامبر گفتن:
"سلام ای مهربونم
بابا بزرگ خوبم
اجازه می دید منم زیر عباتون
بشینم و بمونم"
پیامبر هم اجازه دادن و امام حسنم رفتن زیر عبا
" اسم عباشون چی بود؟
کسا بود و کسا بود"
یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن:
"کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی سر میزنه"
"کی بود؟ امام حسین(ع)
عزیز و نور دو عین"
بچه ها امام حسین هم که پسر حضرت زهران اون موقع ها مثل شما کوچولو بودن.
ایشون فرمودن:
"سلام مامان خوبم
مامان مهربونم"
حضرت زهرا هم در جواب گفتن:
"سلام نور دو چشمم
سلام میوه قلبم"
امام حسین فرمودن:
"چه بوی خوبی میاد
بوی پیامبر میاد؟
این بویی که پیچیده توی خونه
شبیه بوی عطر
بابا بزرگ خوب و مهربونه"
حضرت زهرا در جواب گفتن بله, پیامبر اینجان و بعد جای پیامبر و عبا رو نشون امام حسین دادن.
"اسم عباشون چی بود
کسا بود و کسا بود"
امام حسین رفتن پیش پیامبر گفتن:
"سلام ای مهربونم
بابا بزرگ خوبم
اجازه می دید منم زیر عباتون
بشینم و بمونم"
پیامبر هم اجازه دادن و امام حسینم رفتن زیر عبا
" اسم عباشون چی بود؟
کسا بود و کسا بود"
یکمی گذشت حضرت زهرا دیدن دوبار تق و تق و تق در میزنن. حضرت فرمودن:
"کیه کیه که پشت در, در میزنه
به خونه امام علی سر میزنه"
"کی بود؟ امام علی(ع)
وصی بعد از نبی(ص)"
امام علی فرمودن:
"سلام حضرت زهرا
دختر رسول خدا"
حضرت زهرا هم در جواب گفتن:
"سلام امیر مومنین
سلام امام اولین"
بچه ها حضرت علی, همسر حضرت زهرا بودن, ایشون فرمودن:
"بوی خوش پیامبر
پر شده توی خونه
آیا رسول خدا
مهمون خونمونه؟"
حضرت زهرا فرمودن بله, و جای پیامبر و دو تا پسرای حضرت علی و عبا رو نشونشون دادن, بچه ها
"اسم عباشون چی بود
کسا بود و کسا بود"
حضرت علی رفتن پیش پیامبر و گفتن:
"سلام رسول خدا
اجازه می دید منم باشم با شما
بشینم زیر عبا"
پیامبر هم اجازه دادن و امام علی هم رفتن زیر عبا, تا الان کیا نشستن زیر عبا, چند نفر بودن ؟
"اسم عباشون چی بود؟ کسا بود و کسا بود."
"خب بچه ها به نظرتون
دیگه کی مونده بود
که بره بشینه زیر عبا
پیش پیامبر خدا
آفرین بانو حضرت زهرا"
حضرت زهرا رفتن پیش پیامبر و دوباره سلام کردن و گفتن:
"سلام رسول خدا
اجازه می دید منم باشم با شما
بشینم زیر عبا"
پیامبر فرمودن:
"سلام به تو دخترم
سلام پاره تنم
بیا تو هم بشین کنار ماها
تا که همه با هم بشیم
پنج تن آل عبا"
"بچه ها پنج تن آل عبا کیا بودن؟
پیامبر و امام علی
حضرت زهرا
امام حسن و
امام حسین"
"اسم عباشون چی بود؟
کسا بود و کسا بود"
بچه ها بعد پیامبر دو سر عبا رو گرفتن و دست راستشون رو به طرف آسمون بلند کردن و برای کسانی که زیر عبا بودن و همه کسانی که اون ها رو دوست دارن دعا کردن.
🍂🍃
✅لطفا با ذکر نام کانال برای دیگران ارسال نمایید.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
کانال قصه های کودکانه
@GhesehayeKoodakane
🍃🍂🌼🌸🍃🍂
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر کودکانه
شعر 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
وقتی می گیم " بسم الله "
یعنی " به نام خدا "
خدای مهربونی
که آفریده ما را
هر چیزی که تو دنیاست
نشونه ای از خداست
واسه همینه دنیا
این قدر قشنگ و زیباست
خورشید و ماه تابون
نعمت های فراوون
خداست که آفریده
پدر ، مادر برامون
چون که خدای بزرگ
" بخشنده " هست و " رحمان "
خدای ما " رحیمه "
با همه کس مهربان
ما بچه ها همیشه
هستیم به یاد خدا
وقت شروع هر کار
ما هم میگیم بسم الله
🍃🌸شاعر : تمنا رستگار
🌱کانال قصه های کودکانه 🌱
@Ghesehayekoodakane
🍁🍂🍁🍂🍁
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5766987738075103317.mp3
4.34M
#قصه_صوتی
#چطر_جادویی
شعر، قصه و کلیپ کودکان👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃🌸🍃🌸🍃
@Ghesehayekoodakane
#شعر_كودكانه
#سلام
🚺🚹🚼
سلام به اون پرستو
که پر زدو سفر کرد
سلام به اون کلاغی
که مردمو خبر کرد
سلام به اون درختی
که سبز و سایه داره
سلام به اون بارونی
که رو زمین می باره
@Ghesehayekoodakane
وقتی کودک به شما می چسبد، عصبانی نشوید.
در این اوقات، به یاد داشته باشید که کودک با شما بودن را بیشتر از هر چیزی دیگری در این دنیا ترجیح می دهد. دانستن این نکته کمک می کند تا شما احساس آشفتگی و پریشانی نداشته باشید.
پیام های مغشوش به کودک ندهید.
در حالتی که کودک را در آغوش گرفته اید و نوازش می کنید به او نگویید که از شما دور شود. این کار کودک را گیج می کند و او نمی داند که بماند یا برود.
@Ghesehayekoodakane
اگر ميخواين كودكتون رو از كاري منع كنيد:
بهترين روش اين است كه اگر آن كار خطرناك نيست و به خودش يا ديگران آسيب نميرساند، تنها بگوييد نكن عزيزم و بعد به كارش اعتنا نكنيد و اگر تكرار كرد بگيد نه لطفا و در صورت تكرارش مطلقا توجه نكنين و بعد از مدت كوتاهي كودك خاموش ميشه.
اما اگر وارد بازي و لجبازي كودك شديد حتما در طولاني مدت بازنده شماييد.
@Ghesehayekoodakane
4_299758635309859169.mp3
2.33M
شعر مهربانتر از مادر
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
بر روی درخت عدد های مختلف را بنویسید و همینطور بر روی برچسب های رنگی.
از کودک بخواهید هر برچسب را بر روی عدد خود بگذارد.
#چهار_سالگی
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5994734546518540934.m4a
12.26M
قصه کودک
این قصه :سفیدبرفی و7کوتوله
مترجم:شیدا الماسی
باصدای:👈فاطمه عرب👉
🌐 شعر، قصه و کلیپ کودکان👇
@Ghesehayekoodakane
#قصه_متن
✨🌸گل سر گمشده🌸✨
یکی بود یکی نبود.غیر ازخدا هیچ کَس نبود. یه جنگل داریم مثل تمام جنگلای دنیا قشنگ وپرازدرخت.حیوونهای زیادی توی جنگل ما زندگی می کنن، که اسم یکی از اونها تانا است.تانا یه گنجشکِ خیلی قشنگیه به طوریکه هر حیوونی اونو می بینه ازش تعریف می کنه و به به و چه چه راه میاندازه.قصّه از اون جا شروع شد که……
تانا یه گل سر خیلی قشنگ داشت وهر روز که از خواب بلند می شد اونو به سرش می زدو این طرف واون طرف جنگل پرواز می کرد.گل سر تانا سفید بودویه نگین طلایی روش داشت.همه ی حیوونهای جنگل تانا رو به خاطر زیباییش تحسین می کردن.یک روز صبح تانا وقتی از خواب بیدار شد با تعجب دید که گل سر،سر جاش نیست همه جای اتاقش رو گشت ولی افسوس پیدانشد که نشد…
تانا با ناراحتی به پیش مادرش رفت.مادر در حال آماده کردن صبحانه بود.تانا به مادرش گفت:مادر جون ،گل سر منو ندیدی؟
مادر گفت؟سلامت کو عزیزم؟تانا خیلی پکر بود با این حال از مادر عذر خواهی کردو گفت:مامان جون سلام من خیلی ناراحتم چون گل سرم نیست.مامان باتعجب گفت یعنی گمش کردی؟تانا با افسوس سرش رو تکون داد.
مادر با مهربونی دخترش رو بغل کرد وگفت:برو توی جنگل و از دوستات بپرس شاید اونا دیده باشن من مطمئنم که حتماً پیداش می کنی .تانا به سمت جنگل پرواز کرد.اول از همه پیش سنجاب ،یکی از دوستایی که همیشه با تانا بازی می کردرفت.اسم سنجاب نانی بود.نانی وقتی تانارو دید فکر کرد که مثل همیشه اومده تا با هم بازی کنن ولی تانا خیلی ناراحت بودوقتی نانی رو دید بدون معطلی سلام کردو گفت:نانی تو گل سر منو ندیدی؟نانی با تعجب گفت:مگه گمش کردی؟تانا با ناراحتی گفت:با خودم حدس زدم شاید دیروز که این جا بازی می کردیم گمش کرده باشم.نانی گفت من این جا ندیدیمش ولی اگه پیداش کردم بهت خبر میدم.
تانا از نانی تشکر کردو دوباره شروع به پرواز کرد.یاد دوست دیگه اش خرگوش افتاد .اسم خرگوش پِتی بود.پتی مشغول تمیز کردن دورو بر خونه اش بود تا چشمش به تانا افتاد دست از کار کشیدو به سمت اون رفت.تانا به دوستش سلام کردوبدون معطلی پرسید؟پتی تو وقتی داشتی این جا رو تمیز می کردی گل سر منو ندیدی؟پتی گفت: همون که رنگش سفیدِو خیلی برق میزنه؟ تانا گفت:آره درسته همونه، دیروزگمش کردم .پتی با ناراحتی گفت:چه حیف شد خیلی قشنگ بود.
خلاصه تانا گشت و گشت ولی خبری از گل سرنبود.جغددانا تانا رو دیدو دلیل ناراحتیش رو پرسید.تانا هم خیلی مفصل همه چیز رو برای اون تعریف کرد.جغد دانا لبخندی زدو گفت:من فکر کنم که بدونم گل سر براق تو باید کجاباید باشه .تانا خندیدو باخوشحالی پرسید:واقعا می گی جغد دانا؟کجاست بیا بریم هر چه زود تر پیداش کنیم.جغد دانا لبخندی زدو گفت پس پرواز کن و دنبال من بیا.دوتایی پرواز کردن ورفتن هر چی جلو تر رفتن تانا دید که دارن به مغازه ی کلاغ پر سیاه نزدیک میشن.تانا با تعجب پرسید:برای چی ما اومدیم این جا؟ جغد دانا گفت:وقتی بهم گفتی گل سرت برق میزنه فهمیدم که گل سرت باید پیش کلاغ پر سیاه باشه چون کلاغ فقط چیزای براق و دوست داره و همیشه تو جنگل می گرده و این وسائل رو جمع می کنه. وا رد مغازه ی پرسیاه شدن ودیدین که پرسیاه داره مغازشو تمیز می کنه.هر دو به پرسیاه سلام کردن .پرسیاه گفت:سلام خیلی خوش اومدین اگه از چیزی خوشتون اومده بگید براتون بیارم.جغد دانا لبخندی زدوگفت:پرسیاه جان تانا گل سرش رو گم کرده ،می خواستم ببینم تو وقتی صبح داشتی توی جنگل چرخ میزدی ،پیداش نکردی؟پر سیاه خودش رو کمی تکون دادو ابروهاشو تو هم کشید و گفت:این گل سر چه شکلی بود؟تانا گفت:یه گل سر سفید بود که روش یه نگین براق داشت. پر سیاه گفت :پس اون گل سر قشنگ مال تو بود؟من اونو پایین درخت توت پیدا کردم.تاناخیلی خوشحال شدو گفت:آره خودشه بالای درخت توت خونه ی ماست.
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@Ghesehaye_koodakaneh
4_149789217830995014.mp3
3.26M
#قصه_صوتی
قصه بلبل و روباه
👈لطفا با ذکر نام کانال ارسال نمایید
🔽🔽🔽
@Ghesehayekoodakane
🍁🍂🍃🍂
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
سلاااام ✋
براے امروزتاڹ 🌞
آرزو ڪردم ✨
که خدای مهربوڹ ❣
هدیہ دهد بہ شما 🎁
طبقی ازشادے هاے👼
بی دلیڸ💌
روزے آرام و ذهنی پاڪ☀️
"صبح چهارشنبه تون بخیر
#شعر حضرت زهرا
تو با ستاره های شب
تو با سپیده همدمی
شبیه یاس ونسترن
شبیه ماه ومریمی
تو پاک وخوب با خدا
تو دختر پیمبری (ص)
خدا به بچه ههای تو همیشه داده سروری
محبت تو می دهد به من امید وآبرو
بمان بمان برای من تویی تمام آرزو
نشسته مهر فاطمه (س)به قلب من به جان من
@Ghesehayekoodakane
#شعر_كودكان
دویدم و دویدم
دويدمو ديدم
به اسمان رسيدم
در وسط اسمان
رنگين کمان را ديدم
دستم را بردم بالا
رنگين کمان را چيدم
دويدمو دويدم
به خونمون رسيدم
(اين شعر رو با حرکت ميتونن انجام بدن)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌐 شعر، قصه و کلیپ کودکان👇
🆔
@Ghesehayekoodakane
#شعر_كودكانه
#چهارده_معصوم
جهت آشنایی کودکان با امامان
🚺🚹🚼
من بچه شیعه هستم
خدا را می پرستم
خدای پاک و دانا
مهربان و توانا
پیامبرم محّمد (ص)
که با او قرآن آمد
دین را به ما رسانده
او ما را شیعه خوانده
دختر او زهرا (س) بود
فاطمه کبرا بود
فدای دین شد جانش
لعنت به دشمنانش (۲)
در روز عید غدیر
بر ما علی (ع) شد امیر
امیر مومنین است
امام اوّلین است
امام دوّم ما
بخشنده بود و تنها
نام ایشان حسن (ع) بود
صبور خوش سخن بود (۲)
حسین که شاه دین است
امام سوّمین است
شهید کربلا شد
تربت او شفا شد
وقتی که آب می خورم
بر او سلام می کنم (۳)
چهارم امام سجّاد (ع)
به ما دعاها یاد داد
هر یک از آن دعاها
پُر معنی است و زیبا (۲)
پنجم امام باقر (ع)
که علم از او شد ظاهر
شاگردها تربیت کرد
اسلام را تقویت کرد (۲)
ششم امام جعفر(ع)
برای شیعه رهبر
صادق و راستگو بود
خدا هم یار او بود (۲)
🚺🚹🚼
هفتم امام کاظم(ع)
صبور بود و عالم
اگر چه در زندان بود
معلّم جهان بود (۲)
امام هشتم ما
امام رضای والا
امید شیعیان است
چه قدر مهربان است
نُهم امام جواد (ع)
رحمت حق بر او باد
کریم و بخشنده بود
ماه درخشنده بود
دهم امام نقی (ع)
پاک دل و متّـقی
هادی راه دین بود
یاورِ مومنین بود
یازدهم عسگری (ع)
ازهمه عیب ها بَری
در خانه بود زندانی
شهید شد در جوانی (۲)
یازده امام معصوم
شهید شدند چه مظلوم
ولی به امر خدا
امام آخر ما
از چشم مردم بد
غایب شد و نیامد
هزار و چندین ساله
شیعه در انتظاره
بالاخره یه روزی
می شه وقت پیروزی
مهدی (ع) ظهورمی کنه
دشمن رو دور می کنه (۲)
جهان می شه پُر از گُـل
نرگس و یاس و سُنبل
ما بچّه های شیعه
دعا کنیم همیشه (۳)
با هم بگیم خدایا
بیار امام ما را
@Ghesehayekoodakane
4_551902773549990173.pdf
6.82M
#قصه
#جوجه اردک زشت
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehayekoodakane
🍃🌸🍃🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
4_5938255537597579577.mp3
769.2K
#کلیپ_آموزشی
#آموزش_قرآن
🎀ترتیل قرآن با تکرار کودکانه
این قسمت : سوره مبارکه الضحی
@Ghesehayekoodakane
✅ اگر نمی خواهید کودکتان قربانی زورگویی دیگران شود، از همین امروز به او مهارت نه گفتن را آموزش دهید.
برای اینکه کودکتان «نه» گفتن را یاد بگیرد، باید از خانه شروع کنید. اگر شما همیشه فرزندتان را مجبور به اطاعت کردن از خواسته هایتان می کنید و به محض دیدن واکنش منفی او، عصبانی و پرخاشگر می شوید، نباید انتظار داشته باشید کودکتان به همکلاسی که می خواهد خوراکی هایش را از او بگیرد، نه بگوید و در آینده در برابر خواسته های غیرمنطقی کسی که دوستش دارد مقاومت کند
#تربیت_فرزند
@Ghesehayekoodakane
#قصه_متن
🐘اصحاب فیل🐘
@Ghesehayekoodakane
🚺🚹🚼
🌅در زمان های دور در سرزمین یمن مردی بنام ابرهه زندگی می کرد .
او حاکمی بی ایمان و ظالم بود .
یک روز ابرهه شنید که همه مردم برای عبادت به شهر مکه می روند .🕋
ابرهه خیلی ناراحت شد.
او با خود گفت : باید کاری کنم که مردم به مکه نروند و برای زیارت به یمن بیایند .🤔
ابرهه تصمیم گرفت عبادتگاهی بهتر از کعبه بسازد .🏛
او دستور داد صدها کارگر و بنّا آماده کار شوند . کارگر ها شب و روز کار کردند . بعد از چند ماه ساختمان بسیار بزرگی با سنگ های زیبای مرمر و مجسمه های دیدنی ساختند .
ابرهه به مردم دستور داد آن خانه را زیارت کنند . ولی مردم با ایمان حرف او را گوش نکردند و مثل قبل به زیارت خانه کعبه می رفتند .
ابرهه که ناراحت شده بود ، مردم را اذیت و آزار می کرد .
بالأخره مردم از کارهای ابرهه خسته شدند و عباتگاه او را آتش زدند .🔥
ابرهه از این کار خشمگین شد و فریاد زد : من به زودی به شهر مکه حمله میکنم و با فیل بزرگ خانه کعبه را از بین می برم .
🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘
لشکر ابرهه به طرف شهر مکه به راه افتاد و شب هنگام به مکه رسید . مردم مکه با شنیدن این خبر به کوه های اطراف شهر پناه بردند .🏃🏃
☀️صبح روز بعد ابرهه دستور داد تا فیل بزرگ را بیاورند . اما لشکریان هر چه تلاش کردند ، نتوانستند فیل را به حرکت وادار کنند .
فیل به جای آن که به سوی مکه برود ، بسوی سرزمین یمن شروع به حرکت کرد .ابرهه که از آمدن فیل ناامید شده بود با عصبانیت بر اسبی سوار شد تا لشکر رابسوی مکه حرکت دهد .🐎
در همین وقت تعداد بسیار زیادی پرندة کوچک در آسمان مکه دید شدند .🕊🕊🕊🕊
هر پرنده چند سنگریزه در نوک و چنگال های خود داشت. پرنده ها به لشکر ابرهه حمله کردند . آنها سنگریزه ها را بر سر ابرهه و سربازانش انداختند .
🕸سنگریزه ها با شدت به سر و بدن آنها می خورد و بدنشان را سوراخ و زخمی می کرد .
ابرهه و لشکرش بدون اینکه بتوانند وارد شهر مکه شوند با قدرت خداوند بزرگ از بین رفتند و خانة کعبه بر جای ماند.
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4