eitaa logo
قصه های کودکانه
34.8هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
918 ویدیو
331 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
Ghesehaye Mahdavi-Setare Donbale Dar-320kb.mp3
49.89M
💠 قصه ستاره دنباله دار 🌸🍂🍃🌸 🦋کانال قصه های تربیتی و مهدوی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
حضرت رسول اكرم ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: هنگامي كه مهدي موعود خروج كند  وارد مسجدالحرام مي شود و به كعبه تكيه مي زند و تعداد ـ 313 ـ نفر مرد در اطراف آن بزرگوار اجتماع مي‎نمايند. اول سخني كه آن حضرت مي‎فرمايد: همين آيه شریف است: « بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ». سپس مي‎فرمايد: من همان بقيةالله  و حجت و خليفه خدا مي‎باشم بر شما. و هيچ‎كسي به آن بزرگوار سلام نمي‎كند مگر اينكه مي‎گويد: السلام عليك يا بقيةالله في ارضه تفسير نمونه، ج 9، ص 204 ، به نقل از تفسير صافي. میلاد سراسر نور امام زمان عج مبارک باد.🌸 خط: محدثه قربانی 🌸🍂🍃🌸 🦋کانال قصه های تربیتی و مهدوی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیمه‌ی شعبان 🎊🎊🎊🎊🎊🎊 جشن داریم چه جشنی نیمه‌ی شعبان شده جشن شور و شادیه دنیا گلستان شده💐 به به چه روز خوبی‌ست میلاد صاحب زمان❤️ امروز به دنیا اومد امید ما شیعیان باید که آماده شیم دل‌هامون رو پاک کنیم هرچی بدی تو دنیاست دور بریزیم ، خاک کنیم تا که تموم شه دوری بیان امام زمان تموم شه این انتظار زیبا بشه این جهان 🎊🎊🎊🎊🎊 🌸🍂🍃🌸 🦋کانال قصه های تربیتی و مهدوی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یار مهربان_صدای اصلی_286680.mp3
6.88M
💠 آهنگ یار مهربان 🌸🍂🍃🌸 🦋کانال قصه های تربیتی و مهدوی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ بچه ها چرا قرآن میخونیم؟ مامان و بابای مهربون شعر زیر رو برای امیدهای زندگیتون بخونید 👇 قرآن رو که میخونیم                 حرف میزنه خداوند با آیه های قرآن                      میده به ماهزار پند قصه داره آیه هاش                   قصه خوب وزیبا قصه هایی که بوده                  قبل ازماتوی دنیا قصه پیغمبرا                           آدمای خیلی خوب قصه حضرت نوح                    که ساخت یک کشتی ازچوب قصه خوب موسی                  که روز وشب دعاکرد قصه خوب یوسف                    که بیرون اومد ازچاه یوسفی که قشنگ بود             خیلی قشنگترازماه قرآن رویاد بگیریم                      سرکلاس قرآن باخوندن قصه هاش                 پندی بگیریم از آن 🌸🍂🍃🌸 🦋کانال قصه های تربیتی و مهدوی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💜🍃💜🍃💜 💗 کوچک اما شاد 💓 دختر مدادش را برداشت. دلش می خواست یك نقاشی بزرگ بكشد، خیلی بزرگ. نگاهی به برگه های دفترش انداخت. برگه ها كوچك بودند. كنار دیوار رفت. دیوار اتاقش سفید وبزرگ بود. مداد های شمعی اش را برداشت. روی دیوارخط كشید: خط های راست ،خط های خمیده... عقب ایستاد و نگاه کرد. یك خرگوش بزرگ كشیده بود. خرگش به او نگاه می کرد. دختر خندید، اماخرگوش چیزی نگفت. دختر با خودش فکر کرد: «شاید خرگوش گرسنه است.» جلو رفت و مداد نارنجی را برداشت. یك هویج، توی دست خرگوش نقاشی كرد. دختر خندید. اما خرگوش هنوز ناراحت بود.دختر پرسید: «تو از همه ی خرگوش ها بزرگ تر هستی، چراهنوزناراحتی؟» خرگوش جواب داد:« بزرگ بودن چه فایده ای دارد ؟» دختر چیزی نگفت. خرگوش ادامه داد: « من تنهاهستم. دلم نمی خواهد تنها باشم. توی دفترنقاشی ات، یك عالمه حیوان كشیده ای. من هم می خواهم كنار آن ها باشم.» دخترسرش را پایین انداخت و فكركرد. دفترش را آوردو گفت: «باشد،قبول! می توانی توی دفترم بیایی.» خرگوش با خوش حالی به این طرف و آن طرف پرید و از دختر تشكركرد. بعد خرگوش كوچك شد، خیلی كوچك. جستی زد و رفت توی دفتر نقاشی. دیوار هم مثل همیشه سفید و تمیز باقی ماند. حالا همه خوش حال بودند : دختر،خرگوش و دیوار 🌸🍂🍃🌸 🦋کانال قصه های تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸 پدرام موهایش را دوست دارد 🍃قصه در مطلب بعدی امشب👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
پدرام موهایش را دوست دارد_صدای اصلی_85076.mp3
13.48M
🍃 پدرام موهایش را دوست دارد 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💕 من نبودم دستم بود 💕 راستش من عادت داشتم به وسایل های داداشم دست درازی کنم. یعنی چی می خواند و چی می خورد، و یا چی تو کیفش قایم می کند. یا حتی چی تو سرش می گذرد. داداشم یه روز گفت: بالاخره یه روز دعوای حسابی با تو می کنم. تا دیگر هوس نکنی بفهمی چی توی سرم می گذرد. نمی دانم داداشم از کجا همه چیز را می فهمد. یک روز داشتم شکلاتم را از جیبم در می آوردم. یک هو نمی دانم چه جوری دستم خورد به میز و بعد پایم هم لیز خورد. همه چیز ریخت ریخت روی زمین و پخش و پلا شد. دست پاچه شدم خواستم جمع کنم که داداشم را بالای سرم دیدم . گفتم نمی خواستم به وسایلت دست بزنم. داداشم گفت: دستا بالا، بر نگرد. تفنگ رو به روی من بود. هول شدم گفتم: به من نزن، من می ترسم. به جایش به من دست بند بزن. دستام را بردم جلو. داداشم گفت: نه خیر، دستت را کوتاه می کنم تا دیگر دست درازی نکنی. گفتم: نه هر کاری بگویی انجام می دهم. داداشم خندید و کفت: هر کاری، گفتم: بله هر کاری. داداشم گفت: چند تا شیرین کاری کن تا بخندیم. اگر خندیدم می بخشمت. من هم دو تا انگشت سبابه راست و چپی دستم را گذاشتم گوشه لبم. لبم را کش دادم و زبانم را از تو حلقم بیرون آوردم. داداشم نخندید که هیچ، عصبانی هم شد و گفت: آهان، زبان درازی کردی! من پشت دستم را داغ می کنم تا تورا ببخشم. تومن را دست انداختی. گفتم: این شیرین کاری بود. اصلا به جای شیرین کاری اتاقت را مرتب می کنم. داداشم داد زد: اِهکی! باز هم می خواهی من را دست به سر کنی؟ داداشم دوباره گفت: دستا بالا! راست راستکی فکر می کرد من دزد هستم و او پلیس. بعد دستم را از پشت با نخ کتانی اش بست و من را برد پیش مامان و بابا و همه ماجرا را برایشان تعریف کرد. بابام گفت: چرا به وسایل دست زدی؟ گفتم: من نبودم. بابام گفت: پس کی بود؟ گفتم: دست بود، دستم توی جیبم بود. جیبم رو شلوارم بود. شلوارم توی پام بود. توی جیب شلوارم بود. خواستم شکلات ها را در بیاورم که خوردم به میز. و بعد همه چیز ریخت روی زمین. حالا نمی دونم تقصیر من بود یا پام. که یک مرتبه صدای خنده بابام و مامانم و داداشم بلند شد. می خندیدند و دست می زدند. بابام گفت: خواب این قصه قشنگی بود حالا داداشت این قصه را می نویسد و به معلمش می دهد. من هم خنده ام گرفت و گفتم: پس قصه تمام شد، دستم را باز کنید تا من هم برای قصه ای که ساختم دست بزنم، دست بسته که می شود. داداشم گفت: فعلا با من بیا، و دست بسته من را بردش به اتاقش. بعد هم گفت: تو اتاق را تمیز کن من هم پیچ میز را سفت می کنم. تازه فهمیدم نه تقصیر دستم بود نه تقصیر پام. تقصیر پایه میز بود. آخر پایه میز لق بود 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ترجمه سوره حمد با شعر کودکانه:👇 💫 بسم الله الرحمن الرحيم💫 سپاس براي خداست 🤗 خدايي که بي همتاست 😇 بخشنده و مهربان 😍 خالق هر دو جهان 🌌 ما او را مي پرستيم 🙏 از او ياري مي گيريم 💪 به ما عنايت نما 😍 ما را هدايت فرما ✌️ راهي که راه خوبهاست 😊 نه بد راه گمراهان 🙃 ما بنده ي او هستيم 😌 وقتي تو غم اسيريم 😣 نشون بده راه راست 😇 نه راه زشت شيطان👹 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4