آرزوی ماهی کوچولو_صدای اصلی_447355-mc.mp3
9.45M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🐟 آرزوی ماهی کوچولو
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
سلام صبحتون بخیر🌺
امروز
خواهان آنم ڪـہ ضربان قلبت 💗
بـہ لبخندهاے 😊 مڪرر تڪرار شود
و هر آنچـہ بـہ دل آرزویش را دارے
بے بهانـہ اے از آن تو باشد. 💝
صبح بخير☀
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✅برای تشویق کودک به فعالیتهای مورد نظرتان، انجام آنها را در قالب بازی از او بخواهید.
⭕️مثلا بگویید تا ۱۰۰ میشمارم تا ببینم میتوانی اسباب بازیهایت را مرتب کنی⁉️
💭💭💭🔅🔆🔅💭💭💭
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔅💕داستان نشانه ی (پ) 💕🔅
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود
یک روز پرستو کوچولو با پدرش رفت پارک و توپ قشنگش وهم باخودش بردتا بازی کنه، توپارک یک پروانه ی زیبارو دیدکه روی گل های پونه نشسته بود، یکم انطرفتر روی پله های پارک یک پرنده رو دید که بالا وپایین می پرید، به پدرش گفت پدر این پرنده اسمش چیه؟پدرش گفت اسمش
مثل اسم قشنگه توهست .پرستو درحال بازی کردن با توپش بود که دوستش پریسا رو دید باهم کمی بازی کردند مادرپریسا که پیتزا خریده بود به پرستو پیتزا تعارف کرد پریسا از پرستو خداحافظی کرد ورفت پدرپرستو چون ازاداره پرونده اورده بود باید زودتر بر می گشت خونه. تو راه برای منزل پرتقال خریدن وبه فروشنده پول دادند. پرستو وقتی خونه رسید پولیور شو درا اورد وگذاشت توکمد بد نشست خاطره ی یک روز در پارک رو برای خودش تعریف کرد،دید چقدر امروزچیزهای رو دیده که حرف (پ) داره اون کلمات رو تویک کاغذ جدا نوشت دید توبعضی کلمات حرف(پ) دراول کلمه دربعضی ها وسط وبعضی ها اخر اخه ما دوتا پ داریم پ غیر اخر پ اخر .بچه های خوبم شما هم میتونید با پرستو همراه بشین وکلماتی که (پ) دارند رو بگید بنویسید.
#قصه_آموزشی
👆👆👆
💕
🔆💕
💕🔆💕
🔆💕🔆💕
💕🔆💕🔆💕
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦊 نقاشی روباره کارتونی
🍃این آموزش زیبا را در مطلب بعدی مشاهده بفرمایید.
🎨کانال آموزش نقاشی به کودکان👇
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
23.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸ویدیو آموزش نقاشی روباه 🦊
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نکته
بر اساس یک تحقیق؛ بچههایی که بیشتر بابت تلاششان مورد ستایش قرار میگیرند -تا بابت تواناییهایی که دارند- شانس بیشتری برای موفقیت دارند چرا که آنها از انگیزه بالاتری برخوردا هستند.
همین تحقیقات به این نکته اشاره دارد که اگرچه طبیعیست که پدر و مادرها از هوش و ذکاوت فرزند خود تعریف و آن را ستایش کنند، اما ضرری که این کار میتواند برای بچهها داشته باشد این است که این بچهها برای اینکه ثابت کنند باهوش هستند و چیزی کم ندارند ممکن است به تقلب کردن برای بهتر شدن روی بیاورند.
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خانواده خرچنگها_صدای اصلی_447341-mc.mp3
9.56M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🦀 خانواده خرچنگ ها
🌸زیر آبهای دریا شهری پر از خانه های کوچک و بزرگ بود. بعضی از خانه ها هم صدفی بودند....
🍃بهتره ادامه ی داستان رو بشنوید.
🌸قصه های کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعرکودکانه
سلام گلای خونه
خوشگلای نمونه
میخوام یه چیزی بگم
خوب یادتون بمونه
مسواک زدن بچه ها
لازمه واسه دندون
دندون اگه نباشه
زندگی میشه زندون
مسواک اگه نباشه
میپوسه دندوناتون
باید که دندون باشه
تا بجوین غذاتون
مسواک با میکروبای
دندوناتون میجنگه
هر کی که مسواک کنه
یه بچه ی زرنگه
دندون که داشته باشید
خنده هاتون قشنگه
اونوقت با خنده هاتون
زندگی رنگارنگه
🍃یاسمن مجیدی
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🐻🐻 خرس کوچولو و زنبورهای عسل🐝🐝
خرس کوچولو از خواب بيدار شد. دلش مي خواست براي صبحانه يک دل سير عسل بخورد. به طرف کندوي زنبورها به راه افتاد. اما چون هنوز خواب آلود بود و حواسش جمع نبود، وقتي به کندوي عسل رسيد بياجازه انگشتش را در ظرف عسل زنبورها زد و يک انگشت عسل برداشت. زنبورها از اين کار خرس کوچولو عصباني شدند و افتادند به جان او و شروع کردند به نيش زدن.
خرس کوچولوي بيچاره از ترس به سمت رودخانه فرار کرد و شيرجه زد توي آب . اين طوري زنبورها مجبور شدند دست از سر خرس کوچولو بردارند.
خرس کوچولو دلش شکست و به خانه رفت و تصميم گرفت ديگر سراغ عسل نرود. اما دو روز بعد اتفاق ديگري افتاد .وقتي خرس کوچولو کنار درختي نشسته بود، ناگهان سرو صداهاي زيادي از سمت کندوها شنيد. خرس کوچولو جلوتر رفت و ديد کندوي زنبورهاي عسل آتش گرفته است. خرس کوچولو با ديدن اين صحنه بدون معطلي به سمت رودخانه رفت و سطلش را پر از آب کرد و براي نجات زنبورها برد. خرس کوچولو خيلي زود آتش را خاموش کرد و زنبورها را نجات داد و به خانهاش برگشت.
زنبورها بعد از اين اتفاق تازه متوجه شدند که چه اشتباهي کردهاند. آنها حالا حسابي شرمنده شده بودند. دلشان مي خواست بروند و از خرس کوچولو تشکر کنند اما به خاطر کار بدي که قبلاً کرده بودند خجالت ميکشيدند. زنبورها تصميم گرفتند هر طوري شده از خرس کوچولو تشکر کنند.
به خاطر همين يک ظرف بزرگ از عسل برداشتند و براي خرس کوچولو بردند. اما چون از او خجالت ميکشيدند ظرف عسل را پشت در خانهاش گذاشتند و روي آن نوشتند لطفاً ما زنبورها را ببخشيد.
خرس کوچولو وقتي در را باز کرد يک ظرف عسل خوشمزه پيدا کرد و خوشحال شد.
#قصه
🐻
🍯🐝
🐝🍯🐻
🐻🐝🍯🐻
🐝🍯🐻🐝🍯
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
❄️❄️ برفاي دونه دونه❄️❄️
اتل متل كلوچه
برف اومده تو كوچه
برفاي دونه دونه
كلاغه شعر مي خونه
شعرش چيه؟قار و قار
يعني ببار تا بهار
#شعر
❄️
❄️❄️
❄️❄️❄️
❄️❄️❄️❄️
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✅نقاشی و خط خطی های کودکانه باعث تخلیه انرژی و در نتیجه آرام شدن کودکانان می شود. آن ها را در این کار کمک کنید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لباس رختخواب_صدای اصلی_445972-mc.mp3
9.35M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸لباس رختخواب
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✅اسباب بازی ها باید در آغاز زندگی تا یک سالگی سبک و صدادار باشند.
✅کودک در یک سالگی از اسباب بازی های کوکی که راه می رود و صدا می دهند، خوشش می آید و توجهش به آن ها جلب می شود.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بیماری گلدان کوچولو_صدای اصلی_448619-mc.mp3
9.62M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸بیماری گلدان کوچولو
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
یروز که خورشید خانم
، اومد توی آسمون
دید مینو جون خوابیده
بیدار نمیشه آسون
با نورش قلقلک داد
صورت مینو جونو
مینو ولی حس نکرد
یذره نور اونو
خورشید خانم گفت مینو
بسه دیگه بیدار شو
چقدر میخوابی آخه
ساعت رسیده به دو
یهو بیدار شد از خواب
گفت کی منو صدا کرد
کی منو از خواب ناز
یکدفعه ای جدا کرد
خورشید خانم نورشو
تابوند رو چشم مینو
گفت من بودم مینو جون
ظهر شده دیگه پاشو
مینو خودش رو کشید
بلند شد از تختخواب
خورشید خانمو دیدو
صورتشو شست باآب
فکر کرد نباید دیگه
انقد زیاد بخوابه
خورشید خانومم بیاد
بازم به روش بتابه
🍃یاسمن مجیدی
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#قصه_مهدوی
🐜عنوان قصه:
🐝دشت مقدس🐝
🐝 #قسمت_اول
🐜قصه در مطلب بعدی می باشد👇
#فلسطین
🌸🐝🌸🐜🌸🐝🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دشت مقدس (1).mp3
15.44M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#قصه_مهدوی
🐜عنوان قصه:
🐝دشت مقدس
🐝 #قسمت_اول
#فلسطین
🌸🐝🌸🐜🌸🐝🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
سنگ ریزه میزه_صدای اصلی_448618-mc.mp3
9.68M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸سنگ ریزه میزه
🌸آسمان آبی آبی بود خورشیدخانم هم مثل یک سکه ی طلایی در آسمان میدرخشید...
🍃بهتره ادامه ی داستان رو بشنوید.
🌼قصه های شب به خیر کوچولو به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✍ شعر فرزند من
🧡 «فرزندِ من باهوشه
💛 شیر وعسل مینوشه»
💚 لباس ساده ، ارزون
💙 شاد و تمیز میپوشه
♥️ آموزگارِ خود را
🧡 فرمانبر و بگوشه
💜 تویِ کلاسبه درساش
💚 گوشمیده و خموشه
💜 برای درس و مشقش
❤️ همیشه او میکوشه
💚 دوسداره کاروکوشش
💙 فعال و پر خروشه
🧡 اهلِ نشاط و ورزش
💛 عاشقِ جُنب و جوشه
💚 هرکی نماز میخونه
❤️ زرنگه و باهوشه
💙 تویِ بهشتِ زیبا
💛 شیر و عسل مینوشه
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر ؛سلمان آتشی
#شعر_کودک
#وظایف_دانشآموز
#ورزش
#درس
#عبادت_نماز
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
جیرجیرک و عاقبت تنبلی
در یک تابستان گرم، زیر آفتاب داغ، مورچه ای دانه ای رابغل کرده بود. او برای فصل زمستان که سرد بود غذا جمع می کرد.
کمی دورتر، جیر جیرک تنبلی در سایه ی برگی روی شاخه درخت بزرگی نشسته بود و استراحت می کرد. او وقتی مورچه را دید گفت: چرا کمی استراحت نمی کنی؟ تا فصل زمستان مدت زیادی باقی مانده بیا کنار من بنشین تا با هم آواز بخوانیم.
مورچه گفت: نه نمی توانم. چون هر روز باید کار همان روز را انجام بدهم و گرنه عقب می مانم.بهتر است تو هم برای زمستان غذا جمع کنی چون زمان خیلی زود می گذرد. کمی به فکر آینده باش.
حرف مورچه هنوز تمام نشده بود که جیرجیرک شروع کرد به آواز خواندن. او آخرین جمله های مورچه را که بسیار مهم بود را نشنید. مورچه در تمام فصل زمستان کار کرد اما جیرجیرک فقط آواز خواند و وقت گذراند.
زمستان خیلی زود از راه رسید. برگ های درختان زرد شدند و مدتی بعد به زمین ریختند. شاخه های درختان همه خشک شدند و درختان به خواب زمستانی رفتند . برف آمد و با خود سوز سرما آورد.
جیرجیرک گرسنه اش بود اما غذایی نداشت. سردش بود اما خانه اینداشت. او به در خانه مورچه رفت.
وقتی مورچه در را باز کرد، جیر جیرک التماس کنان گفت: دوست من کمی غذا به من بده دارم از گرسنگی می میرم.
مورچه گفت: یادت می آید تمام فصل زمستان آواز خواندی و به حرف های من گو ش نکردی؟
جیرجیرک با خجالت سرش را پایین گرفت و گفت: آن قدر گرسنه ام که چیزی به یاد نمی آورم. کمی غذا بده تا بخورم و جان بگیرم.
مورچه به خانه رفت و کمی غذا برای جیر جیرک آورد. جیرجیرک آن را گرفت و التماس کنان گفت: اجازه بده لحظه ای هم از گرمای خانه ات گرم شوم.
مورچه پاهای لرزان جیر جیرک را دید، او را به خانه اش راه داد. چون خونه مورچه خیلی کوچک بود جیر جیرک همان جا کنار در نشست. آن قدر گرسنه بود که غذاها را نجویده قورت داد.
کمی بعد مورچه گفت: حالا که دیگر سیر شده ای باید بروی. چون من هم باید بروم و به بچه هایم غذا بدهم که وقت خوابشان است.
جیر جیرک گفت: اما من جایی ندارم اگر از این جا بروم از سرما یخ می زنم. بگذار این زمستان را در خانه ات بمانم.
مورچه گفت: این جا برای خود من هم کوچک است. اما در پایین جاده لانه ای خالی است که برف ان را پر کرده است. اگر برف ها را بیرون بریزی می توانی درآن جا زندگی کنی. نزدیک لانه کمی دانه خشک شده زیر برف ها مانده است. می توانی آن را هم به لانه ات ببری و این زمستان را بگذرانی.
جیر جیرک گفت: کار خیلی سختی است.
مورچه در را باز کرد و گفت: هر چه زودتر شروع کنی زودتر آن را می سازی و غذایت را هم تهیه می کنی.
مورچه جیر جیرک را به بیرون خانه هدایت کرد. جیرجیرک که دیگر گرم شده بود و پاهایش توان راه رفتن داشت از خانه مورچه بیرون رفت.
مورچه صدای آواز جر جیرک را که کم کم دور و ضعیف می شد شنید. چند روز گذشت. یکی از آن روزهای سرد بود که مورچه دوباره صدای ضربه های در را شنید.
وقتی در را باز کرد جیرجیرک که از سرما به شدت می لرزید التماس کنان گفت: دوست عزیز بگذار بیایم داخل کمی گرم شوم و غذایی بخورم تا جان بگیرم.
جیر جیرک سرش را زیر گرفت و گفت: هوا خیلی سرد است. مورچه همان طور که در را به شدت می بست گفت: حالا هم برو و آواز بخوان تا گرم شوی.
جیر جیرک این بار با نا امیدی از در خانه خانه مورچه دور شد.
در تمام فصل زمستان مورچه از آن غذای خوشمزه ای که با زحمت جمع کرده بود خورد و بچه هایش را هم سیر کرد. آن ها از گرمای خانه در آن روزها و شب های سرد لذت بردند. اما جیرجیرک تا فصل بهار گرسنگی کشید و سرما راتحمل کرد.
🌹 نتیجه اخلاقی:
در روزهای راحتی باید به فکر سختی ها بود و با زحمت و تلاش بای روزهای سخت آماده شد.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#قصه_مهدوی
🍃عنوان قصه:
🐝دشت مقدس🐜
🐝 #قسمت_دوم
🐜قصه در مطلب بعدی می باشد👇
#فلسطین_آزاد_میشود_انشاءالله
🌸🐝🌸🐜🌸🐝🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دشت مقدس (2).mp3
16.42M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#قصه_مهدوی
🐜عنوان قصه:
🐝دشت مقدس🐝
🐝 #قسمت_دوم
🌸🐝🌸🐜🌸🐝🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماهیگیر_صدای اصلی_448623-mc.mp3
9.66M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🐟 ماهیگیر
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💛سلام صبح بخیر💛
سلام به روی ماهتون به گرمی نگاهتون
به قلب پاک و صافتون به موهای سیاهتون
سلام سلام بچهها گلهای سرخ و زیبا
سلام سلام بچهها عزیزای مثل ماه
سلام به هر ستاره به ابر پاره پاره
به دانه ای که از خاک درآمده،دوباره
سلام چه خوب و زيباست
غنچه روي لبهاست
به هر كي مي رسيم ماكلام اول ماست
#شعر
💛
💛💛
💛💛💛
💛💛💛💛
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌸ماجراهای کتابخانەی قاصدک
در شهر قاصدکها، کتابخانەی بزرگی وجود داشت. بە نام کتابخانەی قاصدک
در قفسەهای این کتابخانە کتابهایی زیبا و جالب کە با منظم در قفسەها چیدە شدە بودند. بیشتر این کتابها کتاب های مورد علاقەی کودکان بودند چون قصەهای زیبا و جالبی داشتند.
در داخل بعضی از قفسەها انواع مدادهای سیاە ومداد رنگی ها، دفترها، مدادپاکن و مدادتراش های رنگی با شکل های جالب قرار داشت. در ضمن جلد بعضی از کتابها به شکلی عجیب وغریب، زیبا و رنگی طراحی شدە بودند. اسم هایی جالب و متفاوتی داشتند، مثلا: کتاب دانا، کتاب سبز، کتاب سخنگو،تافی وحیوانات جنگل، نگهبان جنگل، دخترشجاع، تی تی ودوستان، دانشمند بی دانش ، دنیای شگفتیها و....
اما در میان قفسەها این کتابخانە کتابی وجود داشت با جلدی قرمز ،براق وتصویری بسیار زیبا. بە نام ؛ کتاب بازیگوش
کتاب بازیگوش داستانی جالب و تصاویری قشنگ داشت.
کتاب بازیگوش هیچ دوستی نداشت و همیشە تنها بود. چون خیلی بازی یگوش بود و شیطنت میکرد، حتی سر به سر سایر کتابها میگذاشت، هیچ کتابی با او دوست و همراە نمیشد.
مثلاً وقتی کتاب سبز و کتاب شگفت انگیز میخواستند مطالعه کنند، کتاب بازیگوش شلوغ میکرد. مدادش را برمیداشت و میگفت: حالا وقتشه تا روی برگەهای کتاب را خط خطی کنم .
کتاب سبز و کتاب شگفت انگیز هم از این کار کتاب بازیگوش عصبانی وناراحت میشدند.
کتابهای دیگر گاهی در مورد مطالب مورد علاقەشان با هم صحبت ومشورت می کردند. کتاب دانا همیشە آنها را تشویق میکرد. اما کتاب بازیگوش حوصلهاش سر میرفت شروع میکرد به سروصدا کردن. با صدای بلند آواز میخواند، یا برگهای کتابها را میکشید و آن را پاره میکرد ، بعد پا به فرار میگذاشت. سایر کتابها از این کار کتاب بازیگوش خیلی ناراحت میشدند و میرفتند پیش کتاب دانا و از او شکایت میکردند.
کتاب بازیگوش بە خاطر این کارهایش تنها شده بود،بقیە کتابها از او فاصله گرفتە بودند. هیچ کتابی حاضر نبود با او بازی کند. او هم از این تنهایی رنج میبرد و کلافه شدەبود. یک روز فکری بە ذهنش رسید رفت سراغ مدادپاکن وهمە طراحی و نوشتە های داستانش را پاک کرد.
مدادها با تعجب به یکدیگر نگاه میکردند.
اما کتاب بازیگوش بە این حرکات آنها هیچ اهمیتی نمیداد.
حالا دیگر نه داستانی داشت و نه نقاشی داشت.کتاب بازی گوش مانند قبلا زیبا نبود.
یک روز که از کنار قفسەی کتابها رد میشد، آینەای را دید. خودش را داخل آیینە تماشا کرد. ازدیدن خودش خجالت کشید.او دیگر یک کتاب زیبا نبود بە یک دفتر خالی و بی رنگ ورو تبدیل شدە بود.
ناراحت شد،گوشهای نشست.
در فروشگاه سروصدای به پا شده بود، همەی کتاب ها دور کتاب دانا جمع شدە بودند ودر مورد جشن باهم گفتگو و همکاری میکردند، روی میزها پر از هدیە وخوراکیهای خوشمزه بود .
جشن شروع شدە بود .
کتاب بازیگوش در گوشەای نشستە بودوخجالت می کشید درجشن شرکت کند.
بیشتر کتابها یکی یکی خودشان را معرفی کردند و داستانهایشان را خواندند. بعضی از آنها نقاشیهای زیبایی داشتند و هدیه میگرفتند.
کتاب دانا، کتاب بازیگوش را صدا زد وگفت:حالانوبت کتاب بازیگوش است کە باید خودش را معرفی کند.
کتاب بازیگوش با خجالت نزدیک کتاب دانا رفت. وگفت: من هیچ داستانی ندارم....
همه با تعجب به کتاب بازیگوش نگاه میکردند.
جلد کتاب بازیگوش دیگر قشنگ نبود.او از کارش پشیمان بودگریە می کرد.
کتاب دانا وقتی پشیمانی کتاب بازیگوش را دید گفت: حالا کە بە اشتبات خودت پی بردی،من با بقیه کتابها برایت داستانی جالب مینویسیم و برایت نقاشیهای زیبا میکشیم.
کتاب بازیگوش خوشحال شد، از همه تشکر کرد و قول داد تا دیگر کتابها را اذیت نکند.
🍃نویسنده فعال ادبیات کودک :
بهاره سلطانی
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#قصه_مهدوی
🍃عنوان قصه:
🐝دشت مقدس🐜
🐝 #قسمت_سوم
🐜قصه در مطلب بعدی می باشد👇
🌸🐝🌸🐜🌸🐝🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دشت مقدس (3).mp3
18.53M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
#قصه_مهدوی
🐜عنوان قصه:
🐝دشت مقدس🐝
🐝 #قسمت_سوم
قسمت اول
قسمت دوم
#فلسطین
🌸🐝🌸🐜🌸🐝🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شعر
حرف الف اوله
اما یه کم تنبله
باید که کشداربگیم
اول توی جدوله
آ دومم بعدشه
نداره کلاه سردشه
مراقبش آ بزرگ
توغصه همدردشه
#لیلامرادپور(باران)
#آموزشی
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4