eitaa logo
قلاب‌هایی که صیدم کردند 🎏
141 دنبال‌کننده
198 عکس
10 ویدیو
2 فایل
زندگی است دیگر، پر از قلاب‌هایی که گیرشان می‌افتیم حرفی، سخنی، چیزی هست در خدمتم👇 @alijavid1014
مشاهده در ایتا
دانلود
قلاب‌هایی که صیدم کردند 🎏
#در_جست_و_جوی_گور #نشر_مهرگان_خرد #ادبیات_نمایشی #ادبیات_ژاپن
توضیحاتی هم که آقای رکاب در آن گروه من باب ادبیات ژاپن و این کتاب فرمودن رو هم این پایین می‌زارم. واقعا جذابه 👇🏻👇🏻👇🏻
قلاب‌هایی که صیدم کردند 🎏
نکن. جون مادرت شمعو فوت نکن. ببین قضیه پیچیده‌تر از این حرفاست. می‌دونم الان دلت خوشه و نمی‌فهمی اما شمعو فوت نکن. الان رو کیکت شمع پنج رو زدن اما تا فوتش کنی یهو دیدی شد ۲۵. بعد ۶۵. متوجه عمق فاجعه نشدی هنوز. عمر آدم چیز عزیزیه. نباید از اینکه اینجوری داره می‌گذره خوشحال باشی. اگه یکم شعورت بکشه، به جای اینکه دستات رو اینجوری از ذوق بالا بگیری، یه لگد زیر میز کیک می‌زنی و می‌ری یه جای خلوت تا فکر کنی. فکر کنی به کارایی که کردی و کاریی که نکردی. البته نه اینکه این کار هم فایده داشته باشه اما خب به هر حال بهتر از اینه که بقیه خرت کنن. می‌فهممت؛ فکر می‌کنی اگه زودتر شمع رو فوت کنی، زودتر می‌ری سراغ کادوهای جلوی میز. اما خر نشو. تله است بدبخت. تا دم قبر برات همین شکلی تله چیدن که امسال این گیرت میاد سال بعد اون یکی. آخرشم می‌بینی همش مسخره بازی بوده. جای همه این چیزا که بهت دادن عمرتو گرفتن. عمر. این چیزیه که کسی دیگه نمی‌تونه بهت بده. هیچ غلط خاصی هم تو زندگیت نکردی اما هرسال این موقع جمع می‌شن و برات دست می‌زنن. تو هم هر سال گوشات دراز تر میشن و با همین دنده جلو میری. آخه تو اون سرویس آرکوپال رو نگاه کن! من جات بودم حداقل به خاطر این بی‌سلیقگیشون هم که شده شمعو فوت نمی‌کردم. هه؛ خواهرت زودتر از تو شمعتو فوت کرد. حالا گریه نکن، یه بار دیگه شمعو برات روشن می‌کنن. اما اینم بدون یه موقع می‌بینی بقیه آدما به همین سادگی کل عمرت رو فوت کردن. اون‌وقت دیگه هر چقدر گریه کنی کسی برات کاری نمی‌کنه. عمری که رفت، رفت. عه! دختره خنگ! آخرش شمع رو فوت کردی! آره، آره براش دست بزنید. این یکی هم خر شد رفت. هعیی. [با همه این فکرها، او هم دست می‌زند]
هرسال اولین نفری که روز دختر را به او تبریک می‌گویم، مادرم است. نه اینکه فکر کنی قضیه احترام و ادب و اینجور حرف‌هاست، نه، بحث زور زدن برای پر کردن یک جای خالی است که هیچ وقت پر نمی‌شود. البته که من نه از طرف خودم، که به نیابت کس دیگری تبریک می‌گویم. اما به هرحال هر کس نداند من خوب می‌دانم که با شنیدن تبریک روز دختر، چیزی در درونش فرو می‌ریزد اما یک لبخند ساختگی و «خیلی ممنونم» را با مخلفاتش در جواب تحویل می‌دهد. نه اینکه فکر کنی در میان درد و دل هایش این را برایم گفته، نه، با کمی فکر کردن می‌شود فهمید. تصور کن روز پدر یا روز مادر است و تو بچه‌هایت را در جنگ از دست دادی و همه این روز را به تو تبریک می‌گویند. حرفم را گرفتی؟ مادرم تا به حال از پدرش تبریک روز دختر را نشنیده. اما نه اینکه فکر کنی پدرش به او کادو نداده، نه، پدرش پیش پیش قبل از رسیدن روز دختر، سرش را با ضمیمه جانش به همه دخترهای این سرزمین هدیه داد. لذا به نیابت پدربزرگم می‌گویم «روز دختر مبارکتان باشد، مادرم و دختران سرزمینم»