eitaa logo
قـنوت🕊️
15.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
154 ویدیو
0 فایل
افسانه‌ی قنوتَت مرا اسیر آن برق نگاهِ موقع قنوتَت کرد!🤍🫀 رمان زیبای قنوت به قلم #ماه‌تابان . . رمان عاشقانه ی تـلـخـی جـام تبلیغاتمون😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1759249087C4c9dc63f34 . . . هرگونه کپی برداری ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍 ‌
قـنوت🕊️
#قنـوت‌ به‌قلم‌ #ماه‌تابان🪶🐾 #پارت523 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › درست وقتی دستش روی دستگی
به‌قلم‌ 🪶🐾 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › شاید باید کمی راه می‌رفتم تا بفهمم وقتی رسیدم خونه چه برخوردی نشون بدم؟ بازم به وفای افسانه که با این حال و این اتفاق، می‌خواست با سما مهربون باشه. باور نمیکنم این زن بلایی سر راحیلم آورده باشه. شاید واقعاً باید حرفاش رو باور می‌کردم. باید باورش می‌کردم. نفس عمیقی می‌کشم و به جلوی در که می‌رسم، در رو با کلید باز می‌کنم و وارد حیاط می‌شم. این خونه، یادگار باباست. پوزخندی می‌زنم. این خونه و سما و حضورش! قدم‌هام رو شمرده‌شمرده به سمت خونه برمی‌دارم و با بالا رفتن از پله‌ها، در عمارت رو با شدت باز می‌کنم و وارد می‌شم. خدا لعنت کنه اون روزی رو که بابا، مامانِ سما رو دید. به سمت پله‌ها می‌رم که سما جلوم ظاهر میشه. چشمانش کمی قرمز شده بود. این دختر خواهر من بود؟ واقعا؟ - افسانه چطوره؟ - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫
پارت جدید❤️
. اگر چه دل به کسی داد، ‏جان ماست هنوز
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
🤍 ‌
تو پایان تمام جستجو های منی 🌱🌸
‌ چنان موافق طَبع مَنی و در دلٍ من نشسته ای که گمان می بَرم در آغوشی ... ‌✨🌸
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
. آرام باش، هیچ‌چیز ارزش اینهمه دلهره را ندارد، خدا همین‌جاست کنار تو... 💞🦋💫
. تو آسمان آبی آرام و روشنی من چون کبوتری که پرم در هوای تو ‌ 🌱🌸
قـنوت🕊️
✨🌸✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 رمان تـلـخـی جـام #پارت_31 -چشم آقا جان ... دلم بدجوری از خودم و آ
✨🌸✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 رمان تـلـخـی جـام ولی بازهم دلم آن چشمان پرجاذبه را لحظه ای برای چند ثانیه تامل ، طلب می کرد. رفت و آمدهای من به خانه ی آقای صابری در تمام مدت تحصیلمان ادامه یافت. پایان نامه ام را حتی در اتاق ارغوان و با کمک او نوشتم و گاهی هم با کمک از برادرش،که البته هیچ وقت با بودن من، وارد اتاق خواهرش نشد و تمام کمک هایش غیبی بود. به قول ارغوان که به امیر و کمک هایش می گفت : _فرشته ی وحی اینو برای پایان نامه ات داده گفته واسه مقدمه اش لازمت میشه . و من اولین حوایی بودم که عاشق فرشته ی وحی ام شدم... .عشقی که افسانه بود، اما حالا پا به عرصه ی وجود گذاشته بود... پایان نامه ام را هم نوشتم و دفاع کردم و تمام ... به قلم : ✏️ 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸