eitaa logo
قـنوت🕊️
15.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
153 ویدیو
0 فایل
افسانه‌ی قنوتَت مرا اسیر آن برق نگاهِ موقع قنوتَت کرد!🤍🫀 رمان زیبای قنوت به قلم #ماه‌تابان . . رمان عاشقانه ی تـلـخـی جـام تبلیغاتمون😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1759249087C4c9dc63f34 . . . هرگونه کپی برداری ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
قـنوت🕊️
#قنـوت‌ به‌قلم‌ #ماه‌تابان🪶🐾 #پارت522 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › اما لحظه‌های شیرین، واقع
به‌قلم‌ 🪶🐾 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › درست وقتی دستش روی دستگیره قرار گرفت، لب زد: - مراقب خودت باش! نفسی کشیدم: - تو هم همین‌طور. « غـیــاث» درحال حاضر، به تنها چیزی که فکر می‌کردم، این بود که با سما چه رفتاری کنم که لایقش باشه. چطور به خودش اجازه داد انقدر تو زندگیم دخالت کنه که حتی به جون بچم هم کار داشته باشه؟! اصلا فکر نکرد جون افسانه هم تو خطر میفته؟ چرا خواست بچم رو از بین ببره؟ واقعاً ماجرا چیه؟ به خاطر نفرت و کینه‌ای که از من داره؟ اما من فکر می‌کردم همدم خوبی برای افسانه شده و اون داشت قاتل جونش می‌شد! فرمون رو سفت‌تر چسبیدم و با پیچیدن توی کوچه، ماشین رو چند متر دور از خونه پارک کردم. - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨ میلاد با سعادت امیرالمومنین ع حیدر کرار ، امام المتقین علی بن ابیطالب ع رو خدمت شما عزیزان تبریک میگوییم💚 🌸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌تا میگم بابا دلم میره به ایوون نجف آخه مرتضی علی(ع)بابای خوبه امته... ❤️ ‌
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس ❄️♥️☔️
قـنوت🕊️
✨🌸✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 رمان تـلـخـی جـام #پارت_28 و من تک تک آن تعریف ها را درظاهر و باطن آ
✨🌸✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 رمان تـلـخـی جـام و آنچنان که ارغوان توضیح می داد ، به این باور رسیده بودم که چهره ی دلنشین و زیبای او و برادرش که در همان نگاه اول ، انسان را مجذوب خودش میکرد، تنها می تواند موهبتی خدادادی باشد، در عوض تمام آن دعاها و مراقبت های ویژه. همین تفاوت های ساده ی زندگی خانواده ی صابری با خانواده ام بود که مرا مجذوب خانواده ی صابری کرد. وقتی ارتباط کلامی زیبای آقای صابری را بانرگس خانوم می دیدم و با مادر و پدر خودم مقایسه می کردم، تازه متوجه میشدم که آن ها باهمان خانه ی کوچک و نقلی که با سه قدم بزرگ حیاطش را میشد متر کرد، چقدر خوشبخت هستند. و من در همان روزهای اولی که با آن ها آشنا شدم سخت آرزو کردم که ای کاش... به قلم : ✏️ رمان در وی آی پی به پایان رسیددددد. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ 😍🤩🥰 همراهان عزیز میتونید با پرداخت 58تومن عضو کانال وی آی پی شده و رمان رو به صورت کامل(۸۵۰ پارت) داشته باشید. 6219861913922620 به نام محرم نژاد @ad_delane ‌ ‌🥀 رمان در vipبه پایان رسیده است. 🥀 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
🤍🌱 ‌
من تمام دین خود را در طواف چشم تو هفتمین دورم کجا بود؟! دور اول باختم... ♥️✨
و كلام تو در جانِ من نشست ‏و من آن را ‏حرف به حرف ‏باز گفتم. ‏كلماتی كه عطرِ دهانِ تو را داشت. ♥️
قـنوت🕊️
✨🌸✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 رمان تـلـخـی جـام #پارت_29 و آنچنان که ارغوان توضیح می داد ، به این
✨🌸✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 رمان تـلـخـی جـام ای کاش عضوی از این خانواده میشدم. حالا بعد از شناخت خانواده ی صابری ، دیگر به ارغوان برای زدن آن پوشیه یا روبند ایراد نمی گرفتم . وقتی حساسیت پدرش را نسبت به او میدیدم ، از ته دل به او غبطه می خوردم چرا که پدر من حتی یکبار هم در طول زندگیم نپرسید ،کجا می روی ؟ کی برمی گردی ؟ مراقب خودت باش. و فقط برای ساکت ماندن من در عوض همه ی کمی و کاستی های پدرانه اش ، پول توی جیبم می گذاشت و مرا اینگونه ساکت میکرد . وقتی تکه کلام زیبای آقای صابری را که مخصوص ارغوان بود شنیدم، دلم شکست. -ارغوان من...مراقب خودت باش دخترم ...شام نمیخوریم تا برگردی، دیرنکنی که معده ی پدرت تحمل صبر رو نداره. ارغوان هم باخنده و احترام جواب میداد: ‌ به قلم : ✏️ 🌸 ✨🌸 🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸 🌸✨🌸✨🌸 ✨🌸✨🌸✨🌸