قـنوت🕊️
#قنـوت بهقلم #ماهتابان🪶🐾 #پارت522 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › اما لحظههای شیرین، واقع
#قنـوت
بهقلم #ماهتابان🪶🐾
#پارت523
- - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 ›
درست وقتی دستش روی دستگیره قرار گرفت، لب زد:
- مراقب خودت باش!
نفسی کشیدم:
- تو هم همینطور.
« غـیــاث»
درحال حاضر، به تنها چیزی که فکر میکردم، این بود که با سما چه رفتاری کنم که
لایقش باشه.
چطور به خودش اجازه داد انقدر تو زندگیم دخالت کنه که حتی به جون بچم هم کار داشته
باشه؟!
اصلا فکر نکرد جون افسانه هم تو خطر میفته؟
چرا خواست بچم رو از بین ببره؟
واقعاً ماجرا چیه؟
به خاطر نفرت و کینهای که از من داره؟
اما من فکر میکردم همدم خوبی برای افسانه شده و اون داشت قاتل جونش میشد!
فرمون رو سفتتر چسبیدم و با پیچیدن توی کوچه، ماشین رو چند متر دور از خونه پارک کردم.
- - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 ›
هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫