eitaa logo
قـنوت🕊️
15.9هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
118 ویدیو
0 فایل
افسانه‌ی قنوتَت مرا اسیر آن برق نگاهِ موقع قنوتَت کرد!🤍🫀 رمان زیبای قنوت به قلم #ماه‌تابان . . رمان عاشقانه ی تـلـخـی جـام تبلیغاتمون😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1759249087C4c9dc63f34 . . . هرگونه کپی برداری ممنوع است و پیگرد قانونی دارد.🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
💞 دلم را جــز تــو .. جـانـانی نمی بینم...❤️‍ 👤عـراقی ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ ❣
قـنوت🕊️
#قنـوت‌ به‌قلم‌ #ماه‌تابان🪶🐾 #پارت508 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › نگاهم بهش، عصبی بود؟ دلخ
به‌قلم‌ 🪶🐾 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › دیگه تحمل نداشتم. دیگه نمی‌خواستم حتی ذره‌ای مراعات کنم. لحنم، تلخ بود و کنایه‌آمیز: - وقتی اون بلا رو سر بچه‌ی حؤرا آوردی، نشونم دادی که چقدر حقیری! ولی فکر نمی‌کردم انقدر پست باشی که بچه‌ی خودتو به کشتن بدی! با سرعت دستاش رو پایین آورد و کلافه گفت: - چرا حرف الکی میزنی غیاث؟! پوزخند زدم: - الکی؟! آره خب. همه چیز برای تو الکیه. من، علاقم، عشق بینمون که داری نابودش میکنی! حساسیتام، حرفام، زندگیم، زندگیت، زندگی حورا، زندگیمون! همه چیز برات الکیه! جلو میرم و با خم شدن، پهلوش رو به نرمی، فشار میدم: - حتی وجود بچمونم الکیه برات! «افسانه» در مبهوت‌‌ترین حالت خودم قرار میگیرم. در درمونده‌ترین، متعجب‌ترین، غمگین‌ترین و غافل‌ترین حالت کل زندگیم. - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫
پارت جدیدمون😍
تُ نباشی ..❣ نفسَم بند ❣ و دِلم تنگ ❣ و جهانَم سردَست❣ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ ❣ ‌
. من حرف دلم را به زبان كه نه ميريزم داخل چشمهايم... با پلك زدنم تمام خواستنم را بخوان! 🌱🌸
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
وقتی از ته دل بخندی…🌻 💞🦋💫
هدایت شده از ابر گسترده🌱
روی تخت آرام و بی صدا خوابیده بود. کنارش نشست، دست روی صورت ماهش کشید. سرد بود، سرد و یخ... قلبش ایستاد و ناباور سر دخترک را حرکت داد تکان نمیخورد... _ نیهان, نیهان جانم... نیهان چت شده؟ پاشو دورت بگردم، غلط کردم همه کسم، باز کن چشماتو... وحشت زده به اطراف نگاه انداخت که چشمش روی برگه ای کنار بانو خشک شد. _ منو کنار بچم خاک کن آقا ارسلان... https://eitaa.com/joinchat/560530295C0f2348aa9e 😭😭😭
. تا تو را از دور ديدم رفت عقل و هوش من... ‌✨♥️
قـنوت🕊️
#قنـوت‌ به‌قلم‌ #ماه‌تابان🪶🐾 #پارت509 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › دیگه تحمل نداشتم. دیگه ن
وااای یه پارت هدیه براتون آوردیم اینجا😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1252000256C75db1b6577 ولی راضی به خوندن پارت ، بدون عضو شدن نیستیم❌ (تعارف بذار کنار بخون) حتما عضو بشین ، یادتون نرهــ💕
هل سبق لك أن نظرت إلى ضحكك؟ الأمل هو مثل ذلك بالضبط. «به خنده‌هات نگاه کردی؟ امید دقیقا اون شکلیه.» ┈••✾✨💫✨✾••┈•
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
قـنوت🕊️
#قنـوت‌ به‌قلم‌ #ماه‌تابان🪶🐾 #پارت509 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › دیگه تحمل نداشتم. دیگه ن
به‌قلم‌ 🪶🐾 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › چشمانم گرد شد‌ و مبهوت خیره‌ی چشمان عسلی رنگ غیاث شدم. عسلی‌هایی که حال کدر شده بودند و نفرت درون اون، تموم تن و روح و قلبم رو نشونه می‌گرفت. اما دستم، ناخواسته روی بدنم به حرکت درمیاد و به شکمم‌ که می‌رسه، آروم روی دست‌های غیاث قرار میگیره. یعنی اینجا بچه بود؟ بچه‌ای که برای من و این مرد بود؟ دستم آروم روی شکمم حرکت دادم. ذهنم از همه‌چیز آزاد شده بود و فقط دوتا کلمه تو سرم مدام تکرار می‌شد: « وجود بچمون!» غیاث، با شدت دستش رو از زیر دستم بیرون می‌کشه و دوباره کلمات تند و زننده رو پشت هم ردیف می‌کنه‌. کلماتی که به راحتی می‌تونستم بغض رو‌ توش حس کنم. - تو، توی بی‌لیاقت! داشتی بچمو نابود می‌کردی! داشتی خودتو ازم می‌گرفتی! تو هیچ فرقی با حورا نداری. اونم باعث شد من از دست بدم؛ منتها اون موفق شد، تو نشدی! می‌بینی قنوت؟ از هر لحاظ نگاه کنی تو موفق نشدی و اون شده! - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
پرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن! ‌ 💞🦋💫
♡ در بهای بوسه ای گر جان دهی اسراف نیست
چاره ها رفت زِ دستِ دلِ بیچارهٔ من تو بیا چارهٔ من شو که تویی چارهٔ من...! 🌱✨
‌ 🥺♥️😍 ‌
. من شبم تو مه بَدرى مگريز از شب خويش ... ✨♥️
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱
😍♥️ ‌
قـنوت🕊️
#قنـوت‌ به‌قلم‌ #ماه‌تابان🪶🐾 #پارت510 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › چشمانم گرد شد‌ و مبهوت خ
به‌قلم‌ 🪶🐾 - - - - - - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › قلبم لحظه به لحظه خورد‌تر میشد. حس می‌کردم امکان داره از جاش در بیاد و یه گوشه‌ای بیوفته. حرکت دستانم روی شکمَم، دگر حرکت نبود. انگشتانم مشت شده بود و با هر دردی که از درون بهم فشار می‌آورد؛ مشتم محکم‌تر می‌شد. نگاهش به روی جزء به جزء صورتم به حرکت در اومد و بی‌پروا ادامه داد: - حورای عوضی حداقل داره با تمام جونش از بچم مراقبت میکنه، تو چی؟ قرص خوردی که بمیره! تاوان می‌دی قنوت. باید تاوان بدی! با خشم باز نزدیک تخت میشه و تو صورتم براق میشه: - بترس از روزی که بدنیا بیاد این بچه! از کلماتش تهدید می‌ریخت. اون داشت... اون داشت من رو تهدید می‌کرد. کسی رو که ادعا داشت دوستش داره..! کسی رو که این همه وقت خودش رو محرم کرده بود ازش! این‌دفعه نوبت من بود. پس بود که هرچی گفته بود سکوت کرده بودم و اجازه داده بودم هر توهینی میخواد بهم بکنه! درمونده و خسته، کلمات رو پشت هم می‌چینم: - غیاث بخدا من اصلاً روحمَم خبر نداشت حاملم. باور کن... فکر می‌کردم... فکر می‌کردم بخاطر فشار عصبیه! - - - - - - - - - ‹ 🎈🕊 › هرگونه کپی حتی با نام نویسنده ممنوع هست و صد در صد پیگرد قانونی و الهی داره! 🔥🚫