بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۳۹):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۱۷
... یا فرضا من اگر کسی را با عنوان «ممدشورا» معرفی کنم، حرف غلط و نابجائی نزدهام. زیرا اولا قریب باتفاق اهالی چنین لسانی در باره او دارند و ثانیا رساترین معرفی مجمل اوست بدون آنکه بشود آنرا تحقیرآمیز یا توهینآمیز و یا حتی افتخارآمیز تلقی کرد. اما آن پفیوزی که مرا «ممدچرت» مینامد و ابداع و عامل چنین خوانشی را به دیگران نسبت میدهد (تا شاید بتواند از رسوا گشتن خیانتها و شرارتهای خود مفرّی پیدا کند!) قطعا حرف مفت و دروغی آشکار را جار زده است و لذا قابل پیگیرد کیفری هم میتواند قرار بگیرد.
کدام پیام بنده، «چرت» است؟!
(گیریم که حرفی هم چرت باشد، خب! چرا دقیقاً آنرا مشخص نمیکنید؟! مگر من وقتی آنها را به اشتراک میگذارم، از همه مطلعین نمیخواهم که اگر اطلاعات دقیقتری دارند به اشتراک بگذارند؟)
بنابراین بهتر است هنگام اتکاء و استناد به سخنان و سنت اهل بیت(ع)، قدری احتیاط بورزی که به آن معصومین، بهتان و افتراء نبندی ولو اینکه در رنگ کردن اذهان اهالی و تشویش آنها بتوانی طرفی ببندی که قاموس آفرینش اجازه نخواهد داد و رسواتر خواهی شد. خود دانی!
۲) اتهامات من به اهالی!
آنهم «با این ادبیات از قبیل خائن، ترسو ،بزدل، جاسوسی ،رشوه گیر، مال مردم خور»!
در اینجا هم منش جنابعالی رنگرزی بیش نیست و دنبال رنگ کردن اهالی هستی تا گنجشک خود را بنام قناری به مردم غالب/قالب کنی!
زهی به اینهمه انصاف و وجدان و... تو! (که ظاهراً هیچ بهرهای نداری)
از پیام شماره ۰۳۲ به بعد، به عناوینی اشاره کردم که بعنوان اتهام به بنده نسبت دادی که تماماً دروغ و تهمت بود. تو با اون هیکلت، خجالت نمیکشی، آشکارا به من افتراء میبندی؟! مگه فکر کردی که قضیه بزن در رو است؟!
گمان میکنی که حرفهای مفتی را زدی و گروه مرا ترک کردی، دیگر قابل بررسی نیست؟!
چطور میتوانی چیزهائی را به دیگری نسبت بدهی بدون آنکه هیچ مدرکی برای ارائه آن داشته باشی؟!
کلیه پیامهای مسلسل بنده در کانالم موجوده، یک مدرک بیاور و آدرس بده که من چنین واژههائی را علیه اهالی به کار بردهام. (لطفا خود بیوجودتان را قاطی اهالی نکنید)
دروغ و حقهبازی در روز روشن؟! در باره تو چه قضاوتی باید بکنیم؟! یا از عقل و شعور و منطق تهی هستی یا موادی زدهای که بدجوری تو را به هپروت انداخته است! و یا اینکه شدت مرض جهالت و غرض لجاجت در تو نهادینه شده که حاضری دیوانهوار هر یاوهای را برای خودت ردیف کنی!
البته از منظر دیگری هم میشود به قضیه نگاه کرد. این اتهامات متوجه ناخور روستا هست ولیکن از قلم بنده افتاده است و داری یادآوری میکنی ولیکن چرا ادعا میکنی که آنها (میت، گوسفند، درخواب، ترسو و بزدل) را من علیه اهالی به کار بردهام؟!
در اینجا هم اتهامات دیگری (خائن، ترسو ،بزدل، جاسوسی ،رشوهگیر، مالمردمخور) را از خودت تراشیده و به مطالب مسلسل من نسبت دادهای!
غیر از کلمه «خائن» بقیه را از خودت درآوردی و به من نسبت دادی!
چرا گمان میکنی «شگرد تحریف و تعمیم» در هر جائی، جواب میدهد و باعث رسوائی و بیآبروئی نمیشود. چرا حرف تو دهن (عبارت در قلم) من میگذاری؟!! این دیگه چه مرضیست که پیدا کردید؟! چرا حرفهای مکتوم در دل کثیف خودت را به من نسبت میدهی؟!
در کدام پیام، من اهالی را بزدل نامیدهام؟!
در کدام پیام، من اهالی را ترسو نامیدهام؟!
در کدام پیام، من اهالی را گوسفند نامیدهام؟!
در کدام پیام، من اهالی را رشوهگیر نامیدهام؟!
در کدام پیام، من اهالی را جاسوس نامیدهام؟!
در کدام پیام، من اهالی را مالمردمخور نامیدهام؟!
در کدام پیام، من اهالی را خائن نامیدهام؟!
(البته شورای روستا و مَلاء پفیوز و مجموعاً ناخور روستا را صریحاً خائن نامیدهام نه کل اهالی را)
صد البته این اتهامات متوجه جنابعالی و بقیه ارکان ناخور روستا است ولیکن بدون هیچگونه خجالت و شرم و شرفی، داری آنها را به اهالی نسبت میدهی تا مثلا اهالی را علیه بنده بشورانی! یعنی اهالی اینقدر گاگول و اسکول تشریف دارند؟!! که نفهمند آشکارا دارید رنگرزی میکنید؟!
من هنوز وقت نکردهام وارد مسائل جاسوسی، رشوهگیری، مالمردمخوری، گوسفندی، بزدلی و ترسوئیهای شماها بشوم که عجالتاً در اولویت مباحث بنده نبوده است ولیکن وقتی که بدون آنکه من کلمهای از این حرفها زده باشم دارید اعتراف میکنید، مقوله دیگری است!
همان حکایت اینکه بعضیها بمحض دریافت اولین سیلی بابت یک خلافی، بقیه خلافهای خود را هم اعتراف میکنند!
من که عبارت «گوسفند، مالمردمخور، جاسوسی و...» را حتی به شماها هم نسبت نداده بودم اما وقتی خودت صریحاً به مالمردمخوری و جاسوسی و.. اعتراف میکنی، بنظرت اهالی چه قضاوتی باید بکنند؟!
حال که ...
..ادامه دارد.
حم
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۰):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۱۸
.. حال که ظاهراً به هذیانگوئی از جنس هپروتیان افتاده و به کار بردن کلماتی را به من نسبت میدهی که صرفاً در ذهن خود تو دارند میچرخند! (و احیاناً احتمال میدهی که دیر یا زود در پیامهای مسلسل من هم نوشته شوند!)! شاید بد نباشد به علت چنین حالت روانی ذهنی تو اشارهای کوتاه بکنم!
و اینکه چرا مشغولیت ذهنی خودت به «گوسفند» و «مالمردمخوری» و «رشوهگیری» را اینگونه داری فرافکنی میکنی؟!
البته تقصیر خودت شد! (وگرنه من که نه کلمات «گوسفند، بز، مالمردمخور، رشوهگیر، صالح» را تاکنون به کار برده بودم و نه تمایلی داشتم به وقایع تلخی اشاره بکنم که با چنین کلیدواژههائی آمیخته و در ذهن اهالی حک شده است!)
اجازه بدهید از اینجا شروع کنم که نبودن و نیامدن مرا به روستا عیب بزرگی برشمردی!
اگرچه بنده معمولا سالی یکی دو بار و بعضا سه بار هم به روستا سر زدهام و با اینکه در اینجا منزلی نداشتم و میهمان بستگانم میشدم، بعضا تا چند روزی هم حضور داشتم.
از اینجا گذشته، در کدام جلسه منعقده اهالی در تهران، از بنده دعوت شد و من شرکت نکردم؟! حتی یک مورد نمیتوانی نشان بدهی که دعوت شده باشم اما نیامده باشم.
(البته باستثناء سالهائی که جان بر کف در پی مأموریتهای مختلفی در جبهههای جنگ تحمیلی یا در مناطق محروم و یا خارج از کشور بودم.)
ولیکن داشتم به این فکر میکردم که آیا خود جنابعالی که بعد از حفاریهای غیرمجاز و یکشبه پولدار شدن بیسوادهائی از اهالی که کارگر روزمزد کف بازار بودند، سروکلهات در روستا پیدا شد و نیامده هم (با خبط اخوی بنده!) به عضویت و حتی ریاست شورای روستا رسیدی، آیا قبل از حفاریهای غیرقانونی امامزاده هم کاری به کار روستا و اهالی آن داشتی؟!
آیا همانطور که بنده در اوائل پیروزی انقلاب اسلامی، در تکاپوی راهسازی برای روستا بودم و گزارشات مصوری از اوضاع اسفبار روستا و اهالی آن به مسئولین ذیربط و بیربط دولتی و غیردولتی ارائه میدادم و نمونهای هم در مجله سروش به چاپ رسانیدم (در شماره ۵۹ آن هفتهنامه در سال ۵۹ و مدرکش را هم به اشتراک گذاشتم)، آیا جنابعالی هم میتوانی مدرکی به اشتراک بگذاری که نشان بدهد شما هم قبل از حفاریهای غیرمجاز قدمی ولو بسیار کوچک برای پیشرفت روستا و بهبود اوضاع اهالی برداشتهای که قابل افتخار باشد؟! بسمالله!
حتی یادم نمیآید در جلسات تهران هم جنابعالی را دیده باشم! بنابراین خودت هم چندان نبودی و باز هم عیب خود را به دیگری میبندی! از بس که رندی و...!
اما وقتی دیدم در دلنوشته سرگشادهات کلماتی از قبیل «گوسفند، بز، مالمردمخوری، رشوهگیری، صالح» را ردیف کردهای، یاد زمانی افتادم که جمعی از اهالی در منزل پدر مرحوم شما بصورت ماهیانه گرد هم آمده و در باره پروژه گوسفندداری تبادل نظر میکردند. همان ۶۰۰ رأس زبونبسته اهالی که بدست «صالح» (برادر حسنشورا) سپرده بودید!
و حسابی هم «مالمردمخوری» شد و هیچکس هم جوابگوی آنهمه خسارت و خیانت نشد!
بعنوان نمونه؛ عموزاده شما (آ.سیدعبدالله موسوی) که بنده خدا اعتماد کرد و کل ۷۰۰ هزار تومان بازنشستگی خود را در آن پروژه منحوس، سرمایهگذاری کرد و نه تنها سودی نبرد که ضرر هم کرد!
(البته اولین جلسه برای پروژه مذکور در منزل پدر مرحوم ممدشورا برگزار شده بود و در مجموع، محمدتقی داودی - که میگفت؛ «جوان یعنی عِشَّک»! - محوریت آنرا بر عهده داشت! و صالح هم فقط جوابگوی او بود!!)
مجری پروژه، گوسفندها را به باد داد که یک قلم آن ادعای «میت» شدن همزمان و ناگهانی ۱۰٪ آن گله بزرگ بود! حتی وقتی پسردائی بنده (همسر همشیره جنابعالی)؛ مرحوم آ.سید آصف پرسیده بود: هنگام مرگ یکباره ۶۰ رأس گوسفند، چرا لااقل سر تعدادی از آنها را نبریدید تا حرام نشوند؟! گفته بودند: مرگشان آنقدر سریع بود که نرسیدیم حتی یکی از آنها را حلال کنیم!!
(حال پیدا کنید حسنشورا و... را در آن ماجرا که بعداً خالق حماسه چکمه سفید شد و اینک ... وو...)
البته آنزمان بنده درگیر اینگونه امور نبودم ولیکن از اخوی خود متعجبم که چرا ملاحظه کرد و پته کلیه خائنین آنقضیه تلخ را روی آب نریخت؟!!
آری! پفیوزها در ماجرای «گوسفندان» عین آب خوردن «مالمردمخوری» کردند و «رشوهگیری»هائی هم رخ داد ولیکن آ.میرشجاع بدون هیچگونه ملاحظهای باید همه آنها را به محکمه میکشید و رسوا میکرد تا امروز ما گرفتار تتمه آن «کفتارهای همیشهخائن» نباشیم!
حال، گذشتهها گذشته! ولیکن شگفتی قضیه اینجاست که چرا کلیدواژههای آن ماجرا از ذهن تو نشت میکند؟!
اصلا به درک اسفلالسافلین که در ذهن تو تبدیل به کابوس شده، اما چرا آنها را به نوشتههای من نسبت میدهی؟!!
دکتر برو دکتر!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۱):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۱۹
ک.م.: «ما با عقل خود شعور و استدلال خود به نماینده روستا رای دادیم که روستایمان آباد باشد وهمچنین منتقد نیز هستیم( آب، برق ،گاز، آسفالت ،سد و راه) کم کاری و بی تفاوتی را نمیپذیریم..»
ح.م.: چه خوب! هم عقل و شعور در میان بوده و هم استدلال و انتقاد قرین آنست و هم هدفمندی و برنتافتن کمکاری و بیتفاوتی! به به! چقدر عالی!
انشاءالله که شما راست میفرمائید!
اما من نمیدانم چرا با این شعار تو یاد زانوی شتر مولوی افتادم؟!
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا میآیی ای اقبال پی
گفت از حمام گرم کوی تو
گفت خود پیداست در زانوی تو
در این فراز از رنگرزیهای بیپایان شماها نیز دروغ و حقهبازی میبارد. در این خصوص توضیحاتی دادهام و بعداً هم عنداللزوم بیشتر توضیح خواهم داد.
ک.م.: «گاه بیانیه میدهید میلیاردها پول می آید»
ح.م.: آمدن میلیاردها پول به این روستا آیا اشکالی دارد؟! شما چرا ناراحت شدید؟! آشفتگی و گارد مخالفت و ضدیت بستن بجای استقبال و همکاری، چه معنا و مفهومی دارد؟! از احتمال آمدن چنین وجوهی به این روستا عصبانی شدهاید یا از اینکه با وساطت غیرخودتان ممکنست تحقق یابد؟!
چقدر بخیل و حسود!
مشمئرکننده است.
ک.م.: «گاه درباره دفینه قلم فرسایی می نمایید»
ح.م.: وقتی که جنابعالی آمده و کاندید شورای روستا شدید و با حمایت اخوی بنده (که خوشخیالانه گمان میکرد لابد برادرت را وارد مقابله قضائی با اوقاف خواهی کرد!!!) رأی آوردی، بنده قدری تعجب کردم! کاظم و روستا؟! چون قبل از آن، چیزی از تحرک شما در روستا نشنیده بودم. اما حالا که میبینم به پرداختن بنده به مسئله دفینهها معترض شدهای، ناچارم متوسل به حدس و گمان شوم که نکنه خود تو را هم همانند نانکلی همین دفینهها به روستا کشانیده است؟!
ظاهراً شامّه تیزی برای زیرخاکیها دارید! تا جائی که خبر داشتم، تو هم خیلی اهل رفت و آمد به روستا نبودی، اما ظاهراً بعد از ماجرای رسوای چکمه سفید، خود را قبراق کردی که از نانکلی بیرونی و نانکلیهای درونی، عقب نمانی!
من در ابتدای امر به حفاریهای غیرمجاز، کاری نداشتم ولیکن عدو شد سبب خیر!
یکی از ملاء روستا که اصلا از مخاطبین من نبود، عین قاشقنشسته خود را انداخت وسط تا شصت مرا بیدار کند!
مسلسلدرمانی (پیامهای روشنگرانه) مرا «متنهای مزخرف» نامید!! از همانجا فهمیدم که او هم «ریگی به کفش دارد»!
اما چه ریگی؟!
اخوی برای فهم قضیه کمکی نکرد و صرفاً گفت؛ بچههای خوبی هستند و چیز بدی از آنها ندیده است! اما دیگرانی پیدا شدند که ریگهای درشتی را نشانم دادند که باز هم مهم نبودند ولیکن قسمت شیرین قضیه آنجا بود که یکی از معماهای پیچیده ذهن حلاّج مرا حل کرد. «انگیزه شخصی نانکلی برای حضور در برف و بوران و برودت بهمنماه زمستان» (که سگ را بزنی بیرون نمیرود) به بهانه متراژ خانههای اهالی چه بوده؟!
آری! اگر از دفینهها سخنی به میان نمیآوردم، هرگز این معما برایم حل نمیشد و تا ابد لاینحل میماند!
حال که جنابعالی هم با این مبحث، مشکل داری، نمیدانم آنرا به چه حسابی بگذارم؟!
آیا تو هم شریک آنها بودهای و هستی؟!
یا اینکه شریک نبودی اما خبر داشتی و باجگیری میکردی و میکنی؟!
و یا اینکه بنحوی دیگر، مزدور قضیه شدهای؟!
در هر حال مطمئنم که دیر یا زود پته پشتپردههای تو هم روی آب خواهد آمد. شب دراز است و قلندر بیدار!
ک.م.: «گاه از گذشته سخن می گویید»
ح.م.: چرا از گذشته نباید سخن گفت؟! چرا از بررسی گذشتهها وحشت دارید؟! مگر در گذشتههای شماها چه خیانتهای مگوئی وجود دارد که بحث از گذشته، ممنوعیت مطلق دارد؟! و کسی حق ندارد گذشتهکاوی بکند؟! تحقیق و تفحص گذشتهها چه زیانی به شما میرساند؟! اینهمه بگیر و ببند که «از گزشته چیزی نگوئید»، چه کسی و چه کسانی را رسوا میکند؟! آیا این مطلب، حق اهالی نیست که بدانند منافقین مؤمننما و خائنین خادمنما که دم از دلسوزی و وحدت و... میزنند، چه کفتارها و شیاطین منفوری بودهاند؟! چرا از لو رفتن جاسوسی، رشوهگیری، مالمردمخوری و گوسفندپنداری اهالی و امثالهم خود واهمه دارید؟! شماها که اینهمه بزدل و ترسو تشریف دارید، چرا به خود جرأت دادید که مرتکب «غلط اضافی» بشوید؟! وو...
جواب مفصل این حرف دلواپسانه تو را (در جواب همین حرف دلواپسانه ممدشورا) قبلاً پاسخ دادم و لزومی به تکرار آن در اینجا نیست. (به پیامهای شماره ۰۰۷ و ۰۰۸ گنبد فیروزه مراجعه کنید که در پاسخ توصیه ممدشورا بود که بررسی گذشته را بیحاصل قلمداد کرده بود!)
..ادامه دارد
حم
اسفند۱۴۰۱
کانالهای اطلاعرسانی حم؛
«سید علاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
«گنبد فیروزه»:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
حسنشورا (که خود را «مالک روستا یا خان اهالی» میپندارد! و مرا «ممدچرت» مینامد! و مطالب مرا «چرندیات» قلمداد میکند!) طی اطلاعیهای نوشته که حضورش در جلسه غیررسمی نمایندگان سادات و رئیس اوقاف (به میزبانی امام جمعه محترم آوج)، به دعوت «امام جمعه آوج» صورت گرفته است!!!
👌 دروغ وی توسط امام جمعه محترم آوج، تکذیب شد. البته وی به دستور اربابش؛ نانکلی رفته بود!
@GonbadeFirozeh
ممدشورا طی اطلاعیهای نوشته که حضورش در جلسه غیررسمی نمایندگان سادات و رئیس اوقاف (به میزبانی امام جمعه محترم آوج)، به دعوت «دفتردار امام جمعه آوج» صورت گرفته است!!!
👌 دروغ وی توسط امام جمعه محترم آوج، تکذیب شد. البته وی به دستور اربابش؛ نانکلی رفته بود!
@GonbadeFirozeh
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۲):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۰
یک نمونه از وقایع زنجیرهای گذشتهکاوی که وقتی حلقات آنها را در کنار هم چیدم، به مطلب کلیدی و مهمی پی بردم و درسیست برای آنها که اهل فکر و دقت و نظرند:
۱) اهالی روستای کوچک و متراکم ما بعد از زلزله، (متأثر از وام دولتی و...) با ساخت و سازهای خود، حدود جغرافیائی آن را چنان توسعه دادند که از محلات قدیمی آن کمتر اثر چشمگیری بجای ماند و ابعاد آن حداقل پنج برابر وسعت یافت که البته امری طبیعی بود.
۲) در آن دوره توسعه (که از اوقاف هم چندان خبری نبود) در جمع تعدادی از سادات حسینی (که در محله شهید حسینی دورهمی دوستانهای داشتیم) صریحاً هشدار دادم؛ روزی را میبینم که برای روستا راهبند و نگهبان گذاشتهاند تا غریبهها را به روستا راه ندهند ولیکن هدفشان راه ندادن سادات به روستا است! اگر از امروز حواستان را به مسائل ذیربط و خصوصاً فلانی و فلانی و... جمع نکنید، ممکنست فردا برایتان دیر باشد!
(قصد پیشگوئی نداشتم. بلکه وقتی قطعاتی از افراد و وقایع را کنار هم جورچین میکردم، چنین استنباطی کاملا منطقی مینمود و کسی هم اعتراض نکرد که آقا، آیندهنگری نکنید!)
۳) روستا توسعه یافت، تعداد ساکنین هم افزایش پیدا کرد و روستاهای همجوار هم که ایضاً توسعه یافته بودند و لذا سروکله افرادی در روستا و حواشی آن پیدا شد که فضای فرهنگی روستا را تحتالشعاع خود قرار داد و بالتبع امنیت روانی و حتی فیزیکی روستا هم کاهش یافت.
۴) بعد از سرقتهای مشکوکی که (در خلوت زمستانه و ایبسا سازمانیافته!) از منازل برخی اهالی صورت گرفت، طی جلسهای که در منزل یکی از اهالی در صالحآباد تهران تشکیل شد، اهالی مقیم تهران که در صدد چارهجوئی برآمده بودند، به «استخدام نگهبان» متمرکز شدند ولیکن بنده در آنجلسه «استفاده از دوربینهای مداربسته» را پیشنهاد دادم و اخوی هم دنبال حرف مرا گرفت ولیکن نفراتی هم مخالفت کردند که نهایتاً هم آنها حرف خود را به کرسی نشاندند!
در حالیکه یکنفر نگهبان در صورت هجوم چند نفر سارق مسلح، تنها هنری که میتواند بخرج بدهد، نجات جان خودش است! و قطعاً حریف دزدهائی که از جاده بیایند، نمیشود و چهبسا خودش هم در بار زدن مال مردم اجبار شود که کمک بکند. و اگر دزدها داخلی باشند هم نگهبان مگر کدام محله روستا را میتواند، ۲۴ ساعته بپاید؟!
در حالیکه با سیستم مداربسته (که هزینهاش بمراتب کمتر از هزینه استخدام نگهبان است) همه محلات و معابر روستا را میشد تحت پوشش قرار داد و همه اهالی هم میتوانند بصورت آنلاین در هر جائی از کره زمین، همه محلات روستا را ۲۴ ساعته مشاهده کنند و اگر مورد مشکوکی دیدند کدی را به شماره تعریف شدهای در نزد نیروی انتظامی منطقه پیامک کنند تا گشت ذیربط برای بررسی مورد مشکوک، عازم روستا گردد و صد البته در صورت وقوع، اهالی باید مبلغی کمکی و تشویقی به ناجا پرداخت نمایند!
ولیکن این پیشنهاد توسط کسانی شدیداً مخالفت شد که بعدها خودشان بعللی مشکوک به حفاری غیرمجاز شدند!
۵) اطلاعی ندارم بعد از استخدام نگهبان، آیا باز هم سرقتی از خانه کسی صورت گرفت یا خیر ولیکن وقوع حفاریهای پنهانی و غیرمجاز انکارناپذیر است. حال در این میان، شورای فعلی چرا در صدد مالهکشی قضیه برآمدهاند، نیازمند تحلیلهای عمیقتری است.
۶) البته بعدها (بعد از آنکه تعدادی حفاری و نیز محلهگردی با گنجیاب صورت گرفت) تعدادی دوربین مداربسته هم از جیب اهالی خریداری شد ولیکن باز هم با نصب آنها و حداقل یکی از آنها در جاده ورودی روستا، با بهانههای واهی، مخالفت شد!!!
۷) مخالفین دوربین، یا ناگهان پولدار شدند و یا در صدد پولدار شدن یکشبه بودند که لو رفتند!
گذشتهکاوی به شما میگوید؛ نکات هفتگانه فوق را اگر کنار همدیگر ببینی آنگاه وضعیت جاری را بهتر درک خواهی کرد و بلکه آینده را.
حال بیا «ماجرای چکمه سفید» نانکلی و ح.ش. را هم در کنار این نکات ۷ گانه ببین تا شاید دریابی که انگیزه نهانی و خیز نامشروع، قانونشکنانه و غیرمتعارف نانکلی برای تصاحب ششدانگ روستا چه علتی میتواند داشته باشد؟!
در چنین وضعیت تحلیلی، قاعدتاً همه مسائل پیچیده میشوند ولیکن راهکار سادهسازی آنها؛ انکار، کتمان، هتاکی، فحاشی، توهمانگاری، توهین، هتکحرمت، اهانت و... نیست. بلکه حلاجی دقیقتر و هماندیشی عمیقتر و جستجوی قرینههای بیشتر پیرامون آنهاست.
قاعدتاً کسی که بهرهای از «عقل و شعور» داشته باشد، صورت مسئله را پاک نمیکند بلکه جوانب بیشتری را مورد ملاحظه خود قرار میدهد.
و اما اگر کسی طرح مسئله و جوانبسنجی آنرا مورد تمسخر قرار میدهد، باید به ساقی او گفت؛ دست مریزاد!!! (البته اگر رأساً آلوده به خیانت و شرارت ذیربط نباشد)!
و سؤال آخر ..
...ادامه دارد
حم
اسفند ۱۴۰۱
صدور قرار «منع تعقیب» مجید نانکلی؛ رئیس اداره اوقاف بوئینزهرا توسط بازپرس شعبه اول بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان قزوین و امتناع از صدور «کیفرخواست» علیه نامبرده با نادیده گرفتن دروغهای شاخدار متهم در دادخواست فریبکارانهاش علیه اموات و اجداد ۱۸گانه اهالی روستای امامزاده علاءالدین (و در واقع به علت «محکمهپسند» نبودن متن شکوائیه کیفری پسران مرحوم سیدمیربابا در دادسرای قزوین)!!!
یعنی از نظر بازپرس پرونده؛ اگر کسی علیه متوفیانی که دهها سال از فوت آنها گذشته است، اعلام جرم کند و آنها را «مجهولالمکان» جلوه بدهد و علیرغم گذشت بیش از ۸۰ سال از اظهارنامه ثبتی اراضی و املاک خودشان (که اینک دیگر مرسوم نیست) گذشته باشد و آنها بر اساس آن اظهارنامهها اسناد رسمی از مراجع ذیربط دریافت کرده باشند، ادعا نماید که متهمین به «موقوفهخواری» مشغول «میباشند»، مرتکب توهین، افتراء، اهانت، بزه و جرم نشده است!!!
ولو اینکه شاکی، کارمند/رئیس ادارهای باشد که نه تنها کلیه «تشریفات اداری» ذیربط را زیرپا نهاده باشد بلکه دست به اقدامات نامتعارفی زده باشد که شائبه تعقیب اغراض شخصی در آنها قابل احراز است!!!
و در عینحال در دادگاه بدوی، «حکم بطلان دعوا» دریافت کرده باشد!!!
و در ارتکاب اینهمه، هیچگونه مدرک محکمهپسندی هم دال بر موقوفه بودن حتی یک وجب از روستا نداشته باشد!!!
قاعدتاً صدور چنین قراری (مقدمه مختومه شدن پرونده شکایت کیفری)، قابل اعتراض است.
ناگفته نماند؛ پرونده حقوقی موضوع دادگاه تجدیدنظر آوج، به قوت خود باقیست که در تاریخ ۱۴۰۲/۰۳/۰۳ برگزار خواهد شد.
اعتراض به رای بازپرسی قزوین علیه نانکلی.pdf
28.3K
متن اعتراضیه علیه رأی بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب (کیفری) قزوین که دیروز (۱۴۰۱/۱۲/۲۴) با پیگیریهای آ.سیدمیرشجاع در آوج به ثبت رسید.
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۳)
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(گزارش مغرضانه ممدشورا) ۱
بعد از شکست اهالی در «طرح گلهداری» (و بیاعتنائی صاحبان سهام به هشدارهای جدی اخوی در دهه هفتاد)، در دهه هشتاد، مبلغ ۶۰۰/۰۰۰ تومان به بقعه مبارکه امامزاده علاءالدین، تخصیص مییابد اما هیئت امناء وقت، بدون هیچگونه تعاملی با بخشداری آوج و تعلل عجیبی که بعمل میآورند، اخذ آن مبلغ از کف میرود!
(آیا صرفاً تعلل سادهای بود یا دستهای پشتپردهای هم داشته که ویرانی بقعه مبارکه و روستا را بر آبادانی و عمران آنها ترجیح میدهند؟! و چرا؟!)
تا اینکه با اطلاعرسانی دیرهنگام آقای حمداله داودی به آ.س.میرشجاع، وی وارد ماجرا میشود که البته بعلت منقضی شدن مهلت آن، احیاء نمیشود.
ولیکن مراجعه مذکور، سبب میشود که برای ایشان، تکلیفاً حکم دهیاری صادر گردد، بدون آنکه اهالی روستا نقشی در آن یا همتی برای بهرهمندی از فرصت (دورههای اول تا سوم) شورا داشته باشند!
آ.میرشجاع، انتخابات نخستین دوره شورا (همزمان با چهارمین دوره شورا در سایر روستاها) را در سال ۱۳۹۲ برگزار میکند که اولین انتخابات رسمی روستا به شمار میرود و آقایان؛ حسنشورا + علیشورا + آ.س.حسین حسینی، بیشترین رأی را کسب کرده و آ.س.حامد (پسر برومند آ.س.میرشجاع) را بعنوان دهیار انتخاب میکنند ولیکن دهیاری کماکان در اختیار پدرشان است.
و در همین اولین دوره شوراست که بین رئیس شورا (حسنشورا) و نانکلی، تبانی مخفیانه منجر به عملیات خائنانه چکمه سفید، صورت میگیرد!
در این دوره، دهیار بر شورا مسلط است که قاعدتاً مورد پسند اعضای شورا نیست. عضو سید شورا دچار کمکاری در فعالیتهای موظف خود میشود فلذا دهیار که با سفارشات خاص خود در روی کار آمدن این سه نفر دخیل بوده، تصمیم میگیرد که به عضویت او (که از قضا خواهرزاده خودشه) خاتمه داده و نفر چهارم از منتخبین اهالی را وارد شورا نماید که اعضای غیرسید التماس میکنند تا دهیار از این تصمیم خود منصرف شود و دهیار هم سادهانگارانه میپذیرد فلذا نخستین شورای روستا بصورت دو نفره و تقریباً تشریفاتی به فعالیت خود ادامه میدهد. آندو حسنآبادی در ظاهر مطیع بیچون و چرای آ.میرشجاع اما در خفی دنبال اغراض شخصی خود بودند و بنده چنین مماشاتی را از خطاهای مدیریتی اخوی میدانم!
در همین دوره، آقای احمد داودی هم وارد تبانی با اوقاف شده و حماسه مراسم بزرگداشت امامزادگان را میآفریند که با سخنرانی بنده در آن (با تدبیر دهیار)، نقشههایشان بر باد میرود و تبدیل «سادات مالک» به «سادات مستأجر» ابتر میشود!!
در سال ۱۳۹۶ دومین دوره شورای روستا (پنجمین دوره انتخابات سراسری شوراها) به آقایان؛ ممدشورا + کاظم موسوی + احمد حسینی میرسد (که هر سه نفر از سادات بودند و نشانگر آنکه اهالی، اعتمادی به غیرسادات نورزیدهاند که قاعدتاً نتیجه افشاگریها و هشدارهای بنده بود) ولیکن دهیار مد نظر آن (آ.س.محمود حسینی)، مقبول بخشداری/فرمانداری آوج قرار نمیگیرد! که این ظاهر قضیه، باطنی هم داشته است!
و بالاخره ششمین دوره شورا (در این روستا سومین دوره) مجدداً بنام آقایان؛ م.ش. + ع.ش. + ح.ش. ثبت میشود که ایضاً موفق به معرفی دهیار بومی نمیشود!
این دوره را میتوان «دوره رهاشدگی روستا» از طرف آ.میرشجاع تلقی کرد که نتیجه تغییرات مدیران سیاسی آوج هم بود!!
و اما بررسی «اطلاعرسانی دقیق» ممدشورا و رنگرزی خاصی که بدان معتاد است:
م.ش.: «انشاالله که بتونم اطلاع رسانی دقیقی انجام بدم
اول از وقفنامه..
تا آنجا که من اطلاع دارم و نظر شخصیه وقفنامه جعلی وجود نداره یک وقفنامه اصلی هست( که تا روز جلسه در اوقاف) اداره اوقاف نداشت
و یک برگه ایی هست که طبق گفته امام جمعه آوج و خود اداره اوقاف تایید نامه وقفنامه اصلی است که وارث و کاتب بعد از فوت وقف کنندگان با این برگه وقفنامه اصلی را تآئید کرده اند
و چون تا یک سال پیش اداره اوقاف وقفنامه اصلی را نداشت به هر دلیلی این برگه تآئیدیه را برای اداره اوقاف مستند کرده بود
که بعد از به دست آوردن وقفنامه اصلی(کپی) که در جسله اتفاق افتاد
عزیزانی که در جلسه شرف حضور داشتند مشاهده کردند که مدیر اداره بیان کرد که ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه..
و در اوایل دوریه پنجم شورا با در خواست سید میرشجاع برای اولین بار با حضور آقاسید کاظم سید احمد و من بعنوان اعضا شورا و سید محمود فرزند مرحوم سید موسی همراه سید میرشجاع راهی اداره اوقاف شدیم در بویین زهرا وقتی به درب ورودی اداره رسیدیم سید میرشجاع گفتند که یک مقدار در درب اوقاف فاصله بگیر و ماشین را پارک کن بعد پیاده شدن از ماشین ایشون پیاده نشدن و گفتند من نمی آیم شما بروید 😇🤔
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱