•متنِسبز!🇵🇸•
من که قرار نیس نویسنده بشم قراره فقط درد بکشم و درد بکشم تهشم بمیرم
هیچ موفقیتی وجود نداره
May 11
با کیمیا به بالکن رفتیم؛ قرار بود امشب آنجا بخوابیم.
تشک هایمان را پهن کردیم و سعی کردیم چشمانمان را، چند ساعت روی این عالم ببندیم؛ ولی مگر ماه اجازه میداد؟!
_آراد؟
_بله؟
_گریه میکنی؟!
با اینکه در آن تاریکی چیزی معلوم نبود، لبخند زدم. خودش هم داشت گریه میکرد.
_تو چطور؟
مکث کرد؛ و احتمالا اشک هایش را پاک کرد.
_میبینی آراد؟ ماه خیلی خیلی شبیه پریاست! مخصوصا رنگپریدگی پریا این آخرها. چتری های خوشگلش رو هم که مجبور شدیم بزنیم. چقدر دلم برای خنده های قشنگش تنگ شده...
توصیفات کیمیا دلم را آتش زد. من جوری وانمود میکردم، که همه فکر کنند رفتن پریا برایم زیاد سخت نیست.
دروغ بود.
همهاش دروغ بود.
من دلم برای دیدن پریا لک زده.
کمکم صدای گریهی کیمیا بلندتر شد. سرش را در بالشش فرو کرد و داد زد.
_آراد من امشب نمیتونم توی این خونه بخوابم. تروخدا بریم بیرون.
_بریم کجا؟
_نمیدونم. فقط بریم. خواهش میکنم.
_پاشو بریم.
••
بی هدف توی خیابان ها میچرخیدیم. داشتیم خودمان را گول میزدیم. مگر میشد پریای زندگیمان را فراموش کنیم؟!
سعی کردم چشمانم به ماه نیفتد تا دوباره اشک هایم جاری نشوند...
_اِلآی وصالی
#متن_سبز
#عکس_های_شما
•متنِسبز!🇵🇸•
با کیمیا به بالکن رفتیم؛ قرار بود امشب آنجا بخوابیم. تشک هایمان را پهن کردیم و سعی کردیم چشمانمان را
قضیهی #عکس_های_شما اینه که شما میتونین یه عکس پیویم بفرستین و من درموردش متن بنویسم🥲
@Green987
_یکم طول میکشه
•متنِسبز!🇵🇸•
آدمایی که سرشون تو کار خودشونه خیلی آدمای جوذابی هستن سعی کنید فقط از این نظر جذاب باشید
آدمایی که غیبت نمیکنن خیلی آدمای جوذابی هستن
سعی کنین جوذاب باشین