پشت پلکهایم
پلکهایم روی چشمهایم افتادند و من، به دنیای سیاه پشت آن دو لایهی نازک از پوستم رفتم. این راهی بود برای فرار از دنیای بیرون. فرار از جایی که فکر میکردم پر از غم و درد است...؛ اما امروز برای اولین بار شک کردم که آیا واقعا پشت پلکهایم سفید و دنیای بیرون سیاه بود؟ نکند آنهمه غم و درد، مثل پلکهایم بودند؟ لایهای نازک و سیاه. لایهای که اختیارش دست خودم است. میتوانم پهنش کنم روی زندگیام و نور را نبینم؛ میتوانم جمعش کنم یک گوشه و از زندگی سبزم لذت ببرم.
آن لایه نازک، شاید گاهی تاریکی بخشد و مانع نگاه کردن بشود؛ اما وجودش لازم است. اگر گاهی روی زندگی نیفتد، زندگی خشک میشود... همان لایهی نازک و تاریک باعث میشود بتوانم نور را ببینم. گاهی کوتاه، در حد یک ثانیه میافتد و میرود؛ گاهی هم چند ساعتی میماند تا آرامش را پیدا کنم.
چشمهایم را باز کردم. شاید بعد از اینهمه باران، رنگین کمانی ببینم.
برخیز و مخور غمِ جهانِ گُذران،
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
_اِلآی وصالی
#متن_سبز
هدایت شده از شـاید من:)
#پاراگراف
۵۰_لطوفت.
گفته بودمش که من متعلق به این نسل و این زمانه نیستم!
من متعلق به آهنگ های ویگن در کوچه پس کوچه های ایران در بهار ۱۳۴۵ ام،
با کت های یقه اینگلیسی و دامن های چهارخانه،
با عشق هایی از جنس کوه، همانقدر استوار و عیان.
این زمانه تعلق خاطری به من ندارد!
بیش از منِ ساده، پیچیده و پر آب تاب است،
من مال ان دوره از زمانم
که انسانها بی دغل جنس میفروختند و بی دغل حرف را روانه زبانشان میکردند،
اما اکنون در این زمانه
بشر سرشار از سیاست است،
سیاستی که حتی در رابطه های عاطفیشان به چشم میخورد،
طوری سیاست میکنند که گویی با چرچیل در رابطه باشند،
طوری توقع زندگی پر زرق و برق دارند که در عقل کوچکشان معتقدند با ایلان ماسک در ارتباطند،
طوری بی رحم اند که انگار هیتلر شریک عاطفیشان است،
آرام باشید!
نفس بکشید!
دنیا انقدر که شما سخت گرفته اید سخت نیست،
لطیف و نرم است
چشمهایتان را باز کنید
گل ها و درختان و وزش باد را به هنگام پاییز بنگرید،
پر از لطافت است!
اما شما در عوض این لطافت
ساختمان های سخت را ساختید،
پل های سنگین را برروی رود های پر اوازه کشیدید و
دود را به خورد آسمان آبی دادید،
شما دنیا را خراب کردید
این دنیا در قدیم پر از لطوفت و آرامش بود،
اما حال
با شما تبدیل شده است به تاریکی مطلق!
من را برگردانید به آن دوران
و سپس رهایم کنید و برگردید
من نمیآیم..
_سیده زهرا موسوی
Khamenei.ir14031204_46678_1281k.mp3
زمان:
حجم:
10.7M
نکته برداری یادتون نره
اینو که یادتون نرفته؟
عاشق اینم که بعد نماز مهر رو ببوسم. اینجوریه که خب خدا حرفای قلبمه سلمبه رو زدم؛ حالا یه بوس بده برم.🎀🥲
امام زمان؛ ببخشید که از 'منتظر' بودن فقط الهم عجل الولیک الفرج توی قنوت برامون باقی مونده...
متنِسبز!
همین چند صفحه اول عاشق این کتابه شدم...✨🥲
ولی این دیگه خیییییییلییییی خوشگله😭🎀
انقدر با خوندن متنام ذوق میکنید که اصلا دیگه هیچ انرژیی برای نوشتن ندارم...👩🏽🦯