eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
307 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
😍💖به نام خدا💖😍 $ آره خیلی😂😂❤️ گوشیم زنگ خورد😊❤️ آقا محمد بود🙂💚🌿 $ الو سلام آقا محمد . خوبین؟ €سلام رسول. خوبی ؟! رها کجاست؟! چی کار میکنید؟ صداش نگران بود.. $ رها همینجاست آقا. . توی آشپزخونه مشغول پختن غذاست.. از بس غرغر کردم کدبانو شده واس من😂❤️ € یعنی شما خواهرت رو یه ناهار مهمون نکردی😐✌️؟! $ آقا من گفتم بهش.. خودش قبول نکرد گفت الا بلا میخوام برم خونه .. الانم که خدا به خیر کنه امروز چی میخواد به خوردم بده😂😂❤️ € رسول بی خیال این حرف ها .. ماشین کجاست؟ دارم میام بگیرمش .. دارم میام اونجا $ باشه آقا. تشریف بیارید.. عطیه خانم رو هم بیارید ناهار دور هم باشیم😄❤️ € پسر من کلی کار دارم . .. عطیه هم اصلا خونه نیست.. سرم شلوغه مهمونی که نمیام... میخوام برم😄 $ هرجور صلاحتونه.. ما خونه منتظریم😊❤️ € سلام به رها برسون. خداحافظ $ چشم. خداحافظ😊❤️ .. %کی بود؟😄❤️ $ آقا محمد % چی گفت؟!😃 $ هیچی... میاد ماشین رو ببره😊❤️ % اها.. . . دنبال یه چیزی میگشت😳✌️ $ دنبال چی میگردی رها خانم😉♥️ % دنبال گوشیم😄❤️ $ فراموشی گرفتی؟😑 % ینی چی😑😑😑😑 $گوشیت دیروز توی کیفت بود.. کیفت رو هم که زدن😂❤️ % ای وای راست میگی😢 $ حالا گوشیت رو میخوای چیکار؟ % امروز حرف علی شد... میخوام زنگ بزنم یه احوالی از بابا و علی و مامان بگیرم😊❤️ $ میخوای چغلی من رو بکنی😢🖤جون رسول به علی نگو... تو میشناسیش پا میشه میاد بیچارم میکنه
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان ✨امنیتی ✨ خیلی دلم برای نرگس تنگ شده بود . چند وقت بود با هم دوست شده بودیم ولی از اون روز به بعد رفت ماموریت و دیگه ندیدمش . در باز شد و نرگس و نرجس اومدن داخل . پریدم بغل نرگس گفتم ریحانه:کجا بودی؟ نرگس:سلام ریحانه جان خوبی عزیزم ؟ ریحانه:ممنون توخوبی؟ محمد:خانوما رعایت کنید ، میخواهیم جلسه رو شروع کنیم . ریحانه:ببخشید نرگس:سلام آقا محمد:سلام دخترم ، خسته نباشی . رفتیم و نشستیم سر صندلی هامون آقا محمد شروع کرد. محمد:خوب سلام بر همه ، امروز میخواهم درباره مرحله جدید ماموریت صحبت کنم . مرحله اول ورود به اون ساختمان و مستقر شدن بود که به موفق انجام شد . مرحله دوم نصب میکرفن بود که داوود جان زحمتش رو کشید مرحله سوم نزدیک شدن به بلیک بود که به لطف نرگس خانوم تونستیم این کار رو هم انجام بدیم . حالا نوبت مرحله چهارمه . رسول جان بقیش رو خودت توضیح بده . رسول :چشم آقا بلند شدم و گفتم رسول:خوب ، اول اینکه سلام و خسته نباشید . موضوع مرحله چهارم درباره بیشتر نزدیک شدن به خانوم بلیک پاتاکی هست . طبق مواردی که ما داخل دوربین ها دیدیم بلیک زیاد از خونه بیرون نمیاد . پس ما باید بهش نزدیک بشیم . فرشید از داخل زباله های خونه بلیک چند تا نقشه درباره کردستان پیدا کرده . چیز خاصی ازش متوجه نشدیم ولی با حرف هایی که خانوم میرزایی یعنی نرگس خانوم شنیدن ونوشتن و علی رمزگشایی کرد مطمئن شدیم که قراره از طریق مرز های غرب کشور اطلاعات خیلی مهمی تبادل بشه به اون طرف مرز ، یعنی عراق . در بین حرف های بلیک چیزایی شنیدیم که کمی مارو نگران کرد . میگفت که خونریزی و کشت و کشتار رو بیشتر از چیزای دیگه دوست داره . در قسمتی از حرف هاش هم گفته بود که اسلحه ها آمادن . این نشون میده که دست خالی نیستن و شاید چیزایی داشته باشن که ما حتی فکرش رو هم نکنیم . کلا بگم که باید مواظب باشیم . قراره نرگس خانوم به عنوان دوستی و مهمونی بره داخل خونه بلیک و دوربین کار بزاره . نرگس:آقا من بلد نیستم!یادتون رفته من تازه اولین ماموریتی هست که دارم میرم . محمد:نگران نباشید خانوم ،قراره با بچه های گروه آقای جمالی همکاری کنیم، اونا بهت یاد میدن ... پ.ن:بد بخت به نرگس😞 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند : چشم آقا :/ آقا پس من چی ؟ ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م