eitaa logo
حاج نقی ولدی
1.5هزار دنبال‌کننده
124 عکس
201 ویدیو
0 فایل
شرح حالات فخرالائمه، یگانه ی دوران ها، ولی خدا حاج نقی ولدی، گریه کن بی نظیر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه https://zil.ink/haj_naghi_valadi ارتباط با ادمین @H_shariaty
مشاهده در ایتا
دانلود
شخصی که از شاگردان جناب آقای سید هاشم حداد بود به خدمت حاج آقا ولدی رسید و کتابی را که دربارهٔ مراحل سیر و سلوک و فناء فی الله نوشته بود به خدمت آقای ولدی عرضه کرد تا نظر ایشان را دربارهٔ کتابش جویا شود. در کتاب پنجاه دستورِ ذکر و چهله نشینی برای سلوک گفته شده بود. مثلا یک اربعین فلان ذکر هر روز به این تعداد گفته شود، یک اربعین فلان ذکر و ... و گفته بود هر کس موفق به انجام این دستورات شود، به مقام فناء فی الله می رسد. و در قسمتی از کتابش هم آمده بود که خواندن زیارت عاشورا در سیر و سلوک مؤثر است. آقای ولدی با تعجب فرمودند: خواندن زیارت عاشورا در سیر و سلوک مؤثر است؟!!! و با اندوه ادامه دادند: «تمام سیر و سلوک در خواندن زیارت عاشورا است. به هر کس عنایتی شد و به هر مقاماتی رسید از زیارت عاشورا و گریه بر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رسید. در عالم هستی هر کجا نام مقدس حضرت حسین ابن علی سلام الله علیهما برده شود، کمال توجه و عنایت تمام ملائکهٔ مقربین و انبیاء مرسلین از آدم ابوالبشر تا خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم و تمام اولیای الهی از حضرت امیر المؤمنین تا خاتم الأوصیا حضرت بقیة الله علیهم صلوات الله اجمعین و توجه حضرت سیدة النساء العالمین حضرت فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها و توجه حضرت رب العالمین جل جلاله به آنجا معطوف می شود و تمامی ایشان با رحمانیت و رحیمیت و رأفت به آن مکان و گوینده و شنوندهٔ نام مبارک حسین علیه السلام نظر می کنند. آیا چیزی برتر و بالاتر از زیارت عاشورا برای سلوک و وصول به رضوان و قرب الهی وجود دارد؟»
حاج آقا ولدی می فرمودند: شنیده ام که برخی از راه های دور و نزدیک خود را به مقبرهٔ جناب آقای شیخ محمد بهاری می رسانند و وقتی برخی، از آنها می پرسند: چرا به اینجا می روید؟ می گویند: ما خود را به مقبرهٔ ایشان می رسانیم تا از ایشان مدد بگیریم!! حاج آقا ولدی با غصه می فرمودند: چرا پشت پنجره فولاد از حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه مدد نمی‌گیرند؟! تمام عوالم هستی فقط از امام استعانت می گیرند.
33.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غریب آقا داره می پیچه تو روضه بوی سیب آقا داره گریه می کنه برات حبیب آقا غریب آقا تو جون دادی لب تشنتو به خواهرت نشون دادی شنیدم عقیقتو به ساربون نشون دادی تو جون دادی نگاه کردی دیدی بی کسی و رو به قتلگاه کردی چقدر دعا به حال خیمه گاه کردی نگاه کردی غریب بودی به یه نیزه تکیه دادی بی حبیب بودی شنیدم که از فرات تو بی نصیب بودی غریب بودی غروب بود و تن تو اسیر تیغ و سنگ و چوب بود و تن تو به زیر سم بود غروب بود و غروب بود و سرو بردن چه بلایی بود سر عقیله آوردن تو نبودی دخترات همش کتک خوردن سرو بردن... @nariman__panahi @ehsan_biazar_tehrani @emamzadehsale
فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ (۳۶) رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ (۳۷) لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ (۳۸) سوره نور آیات ۳۸_۳۶ قسمتی از طبقهٔ فوقانی خانهٔ محقرشان به نام حسینیهٔ حضرت موسی ابن جعفر سلام اللّه علیهما مزین شده بود. بعضی از شبها که از شدّت توسّل جسم مبارکشان خسته می شد، سر مبارک را روی بازوی راستشان می گذاشتند و پشت در حسینیه که رو به قبله بود می خوابیدند و عبایشان را روی بدن مطهرشان می انداختند و پشت دست مبارکشان را روی زمین و روی دستشان را رو به آسمان‌ درون حسینیه، به نشانهٔ گدایی می گذاشتند و در دست دیگرشان با تسبیح صلوات می فرستادند. همواره حرمت حسینیه را نگاه می داشتند و هیچگاه دیده نشد که در حسینیه، پاهای مبارکشان را دراز کنند، چه رسد که آنجا بخوابند. همیشه پشت در حسینیهٔ خانه شان، نماز و توسّل و قرآن و دعا می خواندند. از شدّت ایستادن در عبادات پاهای مبارکشان متورّم و پاشنه و کف پای های مبارک شان ترک برداشته بود. حالاتی داشتند که قابل تصوّر و توصیف نیست. بعضی اوقات در حالت دو زانو بدون کمترین حرکتی چهارده زیارت عاشورا پشت سر هم با حالاتی عجیب می خواندند. وقتی از گریه های عجیب ایشان منقلب می شدند و اشک از چشمان جاری می شد، می فرمودند: نگران حالات ما نباشید! غصّه نخورید! جان سخت شده ام!
شخصی از علما بعد از آشنایی با حاج آقا ولدی به محضر ایشان شرفیاب شد و گفت: سالها پیش روایتی خواندم و آن حدیث این بود: قال ابو جعفر علیه السلام: سواء علی من خالف هذا الأمر صلّی أو زنی. مولای ما امام باقر علیه السلام فرمودند: کسی که مخالف ولایت علی علیه السلام باشد، فرقی نمی کند نماز بخواند یا اهل زنا باشد. با اینکه این روایت از نظر سند صحیح و موثق بود هیچ گاه نتوانستم این حدیث را درک کنم. آن شخص در محضر آقای ولدی قسم یاد کرد که از وقتی توفیق زیارت شما حاصل شد، فهم روایتی که سالها ذهن مرا درگیر کرده بود به یکباره هموار و آسان شد. آقای ولدی فرمودند: من که دراین باره صحبتی نکردم. چطور شما متوجه شدید؟ آن شخص گفت: در رفتار و حالات شما چنان عظمتی از ولایت ذوات مقدسه صلوات الله علیهم اجمعین وجود دارد که انسان را متذکر و متوجه عظمت مقام ولایت می کند.
حاج آقا ولدی می فرمودند: بهترین ذکر در تمام اوقات ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد است. ذکر شریف صلوات هم اقرار به توحید است، هم اقرار به نبوت است و هم اقرار به امامت و ولایت. در میزان عمل، هیچ ذکر و عملی به سنگینی آن نخواهد بود. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
حاج آقا ولدی می فرمودند: اگر کسی از شما سؤال کرد که بنده چه کسی هستم، و به هر کسی که خواستید مرا معرفی کنید، فقط به او بگویید: او چایی ریز و کفش جفت کن آقا سیدالشهدا سلام الله علیه است.
از محضر مبارک حاج آقا ولدی سؤال شد: راه مقابله با نفس چیست؟ ایشان فرمودند: بچه ای که اشرار محله، او را مورد آزار و اذیت و ضرب و شتم قرار داده اند، چگونه وقتی پدر و مادرش را می بیند که از دور می آیند به آنها پناه می برد و شکایت آنها را به پدر و مادر می کند؟! باید همین گونه به حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین پناه برد و شکایت نفس را به آنها کرد. ایشان فرمودند: هیچ کس جز ذوات مقدسه نتوانست بر نفسش غلبه کند.
44.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شور آفرینِ عاشقان با شور عاشوراست این مشعل فروز بزم جان روشنگر دلهاست این ریحانهٔ ختم رسل دردانهٔ زهراست این ماه امیرالمؤمنین مهر جهان آراست این توحید از سر تا به پا قرآن ز سر تا پاست این وجه خدا خون خدا عبد خدا سیماست این گویم اگر در وصف او از آنچه هست آگاهیم ترسم که هر کس بشنود خواند حسین اللهیم استاد سازگار @ehsan_biazar_tehrani @saghiresfahani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرچشمهٔ آب بقا جوشد ز چشم مست تو امام سجاد علیه السلام: «اِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» برای عبّاس ، نزد خداوند تبارک و تعالی منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت، به آن مقام غبطه می خورند». البنین @seydahmaddarestani
حاج آقا ولدی می فرمودند: بنده عرض می کنم اگر معارف الهی، بلا تشبیه بیست نمره داشته باشد، ده نمرهٔ آن به ادب اختصاص دارد. از محضر مبارکشان سؤال شد برترین و بالاترین ادب چیست؟ ایشان فرمودند: ادب آن است که خودت را نبینی.
حاج آقا ولدی می فرمودند: حضرت یعقوب در فراقِ حضرت یوسف چنان گریست که چشمانش سفید شد. حالِ ما باید در فراق یوسف زهرا سلام اللّه علیه چگونه باشد؟!
حاج آقا ولدی فرمودند: شخصی گفته است: اگر چهل سال در جستجوی استاد اخلاق باشی و او را نیابی عمرت به هدر نرفته است. ایشان با آه جانکاهی فرمودند: اگر یک عمر در جستجوی صاحب الزمان سلام الله علیه باشی و او را نیابی، عمرت به هدر نرفته است و نباخته ای.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وادی ایمن من در این بادیه صاحب نظری می‏جویم راه گم کرده‏ام و راهبری می‏جویم از ورق پارهٔ عرفان، خبری حاصل نیست از نهانخانه رندان، خبری می‏جویم مسند و خرقه و سجاده ثمربخش نشد از گلستان رُخ او، ثمری می‏جویم ایمنی نیست در این وادی ایمن، ما را من در این وادی ایمن، شجری می‏جویم ترک میخانه و بتخانه و مسجد کردم در ره عشقِ رُخت، رهگذری می‏جویم سفر از هیچ به سوی همه چیزم، در پیش لنگ لنگان روم و همسفری می‏جویم گفته بودی که ره عشق، ره پر خطری است عاشقم من که ره پر خطری می‏جویم اندر این دیر کهن، ریخته شد بال و پرم بهر منزلگه خود، بال و پری می‏جویم امام خمینی
حجة الاسلام و المسلمین حاج سید عباس قمر بنی هاشمی بنیانگذار مؤسسه نشر فضائل امیر المؤمنین علی علیه السلام و مؤلف کتاب هایی مانند «شناخت امیر المؤمنین علی علیه السلام » و «فضائل السادات » می نویسند: در سفری که به همدان داشتم، در حسینیه منزل حاج آقا ولدی استراحت می کردیم. نگاهم متوجه لوستر سقف شد. در همان حالِ استراحت به ایشان گفتم: لوستر امام رضا علیه السلام اینجا چکار می کند؟! حاج آقا ولدی سریع نشستند و گفتند: از کجا فهمیدی؟! گفتم: هنوز اینقدر حالیم هست که اموال آقایمان را بشناسم. حاج آقا ولدی گفتند: این لوستر داستانی دارد. گفتم: چه داستانی؟! گفتند: یکی از تجار تبریز این لوستر را نذر امام رضا علیه السلام می کند. حاجتش که بر آورده می شود، آن را از بازار تبریز تهیه می کند و به منزلش می برد و آمادهٔ حرکت به مشهد الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء برای اداء نذر می گردد. همان شب حضرت را در رؤیا زیارت می کند که به او می فرمایند: این لوستر را ببر و در حسینیهٔ منزل آقای ولدی نصب کن. تاجر تبریزی هم امتثال امر ثامن الحجج علیه السلام را می نماید. به همدان می آید و لوستر را اینجا نصب می کند. حاج آقا قمر بنی هاشمی خاطراتی ناب و شنیدنی از حاج آقا ولدی دارند مثل رابطه حاج آقا با سید جواد ذاکر. إن شاء الله محضرشان خواهیم رسید و از ایشان استفاده خواهیم کرد.
حاج آقا ولدی در واپسین روزهای عمر مبارکشان چندین مرتبه فرمودند: به دوستان ما سلام مرا برسانید و به ایشان بگویید: دیگر ما شادی و سروری نخواهیم داشت و شادی و سرور ما بعد از فرج امام زمان صلوات الله علیه خواهد بود.
امام صادق علیه‌السلام دربارهٔ یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌فرمایند: رِجَالٌ کأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ اَلْحَدِیدِ لاَ یشُوبُهَا شَکٌ فِی ذَاتِ اَللَّهِ «آنان مردانی هستند که دل‌هایشان مانند پاره‌های آهن است و هیچ تردیدی نسبت به ذات مقدس خداوند ندارند». بحارالأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آن‌چه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چاره هر دردی و برمی‌گردی وعده بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنهٔ کعبه اذان می‌خوانیم قبلهٔ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد
در مشهد مقدس در خدمت حاج آقا ولدی نشسته بودیم، که یک نفر پیش من آمد و گفت: می خواهم مطلبی را برایتان بگویم که چند روز است احوال مرا دگرگون کرده است. او ادامه داد: چند روز قبل ما ایشان را به محل سکونت خودمان در مشهد دعوت کردیم و ایشان پذیرفتند و تشریف آوردند. من آشنایی زیادی با ایشان نداشتم و نگران بودم. بدون اینکه به کسی چیزی بگویم در دلم با حضرت رضا نجوا می کردم که آیا واقعا این مرد ولی خداست؟ در همان حال همسرم که در آشپزخانه مشغول طبخ غذا بود بدون اینکه با من حرفی زده باشد در دلش به امام رضا صلوات الله علیه گفته بود اگر ایشان ولی خدا هستند همین الان انگشترشان را به همسرم بدهند و در کمال تعجب می بیند همان لحظه حاج آقا ولدی مرا صدا زدند و انگشترشان را از دستشان درآورده و به من دادند و گفتند: بگیر، این برای تو باشد. وقتی خانمم این ماجرا را برایم تعریف کرد من متحیر شدم و با هیچ کس سخنی نگفتم. تا اینکه امروز بعد از چند روز به دیدار ایشان آمدم اما هنوز در دلم تردید وجود داشت. وقتی بر ایشان وارد شدم و سلام کردم، ایشان بلافاصله بعد از پاسخ سلامم، بدون اینکه ما از ماجرای آن شب چیزی گفته باشیم، گفتند: هنوز تردید دارید؟! مگر من انگشتر را به شما ندادم؟! مگر خانوادهٔ شما از حضرت رضا صلوات الله علیه نخواسته بودند تا بفهمند؟! آن شخص درحالی که به سختی سخن می گفت و درونش ترسی نهفته بود، ادامه داد: انگار این مرد همه چیز را می داند و از من پرسید: حال باید چه کنم؟ به او گفتم: حال که از طرف علی ابن موسی الرضا صلوات الله علیه برایت یقین شده که ایشان ولی خدا است، اطاعت از ایشان بر شما واجب است.
میرزا ابوالفضل نوری رفیق نزدیک آقا سید جواد ذاکر که گاهی با هم خدمت حاج آقا ولدی می رسیدند، می گوید: یک بار که خدمت حاج آقا ولدی رسیده بودم، شب در همان اتاقی که ایشان استراحت می کردند خوابیدم. سحر ناگهان از خواب پریدم، دیدم که در و دیوارِ اتاق و همه چیز مشغول ذکر« سبّوح قدّوس» هستند. وقتی دقت کردم متوجه شدم که حاج آقا ولدی مشغول نماز شب هستند و با ذکر ایشان تمام اشیاء ذکر می گویند. صبح که ماجرا را برایشان تعریف کردم گفتند: شاید خواب دیده ای!
بزرگواری از اهالی همدان می گفتند: اولین بار که حاج آقا ولدی را در روضه، زیارت کردم، تحت تأثیر حالات و گریه های ایشان قرار گرفتم. خیلی دلم می خواست با ایشان از نزدیک آشنا شوم تا این که در مجلس روضه ای که بر پا کردیم ایشان شرکت کردند. خیلی خوشحال شدم که می توانم با ایشان بیشتر آشنا شوم. بعد از این که مدتی از آشنایی ما گذشت شک کردم که آیا واقعاً ایشان ولی خدا هستند؟ توسل سنگینی بر می دارند. گفتند که چه دعاها و زیارت ها و نمازهایی خواندند. می گفتند: بعد از این توسل خواب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم در حالی که صحابهٔ بزرگوار ایشان مانند سلمان و ابوذر و مقداد و ... در محضر ایشان بودند. ایشان در حالی که حاج آقا ولدی را به من نشان می دادند، گفتند: دربارهٔ ایشان شک می کنی؟! ایشان از تمام صحابهٔ من برتر و بالاتر هستند. این بزرگوار همچنان از این رؤیا متحیر بود.
مدتی طبق قرار قبلی، ساعت ۹ صبح به محضر حاج آقا ولدی می رسیدیم و ایشان هر روز حدود یک ساعت، کتابی را که یکی از عرفا در زمان حیاتش برای خود نوشته و در آن زندگی نامه و نحوهٔ سیر و سلوکش را آورده بود، برای حضار قرائت می کردند. پس از حدود ده روز که از خواندن کتاب گذشته بود، وقتی حاج آقا ولدی این قسمت از کتاب را خواندند که نویسنده گفته بود: « روزی به دلم الهام شد و همراه همان شخصی که در معدن بود و با راهنمایی و همکاری برخی دوستان به دنبال استخراج دفینه رفتیم و ... » ناگهان حاج آقا ولدی با صورت برافروخته کتاب را به سمت دیوار پرتاب کرده و فرمودند: از کی تا حالا راه سلوک و قرب الی الله سر از دفینه در آورده است؟! حیف آن کاغذ... حیف آن چاپ... حیف وقتی که انسان بگذارد و این را بخواند... کجا راه خدا و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین سر از دفینه در می آورد؟! آیا از خدا شرم نمی کنند و خجالت نمی کشند که این اراجیف را می نویسند و چاپ می کنند و مردم را دچار اشتباه می کنند و افتخار هم می کنند؟!
جانباز عزیزی می گفتند: هر وقت به حاج آقا ولدی می گفتیم: دست ما را هم بگیرید، می گفتند: من! دست شما را بگیرم! یک نفر باید دست من را بگیرد! من جلوی پای خودم را هم نمی بینم! ایشان ادامه دادند: چند سالی بود‌ که کربلا قسمتم نشده بود. نگران بودم از سفر اربعین آن سال هم باز بمانم. به حاج آقا ولدی شکایت کردم که می ترسم امسال اربعین هم توفیق زیارت را از دست بدهم. ایشان گفتند: نه، مطمئن باش. امسال سید الشهداء سلام الله علیه زیارت شما را امضاء کرده اند. در ظاهر طوری عمل می کردند که کسی گمان نکند ایشان ویژگی خاصی دارند و دور ایشان جمع شوند ولی اهلش می دانستند که ایشان به همه چیز آگاه و دارای ولایت می باشند.