eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
72 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یااباصالحَ المَهدی یاخلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 برادران شهیدی که هرگز یکدیگر را ندیدند اما توسط یک گروه ترور شدند! 🔹️ یکی از شهدای حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی ویژگی جالبی دارد. شهیدجواد تیموری، برادری نادیده داشت که در عملیات مرصاد و در برابر گروه تروریستی منافقین به شهادت رسیده بود و این بار نوبت جواد بود که توسط گروهی دیگر از تروریست‌ها اما باز با همکاری همان منافقین جان خود را فدا کند. 🔸️ زندگی این دو شهید در قالب مستند تهیه شده است شهدای_ترور @Hamrahe_Shohada
دست محمد حسین را گرفت و او را در مدرسه‌ی ارباب زاده که خودش مدیر آن بود ثبت‌ نام کرد. ظهر، محمدرضا و محمد حسین خسته و کوفته به خانه آمدند. محمدحسین پرسید: پدر! چرا امروز ما را با ماشین به خانه نیاوردی؟ مسیر طولانی است. ما خسته شدیم. پدر او را در آغوش کشید، بوسید و گفت: به‌ خاطر این‌که شاید در بین بچه‌ها کسانی باشند که پدر نداشته باشند. این کار خوبی نیست که جلوی آن‌ها شما هر لحظه با پدر باشید. @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردی خدمت باسعادت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید و عرض کرد: همسری دارم که هنگام ورودم به خانه به پیشوازم می آید و زمان خروج مرا بدرقه و همراهی می کند. هرگاه مرا اندوهگین می بیند می گوید: «نگرانی تو از چیست؟ اگر اندوه تو برای رزق و روزی است که نگران مباش؛ چراکه غیر تو (خداوند) تدارک آن را پذیرفته است، و اگر نگران آخرت خویشی، این البته اندوه مبارکی است و خداوند بر اندوه تو بیفزاید». رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) خطاب به آن مرد فرمودند: بی شک، خداوند کارگزارانی دارد و همسر تو یکی از کارگزاران خداوند است و اجری برابر با نصف پاداش شهدا را دارد» 📚من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۹۰ @Hamrahe_Shohada
همسر شهید طاهرنیا: اولین کارت ازدواج را برای امام زمان (عج) در چاه مسجد جمکران انداختیم و دومی را برای حضرت معصومه (ع) نوشتیم. @Hamrahe_Shohada
بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا: .....از خدا می خواهم در آخرت با هم باشیم. شاید سختی هایی که در زندگی با بنده کشیدی را جبران کنم. لطفا «فاطمه رقیه» و «محمد حسین» را ولایی تربیت کند و بهشان بگویید که من به چه اندازه دوستشان دارم. خداوند توفیق داد هر روز دو رکعت نماز برای عاقبت به خیری از روز اول تولد بچه ها تا الان خواندم. اگر در توان شما بود برایشان بخوانید. یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی، فقط توکل کنید به خداو قناعت کنید و به هر چیزی که خدا به شما داده، راضی باشید و از کسی جز خداوند چیزی نخواهید. ببخشید که در لحظات سخت نبودم، هر چند وظیفه بنده بود، اما به خاطر همه ی سختی ها از شما عذرخواهی می کنم. از خط ولایت جدا نشوید و چادر، این هدیه حضرت زهرا (ص) را که امانتی دست شما هست را پاسداری کنید. سلام مرا به پدر و مادرتان برسان و بهشان بگو تشکر می کنم برای همه چیز. دوست دارت آقایی. @Hamrahe_Shohada
🔰 همسر شهید صیاد شیرازی درگذشت 🔸عفت شجاع همسر شهید صیادشیرازی پس از طی یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت. @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بیانات مرحوم حضرت آیت اللَّه‏ خوشوقت ره ❓روایتی که ع فرموده‌اند در امر احتیاج به نیست در کدام است تا به نشان دهم تا نظرش در مورد تغییر کند @Hamrahe_Shohada
‍......او حتی نفهمیده بود یعنی اصلاً ندیده بود که سر مصطفی مو ندارد! دو ماه از ازدواجشان می‌گذشت که دوستش مسئله را پیش کشید؛ غاده! در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارانت خیلی ایراد می‌گرفتی، این بلند است، این کوتاه است؛ مثل اینکه می‌خواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟  غاده یادش بود که چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دلخورشد و بحث کرد که؛ مصطفی کچل نیست، تو اشتباه می‌کنی. دوستش فکر می‌کرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.  آن روز همین که رسید خانه، در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی، شروع کرد به خندیدن؛ مصطفی پرسید: چرا می‌خندی؟ و غاده که چشم‌هایش از خنده به اشک نشسته بود گفت: مصطفی، تو کچلی؟ من نمی‌دانستم! و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی می‌گفت: شما چه کار کرده‌اید که شمارا ندید؟  ممکن است این جریان خنده دار باشد، ولی واقعاً اتفاق افتاد. آن لحظاتی که با مصطفی بودم و حتی بعد که ازدواج کردیم چیزی از عوالم ظاهری نمی‌دیدم، نمی‌فهمیدم. جاذبه های معنوی........ @Hamrahe_Shohada
🔸خاطره‌ای ناب از شهید باکری یکی از کارمندان شهرداری ارومیه میگفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم. از پله های شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی میخوای؟ گفتم: کار. گفت: فردا بیا سرکار! باورم نمیشد! فردا رفتم مشغول شدم. بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب شهردار کسر و پرداخت میشد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود! @Hamrahe_Shohada
💐احترام، ادب ورزی و محبت امام راحل به همسر مکرمه💐💐 زمان: فروردین ۱۳۱۲/ذى القعده ۱۳۵۱. مکان: لبنان، بیروت. جهت رفتن به حج تمتع مخاطب: خدیجه ثقفی تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتى باشد می‌گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد. در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت می‌کند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت قدرى تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند اگر به آقا و خانمها‌ کاغذى نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم. به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقاى دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید. @Hamrahe_Shohada
🥀درد این است که شمارا فراموش کنیم ◽️آن روز از سه راهی شهادت گذشتند! امروز در دو راهی عافیت مانده ایم! ◽️آن‌جا خدا بود واخلاص‌... این‌جا؛ "الذی یوسوس فی صدور الناس @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_شصتُ_هفت با فاطمه راه می‌افتیم سمت مدرسه‌اش. می
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 به مدرسه‌اش که رسیدیم، فاطمه پای رفتن نداشت. چشم‌های نگرانش را دوخته بود به من. دست‌هایش را گرفتم و توی دست‌هایم فشردم. به چشم‌هایش نگاه کردم؛ هزار حرف نگفته را قاب گرفته بودند. بین همه حرف‌های ناگفته‌ی در سینه‌مانده، نجوای بی‌صدایش که «بمان» بیش از همه به گوش می‌رسید. گره نگاهمان محکم‌تر می‌شود. نگاه، گاهی زبان مشترک است. حرف‌ها را از توی نگاهش می‌شنوم. دلش آرام‌تر می‌شود. رضا می‌دهد به رفتنم. می‌داند که آرزوی رفتن، دریای دلم را متلاطم کرده است. می‌گویم می‌سپارمت به شیرزنِ شام، عقیله عرب. چشم از فاطمه می‌گیرم و همه حرف‌های نگفته را توی سینه پنهان می‌کنم. من از فاطمه دل نمی‌کَنم؛ بلکه پاره‌ای از دلم را پیش او جا می‌گذارم. راه می‌افتم و آینه، تصویر فاطمه را قاب می‌گیرد. خاطره تماشا کردنش در آینه، پیش از آن ملاقات خاص اول، در ذهنم جان می‌گیرد. سر یک پیچ، فاطمه از دیدرسم در آینه خارج می‌شود. این‌جا، امروز، پیچِ مهم زندگی من است. در فکر و خیال فاطمه‌ام که تلفنم زنگ می‌خورد. حسین است؛ دوستی که قرار بود امروز با هم اعزام شویم. گفت که ساعتی قبل، برای بار سوم بابا شده؛ اسمش را هم گذاشته‌اند علی‌اصغر! توی صدایش شوق و حسرت مخلوط شده‌اند. حدس می‌زدیم که حاج‌حمید، اعزام حسین را به تعویق بیندازد؛ حق هم همین بود. به خانه عمو برگشتم تا هم ماشین را تحویلش بدهم و هم آماده رفتن شوم. روی عقربه‌های ساعت، انگار که وزنه‌ی سنگینی گذاشته باشند، تکان نمی‌خورند!... ۶۸ 📔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◽️نیازی به توضیح بنده حقیر نیست بابا به یه تار موی مردم گیر ندید!😐 ◽️به خاطر خون پاک شهدا انتشار دهید شهید خط قرمز بی چون چرا ♻️♻️ 👌حتما ببینید مخصوصا اون قسمت آخرش 💔 @Hamrahe_Shohada
🥀ویلای لاکچری یک جانباز ✨نمی‌شناسیم اهالی خانه را اما ↵حرف زیاد دارند و درد همـ از صبرِ جانباز مهرِ مادر اشکِ خواهر شاید هم همراهی عاشقانهٔ همسر 👈هرچه هست درد است و عشق دردی که عاشقانه میخرند @Hamrahe_Shohada
🏴🏴🏴🏴🏴 ✍ مراسم یادبود خدمت دکتر مالک خادم‌الرضا علیه السلام و استاندار انقلابی و متدین آذربایجان‌شرقی (خواهران و برادران) 🎙سخنران: آیت الله 🕔 زمان: دوشنبه، ۲۱ خردادماه، ساعت ۱۷ الی ۱۹ 🕌مکان: حرم مطهر حضرت (سلام الله علیها)، صحن امام هادی(علیه السلام)، شبستان حضرت زهرا (سلام الله علیها) ▪️از طرف خانواده