eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
72 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا لینک کانال را پخش کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شناسایی پیکر بسیجی شهید «عبدالرحمن احدی» پس از ۴۰ سال بسیجی شهید «عبدالرحمن احدی» متولد ۱۳۴۵ و از گرمی عازم جبهه شد، در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۶۱ در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک این شهید در منطقه برجای ماند. با تلاش گروه‌های تفحص شهدا پیکر مطهر شهید احدی تفحص و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لاله مفقودالاثر اهل گرمی شناسایی و عطر بهشتی این شهید، شهرستان مرزی گرمی را در روزهای آینده فرا می‌گیرد. ◾️ پیکر شهید "عبدالرحمن احدی" با انجام آزمایش‌های DNA و تطابق آن با خانواده این شهید شناسایی و مردم گرمی پس از ۴۰ سال چشم‌انتظاری میزبان فرزند شهیدش می‌شوند. https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تیر وسط پیشانی اش خورده بود. یک جوان ۱۶ ساله به اسم مرتضی میرزایی . یک پتو کشیده بودند روی او . برادر کوچکتر او که ۱۴ ساله بود در مقابل قناسه چی ها می جنگید . از شهادت برادرش مطلع نبود. اتفاقا در اوج درگیری، برادر کوچکتر به عقب آمد سراغ برادرش را گرفت . گفتیم مرتضی خسته بود. خوابیده . باور کرد و دوباره رفتم سر وقت عراقیها . چند دقیقه بعد که قناسه عراقیها خاموش شد، برگشت و پرسید مرتضی هنوز خوابه،؟! یکی از بچه ها گفت اگر کمک می خواهی ، من باهات هستم ، بگذار مرتضی بخوابه . او این دفعه مشکوک شد و رفت پتو را از صورت مرتضی کنار زد . زیر نور مهتاب شب چهارده ، دید تیر درست وسط پیشانی او خورده . همانجا بی اعتراض به ما ، پتو را روی خودش و برادر بزرگش کشید و کنارش خوابید. https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدم قهرمان دنیا را در حرم لابه‌لای مردم بود روی قلبش مدال زرین خادمی امام هشتم بود https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
"رفتـن‌ِشمـاتلنگـریسـت‌بـرپیڪره‌؎ بۍجـٰان‌ِمـٰا.. ڪہ‌مۍشـودڪربلایۍزیسـت‌درهـر زمـٰان‌ومڪان.."
🔅 امیرالمؤمنین عليه‌السلام: ✍️ لا تُشْعِرْ قَلبَكَ الهَمَّ على ما فاتَ، فيَشْغَلَكَ عَمّا هُو آتٍ 🔴 براى آنچه از دست رفته است اندوه به دلت راه مده، كه تو را از آنچه مى‌آيد باز مى‌دارد. 📚 غررالحكم، حدیث ۱۰۴۳۴ https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
همراه شهدا🇮🇷
#یادت‌باشد قسمت ۳۰ گفتم:"نمیدونم،مزارشهداخوبه بریم؟"گفت:"دوست دارم بریم قم!"پیله کرده بودبرای سال
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت ۳۱ حمیدگفت:"توچرااین طوری میکنی.راننده حواسش به همه جاهست من خودم شوماخرم! "گفتم:"آخه تاحالاتوی جاده به این شلوغی بیرون شهرموتورسوارنشدم.دست خودم نیست،میترسم."وقتی ماشین های سنگین ازکنارمان ردمیشدند،باهمه ی توان خودم رابه حمیدمی چسباندم وزیرلب دعامیکردم که فقط سالم به مقصدبرسیم. این وسط شیطنت حمیدگل کرده بودوعمداازجاهایی میرفت که یادست اندازبودیاچاله!بعدهم میگفت:"ببین چه مزه ای داره،چه حالی میده.خودت روبرای چاله بعدی آماده کن! "بعدمیرفت دقیقالاستیک راداخل همان چاله می انداخت!آن موقع ازخودموتورسوارشدن میترسیدم چه برسدبه اینکه بخواهدتوی دست اندازهاوچاله هابیفتیم. چشم هایم رابسته بودم ومحکم دستهایم رادورش حلقه کردم که نیفتم.کاررابه جایی رساندکه گفتم:"حمیدبزن کنارمن پیاده میشم.باپاهای خودم بیام سنگین ترم!" بعدهم برای اینکه مثلاالکی قهرکرده باشم صورتم رابرگرداندم. حمیدگفت:"آشتی کن عزیزم.قهرزن وشوهرنبایدبیشترازده ثانیه طول بکشه،خداخوشش نمیاد".گفتم:"نه اون برای خونه است،روی موتورفرق داره!".حمیدکه فهمیده بودازروی شوخی قهرکردم سرعت موتوررازیادکرد. من هم که حسابی ترسیده بودم گفتم:"باشه عزیزم،اشتباه کردم.دوستت دارم،آشتی کردم!". ازنیمه راه ردنشده بودیم که وسط راه بدبیاری آوردیم وموتورپنچرشد. خداخیلی رحم کرد.نزدیک بودهردوباموتورزیرماشین برویم.وسط جاده مانده بودیم ودربه دردنبال کمک میگشتیم.کنارموتورپنچرشده ایستاده بودم.حمیدکمی جلوتردست بلندمیکردکه یک نفربه کمک مابیاید. بامکافات یک وانت جورکردیم.حمیدموتوررابه کمک راننده پشت وانت گذاشت.اولین آپاراتی پنچری راگرفتیم ودوباره راه افتادیم. خاله فرشته حسابی ازماپذیرایی کردومجبورمان کردبرای ناهارهم بمانیم.وقتی سوارموتورشدیم که برگردیم غروب شده بود.هردوازشدت سردی هوایخ زدیم. دست وپاهای من خشک شده بود.وقتی پیاده شدیم نمیتوانستم قدم ازقدم بردارم.چشم هایم مثل دوتاکاسه خون سرخ شده بود.هرکسی میدیدفکرمیکردیک فصل مفصل گریه کرده ام.تاحالاچنین مسیرطولانی راباموتورنرفته بودم.باهمه سختی این اتفاقات رادوست داشتم.این بالابلندی هابرایم جذاب بود. تعطیلات عیدکه تمام شدسیزده به درباخواهروبرادرهای حمیدبه "امامزاده فلار"رفتیم.خیلی خوش گذشت.کنارچشمه آتش روشن کرده بودیم وکلی عکس انداختیم.حمیدبابرادرهایش والیبال بازی میکرد.اصلاخستگی نداشت. بقیه میرفتندبازی میکردندوده دقیقه بعدمی نشستندتااستراحت کنندولی حمیدکلاسرپابود.دیگرداشتم امیدوارمیشدم این زندگی حالاحالاروی ناخوشی ودوری رانخواهددید. هنوزچندروزی ازفضای عیددورنشده بودیم که حمیدگفت:"امسال قسمت نشدبریم جنوب.خیلی دوست دارم چندروزی جوربشه بریم برای خادمی شهدا."گفتم:"اگرجوربشه منم میام چون هنوزکلاسامون شروع نشده". همان لحظه گوشی رابرداشت وبا"حاج محمدصباغیان"معاون ستادراهیان نورکشورتماس گرفت. حاجی ازقبل حمیدرامیشناخت.مثل همیشه خیلی گرم باحمیداحوالپرسی کرد.وقتی حمیدگفت نامزدکرده ودوست داردبامن برای خادمی به جنوب بیایدحاجی خیلی خوشحال شد. هجدهم فروردین بودکه طبق هماهنگی باحاج آقای صباغیان راهی جنوب شدیم.چون داخل آمبولانسی که همراه کاروان هابه مناطق میرفت نیروی امدادگرنیازبود،من قبول کردم که خادم امدادگرباشم. دوست داشتم هرکاری ازدستم برمی آیددرراه خدمت به شهداوزایران راهیان نورانجام بدهم.حمیدهم درمنطقه"دهلاویه"مقتل شهیددکتر"مصطفی چمران"به عنوان خادم مشغول شد. هرروزاول صبح سوارآمبولانس میشدم وهمراه کاروان هامناطق رادورمیزدیم این چندروزجورنشدحمیدراببینم. باتوجه به شرایط آب وهواتعدادکسانی که مریض میشدندیابه کمک نیازداشتندزیادبود.سخت ترازرسیدگی به این همه زایرتکان های آمبولانس بودکه تحمل آن برای من خیلی دشواربود. نزدیک به شانزده ساعت درطول روزازاین منطقه به آن منطقه درحال رفت وآمدبودیم.شب که میشداحساس میکردم استخوان های بدنم درحال جداشدن است. شب آخرباآمبولانس به اردوگاه شهیدکلهرآمدیم.اردوگاه تقریباروبه روی دوکوهه ورودی شهراندیمشک قرارداشت. باحمیدقرارگذاشته بودم که آنجاهمدیگرراببینیم.تانیمه های شب بیمارداشتیم ومن درگیررسیدگی به آن هابودم.اوضاع که کمی مساعدشدازخستگی سرم راروی درآمبولانس گذاشتم.پاهایم آویزان بود.آن قدر بدنم کوفته وخسته بودکه متوجه نشدم چطور همان جابه خواب رفتم... 🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
📆 🔆امروز ۱۹ خرداد ۱۴۰۱ مصادف است به ۹ ذی القعده 📿ذکر روز پنجشنبه: لا اله الا الله الملک الحق المبین(۱۰۰ مرتبه) ✅ذکر روز پنجشنبه موجب رزق و روزی می‌شود. 💐سالروز شهادت شهید مدافع حرم سعید شاملو https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 مراسم چهلمین روز درگذشت مرحوم نادر طالب‌زاده، امروز پنج‌شنبه ساعت ۱۶:۳۰ در قطعه ۲۹ بهشت زهرا برگزار می‌شود https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لاله مفقودالاثر اهل گرمی شناسایی و عطر بهشتی این شهید، شهرستان گرمی را در روزهای آینده فرا می‌گیرد. ◾️ پیکر شهید "عبدالرحمن احدی" با انجام آزمایش‌های DNA و تطابق آن با خانواده این شهید شناسایی و مردم گرمی(از شهرستانهای مرزی استان اردبیل) پس از ۴۰ سال چشم‌انتظاری میزبان فرزند شهیدش می‌شوند. https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا