eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
24هزار دنبال‌کننده
572 عکس
274 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده👇 @A_Fahimi تبلیغات👇 https://eitaa.com/Jazb_bartar
مشاهده در ایتا
دانلود
1 سلام گلم، ببینید بچه ها این دوستمون کتابای منو خریداری کردن😍 تخفیفم داشته😍 2 29 سالمه❤️
نه نگران نباشید مخاطبای رمانم همه سنی هستن از نوجوان تا خانمای جوان و پخته😍 و متوجه شدم آقایون هم میخونن گاها🙈😁
خسته تون نکنم دیگه🙈 چون بخوام جواب ناشناسارو بدم خیلیییییییییییه😁😍 https://harfeto.timefriend.net/16797476788967 لینک ناشناس مون😍👆
از عکس شخصیتامم که دارن دوستان استفاده میکنن😐😐😐😐
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با به صدا آمدن زنگ در از جا می‌پرم، قلبم تپش گرفته و آشفته ام، بی هدف دور خودم می‌چرخم، می‌شنوم که پدر دکمه مختص باز شدن در را زده و حالا همگی منتظر ورود شهاب و هاله هستند. با پاهایی که سست شده کنار در آشپزخانه می ایستم، چه خوب است که آشپزخانه خان‌جون در و دیوار دارد و برای فرار از بعضی نگاه ها خوب است. سرم را تکیه به در میدهم و نگاه لرزانم در ورودی خانه را می کاود، پدر برای خوشامدگویی به حیاط رفته و بقیه کنار در منتظرند. چند نفس عمیق می‌کشم، هیچ‌وقت نه خجالتی بوده ام نه گوشه گیر، چه بلایی سرم آمده که دلم نمی‌خواهد در این مکان حضور داشته باشم! صدای پدر که بلند می‌شود می‌فهمم تنها چند ثانیه تا دیدن شهاب و نامزدش باقی مانده، چطور کنار هم تحمل شان کنم؟ وقتی با آن دو روبرو شوم چه عکس العملی انجام دهم؟ در میان دودلی بین انتخاب هایم ناگهان دو نفر از چهارچوب در داخل می‌شوند، رنگ سفید جذاب است؟ اگر دو نفر با هم ست کنند چه؟ جذاب تر نیست؟ اگر یک زن و مرد جوان باشند چطور؟ بهتر نمی‌شود؟ نفس هایم به شماره می افتد، زبانم همچو چوب خشک شده، نگاهم روی دستان‌شان قفل است، دلم زار زدن می‌خواهد، دیگر همه چیز را تمام شده می‌بینم، دیگر تحمل ندارم، من اینجایش را بلد نیستم! بی توجه به نگاه شهاب به خودم، داخل آشپزخانه عقب گرد می‌کنم و به دیوار تکیه می‌زنم، نفس هایم تند و منقطع شده، شهاب لعنتی تو روحم را به کشتن دادی! از دست ندین این رمان رو خودم که خیلی دوسش دارم🤩 میانبر پارت اول رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/13996
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
https://harfeto.timefriend.net/16797476788967 لینک ناشناس مون😍👆
خب یه نقد اینجوری هم بخونیم با هم و سوالی که من از شخص شما دارم آیا من چاقو زیر گلوی عزیزی گذاشتم که بیا رمان منو بخون؟ اینکه دختر 11 12 ساله ای رمان میخونه آیا من مقصرم؟ یا من رمان خوندن رو آموزش دادم بهشون🧐 بعضیاتون واقعا یه حرفایی میزنیدا آدم شاخ در میاره خود همین بچه ها تک تک شون ناشناس پیام دادن که ما رمانتونو میخونیم و دوست داریم. شرمنده اگه نمیتونم اختراعی داشته باشم تا افراد زیر 15 سال نتونن وارد کانالم بشن😑 یجوری میگید داره چنین رمانی رو میخونه انگار نوشته های من ... 😐😐 معلومه که گارد میگیرم عزیز من الان دست یه بچه 5 ساله گوشیه لابد اینم من مقصرم که پدر و مادرا گوشی دادن به بچه یا اون مچه معتاد به گوشیه 😑😐😑😐😑😐😑😐 تو کتم نمیره این حرفاتون
نمیخواست بمونه....mp3
874.4K
☘🌼🌿🌸🌱☘🌼🌿🌸 ☘🌼🌿🌸🌱☘ ☘🌼🌿🌸 ☘🌼 ☘ ترجیحا با هدفون و هندزفری گوش کنید 🦋 🎶 @deklamesoti 🎶
اولین نفر.mp3
1.11M
☘🌼🌿🌸🌱☘🌼🌿🌸 ☘🌼🌿🌸🌱☘ ☘🌼🌿🌸 ☘🌼 ☘ ترجیحا با هدفون و هندزفری گوش کنید 🦋 🎶 @deklamesoti 🎶
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ چشمانم را روی یکدیگر میفشارم، صداها درون گوشم در رفت و آمدند. صدای نازکی که کنار صدای مردانه شهاب دوگانگی ایجاد کرده را اصلا دوست ندارم، چند دقیقه می‌گذرد تا بالاخره متوجه نبودنم می‌شوند، مادر صدایم می‌زند. فوری سمت سماور می‌روم، قوری را برمی‌دارم و داخل فنجان ها چای می‌ریزم، روی هر فنجان چای یک غنچه خشک شده گل محمدی میگذارم، شهاب عطر محمدی را دوست دارد! دستانم می‌لرزند، سخت است خارج شدن از این چهاردیواری امن، به خودم آرامش تزریق می‌کنم، اما تنم این آرامش را پس می‌زند، باری دیگر صدای مادر می آید، مجبور به رفتنم، سعی می‌کنم لبخند بزنم و کمی موفق می‌شوم. سینی را دست می‌گیرم و از آشپزخانه خارج می‌شوم، از اینکه درست روی مبل دو نفره ای نشسته اند که مقابل ورودی آشپزخانه است، به بدشانسی ام لعنتی می‌فرستم، اما سعی دارم خودم را نبازم، شهاب نگاهش با نگاهم گره می‌خورد، دستانش را قلاب کرده و نگاهم می‌کند، به سختی دل از نگاهش می‌کنم و به هاله نگاه می‌دوزم، او هم چشمانش که به من می‌خورد از جا بلند می‌شود، هر دو به هم سلام می دهیم که شهاب معرفی ام می‌کند: -پریا جان دختر برادرم، هاله جان هم که معرف حضورت هست. از این معرفی کذایی لبخند اجباری ای می‌زنم و جلو می‌روم: -از آشناییت خوشبختم، خیلی خوش اومدی هاله جان. هاله تشکر می‌کند و کنار شهاب جای می‌گیرد، سینی چای را اول سمت آقاجون و پدرم می‌برم، بعد از آن خان‌جون و مادرم و در آخر سمت هاله می‌روم، حالا از فاصله ای نزدیک صورتش را رصد می‌کنم، آرایشش از من کمی غلیظ تر است، مژه های مصنوعی و ابروهایی میکرو شده، باقی اجزای صورتش حالت طبیعی دارند و مشخص است چهره خوش آرایشی دارد، هاله فنجانی برمی‌دارد و تشکر می‌کند، سمت شهاب خم می‌شوم بی آنکه نگاهم کند فنجانی برمی‌دارد: -ممنون! خیره به صورتش لب می زنم: -نوش جان! کمرم را صاف می‌کنم و روی مبلی که مابین هاله و مادر است، جای می‌گیرم. میانبر پارت اول رمان فوق جذاب 👇 https://eitaa.com/11906399/13996
سلام نه گلم واقعی نیست خیلی یهویی نوشتمش، اصلا نشد درموردش خوب فکر کنم، این چنلو خریدم و دیدم باید یه رمان داخلش بذارم، مجبور شدم یه رمان بنویسم و اون همسراستاد از آب در اومد خوشحالم که با نوشتنش باعث شد مخاطبایی چون شما داشته باشم😍
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
☘🌼🌿🌸🌱☘🌼🌿🌸 ☘🌼🌿🌸🌱☘ ☘🌼🌿🌸 ☘🌼 ☘ #دکلمه_صوتی #اثری_از_اعظم_فهیمی #اولین_نفر ترجیحا با هدفون و هندزفری گو
مثل اینکه از این پادکستام خیلی استقبال شده چشم بیشتر میفرستم براتون😍❤️ مرسی از الطاف بی کران تون داخل ناشناس تک تک تون مهربون و خوش قلبید نسبت به من😍❤️
آدم عاشق شدن نبود....mp3
1.41M
☘🌼🌿🌸🌱☘🌼🌿🌸 ☘🌼🌿🌸🌱☘ ☘🌼🌿🌸 ☘🌼 ☘ ترجیحا با هدفون و هندزفری گوش کنید 🦋 🎶 @deklamesoti 🎶
هم جانی و هم جانانی.mp3
1.32M
☘🌼🌿🌸🌱☘🌼🌿🌸 ☘🌼🌿🌸🌱☘ ☘🌼🌿🌸 ☘🌼 ☘ (مخاطب خاص) ترجیحا با هدفون و هندزفری گوش کنید 🦋 🎶 @deklamesoti 🎶
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ آرام ترین عضو این جمع من هستم، بیشتر شنونده ام و نگاهم بین خانواده چرخ میخورد، تا اینکه هاله نگاهم میکند: -شهاب جان میگفت شما خیلی شیطونی، اما اینجور که ساکت نشستی اصلا بهتون نمیاد! نگاهم را به شهاب میدهم: -عه شما راجع به منم حرف زدید؟ هاله آرام میخندد: -نگران نباش جز تعریف و تمجید چیز دیگه ای بهم نگفته! لبخند فرمالیته ای تحویلش میدهم: -شهاب لطف داره به من، منم خیلی دوسش دارم! و به چشمان شهاب که حسابی جا خورده است زل میزنم، هیچکس جز خودش معنای این دوست داشتن را درک نمیکند، شهاب اما دستپاچه شده و برای فرار رو به خانجون میگوید: -شام آماده نیس خانجون؟ خانجون فوری بلند میشود: -آماده اس مادر، الان سفره میندازم! مادر هم پشت خانجون به آشپزخانه میرود، دل از مسکوت بودن میکنم و پا روی پا می اندازم: -خوب هاله جون از خودت بگو؛ چطور با شهاب آشنا شدید؟ در حالی که میوه اش را پوست میگیرد میگوید: -چه عجیب که شهاب جانو به اسم صدا میزنی! ابرویی بالا میدهم: -ببخشید پس به فامیلیش صداش بزنم؟ شهاب خصمانه تماشایم میکند، هاله خنده تحویل میدهد و برشی از میوه را به شهاب تعارف میزند: -نه منظورم اینه عمو صداش نمیزنی! شانه ای بالا میدهم: -چون شهاب عموی من نیست که عمو صداش بزنم، مگه خبر نداری؟ آقاجون سرفه ای میکند: -پریا بابا این چه حرفیه میزنی؟ میانبر پارت اول رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/13996
عیدتون مبارک عشقا بریم برای پارت عیدی😉😍😍😍😍
1 ای جانم. من تک تک پیاماتونو میخونم، فقط اونقدر زیاده که نمیتونم تک تک جواب بدم. به همین خاطر گلچین میکنم اما همه تون به یک اندازه عزیزید❤️😍 و اینکه برات آرزوی موفقیت دارم گلم. 2 نگران نباشید رمانای من پایانش خوشه😍❤️
1 صدام چی😉 2 سلام گل، چشم میذارم عکس شخصیتای عشق غیر مجاز رو😍❤️
مرسی عزیزدلم. دور از جونتون❤️😍