eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
26.5هزار دنبال‌کننده
704 عکس
292 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از رمان‌های این نویسنده پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/2234974399Ce3607f2322
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ... 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
*یکی از رفیقام داشت تعریف می‌کرد: یه روز برام ساعت خرید که لنگه‌ی همونو هم برای خودش خریده بود وقتی به مچ دستم بست گفت: «تا وقتی این ساعت کار کنه ما با همیم اگر از کار بیفته ما رابطه‌مون تموم میشه.» من اون روز خیلی ناراحت شدم و می‌گفتم فکرش حتی به کات کردن و جدایی‌ام رفته؛ واسه همین رفتم ساعت فروشی کلی باطری خریدم. مرد ساعت فروشی وقتی ساعتمو دید گفت: این ساعت با باطری کار نمی‌کنه با نبض کار می‌کنه هیچ‌وقت از دستتون درش نیارید. بمونید برای هم.🙂 ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ يادت مى آيد؟ هر سال اين موقع صبحِ اولِ وقت پيغام ميدادم: عزيزِ جانم؛ هوا سرد است ميسوزاند تمامِ مغزِ استخوان را بپوشان تمامِ وجودت را مبادا خانه نشين شوى... و چَشمى كه نثارم ميكردى و خيالم را راحت... هر سال اين موقع چه حالِ خوبى داشتيم... راستى دلَت تنگ نشده؟ علی قاضی نظام 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
263.3K
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
سلام سلام عیدتون مبارک آخر شب اگه فرصت شد مینویسم وگرنه فردا یا پس فردا جبرانی میذارم پارت😶🦋❤️
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کسی چه میدونه، شاید... 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با تعجب میپرسم: -هاله کجا میره؟ شهاب نفس عمیقی میکشد: -یه آشنایی این اطراف داره؛ میره بهشون سر بزنه! ابروهایم بالا میپرد: -تنها؟ سر تکان میدهد متعجب نگاهش میکنم، عجیب است، کوهیار با کلافگی میگوید: -کار خودشو کرد هوم؟ شهاب شانه ای بالا میدهد، با حیرت نگاهم بین این دو به گردش می آید، اینجا چخبر است؟ هاله از اتاق شان بیرون می آید و نگاه سنگینش روی من می افتد: -شهاب برام ماشین میگیری؟ شهاب جلو میرود: -مطمئنی میخوای تنها بری؟ بذار کوهیار لااقل باهات بیاد! نگاه هاله سمت کوهیار میچرخد: -نه تنها باشم بهتره! کوهیار با بی میلی سمت اتاقش میرود: -بهتر! وقتی چیزی دستگیرم نمیشود، سمت اتاقم میروم تا راحت باشند، در اتاق را روی هم میگذارم و لباس میپوشم، ضدآفتاب میزنم و رژلبی روی لبهایم میکشم، کلاه لبه دارم را میگذارم و از اتاق خارج میشوم.
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ به طبقه پایین میروم، بوی خورشت کرفس کل فضای ویلا را گرفته، با شوق سمت آشپزخانه میروم، خان‌جون روی صندلی نشسته و مادر پای گاز ایستاده که میگویم: -وای چه بو برنگی راه انداختین! مادر لبخند میزند و خان‌جون میگوید: -مادرت از من بدتره، چسبیده به آشپزی، برید یکم خوش بگذرونید مادر، خونه نمونید! مقابل خان‌جون چرخی میزنم: -منم برای همین آماده شدم دیگه بریم پیاده روی کنار دریا! مادر و خان‌جون از آمدن سر باز میزنند که سراغ پدر و آقاجون میروم، جلوی در ورودی روی صندلی های فلزی نشسته اند و آفتاب میگیرند، با بودنشان دلم گرم میشود و سمت ساحل قدم برمیدارم. از در آهنی ویلا عبور میکنم و جلو میروم، صدای امواج دریا نزدیک تر میشود و حالا تا چشم کار میکند آبی دریاست!
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با لبخند روی شن‌های ساحل قدم برمیدارم و نفس میکشم، حال و هوای مطبوعش را به ریه میکشم، دستانم را دور تنم میپیچم، نسیم ملایمی می‌وزد، با ذوق به موج دریا نگاه میکنم که صدایی از سمت ویلا می آید، نگاه میکنم اتومبیلی آمده تا هاله را به مقصد برساند، هاله از همه خداحافظی میکند و شهاب تا اتومبیل سفید رنگ همراهی اش میکند، هیچ لوازمی غیر از کیف کوچکش به همراه ندارد، این یعنی تا شب برمیگردد، دیگر نگاه‌شان نمیکنم و با سلفی گرفتن سرگرم میشوم، دستم را بالاتر میبرم که تصویر شهاب هم درون قاب موبایلم نمایان میشود، لبخند میزند و کنارم ژست میگیرد، کمی از داخل موبایل نگاهش میکنم و سپس عکس میگیرم، موبایلم را پایین میکشم که میگوید: -چکار میکنی؟ شانه ای بالا میدهم: -هیچی گفتم چندتا عکس بگیرم! -برای منم بفرست! بی توجه به حرفش موبایل را داخل جیب شلوارم میگذارم و میپرسم: -چرا همراه هاله نرفتی؟ ابرویی بالا میدهد: -نکنه مزاحمم؟ تند سر تکان میدهم: -نه فقط میگم چرا تنها فرستادیش، بهتر بود همراهش میرفتی!
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ چشمانش به خاطر وجود نور خورشید ریز میشود و چهره اش جذاب تر از قبل شده، به روبرویش زل میزند و دست به سینه می‌گوید: -خودش خواست تنها بره منم اصرار نکردم! آهانی میگویم و بیش از این کنجکاوی نمیکنم، سکوت سنگینی بین‌مان حکم فرما میشود، هر دو به اعماق دریا زل زده ایم که موبایل داخل جیبم به لرزه می آید، بیرون میکشم و به اسم پروا نگاه میکنم، لبخند میزنم و میگویم: -پرواس، تماس تصویری گرفته! تماس را وصل میکنم، پروا را میبنم که دیار را به آغوش دارد: -سلام پریا جون چخبر؟ سلام میدهم که دست دیار را برای من تکان میدهد: -دیارمم سلام میده به خاله جونش! من هم دوربین را سمت شهاب کج میکنم و با خنده میگویم: -آقا شهاب ما هم سلام میده!
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ شهاب که غافلگیر شده میخندد: -سلام پروا خانم احوالت؟ پروا میخندد: -سلام ای وای کوروشم اینجاست، کوروش بیا آقا شهابم اینجاس! کوروش کنار پروا ظاهر میشود و خوش و بش میکنیم بعد میپرسد: -دریا چی میگه؟ شمالید؟ شهاب جواب میدهد: -آره پاشو بار و بندیل ببند بیا! کوروش چشمک جذابی میزند: -میاما! با خوشحالی میگویم: -بیاید آقا کوروش، والا حوصلمون سرمیره، بیاید عالی میشه. پروا به کوروش نگاه میکند و با ناز میپرسد: -بریم کوروش؟ کوروش نگاهش میکند و بعد رو به ما میگوید: -دل خانم منو آب کردین دیگه مگه میشه نیایم؟ شب راه میفتیم. ذوق زده به شهاب نگاه میکنم و قرار میشود برایشان لوکیشن بفرستیم تا صبح به ما ملحق شوند.
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مگه میشه؟ 💜⃟ •••❥ ℒℴνℯ ❄♠ @deklamesoti ♠❄