عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت302 📝
༊────────୨୧────────༊
وقتی میبیند سکوت کرده ام به کمکم می آید:
-مطمئن باش اگه رفتنی تو کار نبود این احساسو برات برملا نمیکردم، بهت گفتم چون حس کردم تو او لحظه حق داری بشنوی!
قطره اشکی از چشمم میچکد:
این حق برای زمانی بود که وسط اون حیاط بزرگ بین تموم اون درختای سر به فلک کشیده عشقمو بهت اعتراف کردم و بعدم اون حماقت شیرین...
بلافاصله فضای آن روز گرم را به یاد میآورم، پا روی خط قرمزها گذاشته بودم و سرم را نزدیکش بردم، خیلی طول نکشید اما همان هم هنوز خاطرش ماندگار است و بعد عکسالعمل تند و شدید شهاب... تمام ما را سه ماه از دیدن خودش محروم کرد و گفت به خانه برنمیگردد اما بالاخره برگشت... آن هم دست در دست هاله!
آه عمیقی میکشم و سکوت را میشکنم:
-نترسیدی از رفتن منصرف شم؟
-راستش ته دلم اینو میخواست!
متحیر میشوم و به نظرم این حال و هوا اصلا مناسب ما دو نفر نیست... رفتار شهاب متعجبم میکرد... هیچوقت اینطور نبود!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع