عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت305 📝
༊────────୨୧────────༊
-با فرزاد صحبت کردی؟ ازش پرسیدی ماجرای بینشون چیه؟
تقریبا داد میزند:
-وای معلومه که نه... هر بار جلوی راهم سبز میشه ازش فرار میکنم، اصلا نمیتونم بهش اعتماد کنم، اصلا هر کس از سمت منصور باشه از نظر من قابل اعتماد نیست!
لبی کج میکنم:
-عجیبه، آخه چه شرط و شروطی؟ مثلا برای چی باید منصور سنگ فرزادو به سینه بزنه؟
-تو نمیدونی منصور چقدر پول پرسته؟ اصلا واسه دارایی مامانم باهاش ازدواج کرد، وگرنه بعید میدونم ذره ای مامانو دوست داشته باشه، که اگه داشت هیچوقت کتکش نمیزد و آزارش نمیداد.
پوفی میکشم:
-مامانتم با انتخابش زندگی رو برای خودش و تو جهنم کرد!
شانه ای بالا میدهد:
-اون منصور افعی با محبتای وقت و بی وقتش مامانو گول زد، مامانم خب تازه شوهرشو از دست داده بود و احساس تنهایی میکرد، از همون اول از منصور بیزار بودم، ولی وقتی دیدم مامان تصمیمش قطعیه گفتم پس با شما زندگی نمیکنم و اومدم خوابگاه!
سر تکان میدهم:
-نمیدونم، امیدوارم منصور دست از این کاراش برداره، اما درمورد فرزاد هنوزم نظرم اینه که با خودش حرف بزن، ببین قصد و نیتش چیه، چون بهش نمیخوره آدم بدی باشه!
-تو چقد خوش خیالی پریا، فرزاد پولداره، خب منصورم واسه همونه نمیخواد از دستش بده!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع