عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت607 📝
༊────────୨୧────────༊
برای خودم چای میریزم و کنار مادر پشت میز مینشینم که سینی صبحانه ام را سمتم هل میدهد:
-دیر بیدار شدی مامان، دیشبم زود خوابیدی که!
نفس عمیقی میکشم و باز سمت در و به شهاب نگاه میکنم:
-دیشب نشد زود بخوابم...
نگاه او هم انگار ناراحت است، چیزی در دلم فرو میریزد، نکند هاله قصد رفتن نداشته باشد؟ نکند بماند و آینه دقمان شود؟...
دستانم را به شقیقه هایم میگیرم که مادر میپرسد:
-خوبی؟
همین موقع بهار از حیاط می آید و سمتم میدود:
-خاله بیا بابام برای من تاب درست کرده، بیا ببین... ترو خدا بیا...
موهایش را نوازش میکنم:
-ای جانم باشه خاله میام، تو برو سوار تابت شو، منم زود میام.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع