عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت615 📝
༊────────୨୧────────༊
با حال بدی سمت بهار میروم:
-بهار خاله جون بریم تو ویلا؟ فکر کنم دیارم از خواب بیدار شده باشه!
دختر حرف گوش کنی است و فوری دستانش را باز میکند تا بغلش کنم، درد کمرم اجازه نمیدهد این کار را انجام دهم و میگویم:
-بذار خاله من دستتو میگیرم کمک میکنم بیای پایین، نمیتونم بغلت کنم عزیزم!
بهار را از تاب پایین می آورم و دستش را میگیرم، سمت در ورودی میرویم، درست جایی که شهاب، هاله و کوهیار ایستاده اند، با اخم میخواهم داخل ویلا شوم که شهاب صدایم میزند:
-پریا خوبی؟
کفری نگاهش میکنم، حالم خوب نیست و دنبال کسی هستم تا حرص و عصبانیتم را سرش خالی کنم، اما رنگ نگاهش پر از احساس ناچاری و کلافگی ست.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع