عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت636 📝
༊────────୨୧────────༊
بعد با گریه سمت ما برمیگردد:
-دخترتون شوهر منو از راه به در کرده، بعد ازش طرفداری میکنید؟ هنوز نفهمیدین با شهاب سر و سِرّی دارن؟ هنوز نفهمیدین اون یک ماهی که باهم تو هلند تنها بودن به خاطر چی بوده؟ چرا پریا غیر از شهاب به هیچکدوم از اعضای خانوادش اهمیت نداده و از شهاب درخواست کمک کرده، چون خواسته خودشو برای شهاب مظلوم و تنها جلوه بده، خواسته بگه زخم خورده و دل شکسته اس، تا شهاب بشه حامی و پشتیبانش، تا شهاب دلش به حال و روزش بسوزه، درست بعد از اون ماجرا شهاب دیگه شهاب قبل نشد و مدام با من سرد رفتار میکرد! حالا بازم حرفای من چرت و پرته ناهید جون؟ خودم مچشونو تو حیاط تون گرفتم که پریا از گردن شهاب آویزون شده بود، حتی به افشین شوهرخواهر منم رحم نکرده بود، شب عیدی تو خونه تون دیدمشون، ازشون پرسیدم اینجا چخبره و افشین همه چیزو گفت، گفت که پریا بهش ایما و اشاره کرده تا باهم تنها باشن...
صدایش درجا خفه میشود چون دست سنگین شهاب روی لبهایش فرود آمده...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع