(رمانهایبانواعظمفهیمی)♡همسرتقلبیمن♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت643 📝
༊────────୨୧────────༊
پوفی میکشم:
-من نمیفهمم این وسط تقصیر خانجون و آقاجون چیه؟
ابرویی بالا میدهد:
-تقصیرشون حمایت از شهابه! مردیکه کنار گوشمون بود و به دختر من چشم داشت!
لبم را گاز میگیرم:
-مامان من به شهاب ابراز علاقه کردم... من بودم که بهش وابسته شدم!
اخم غلیظی میکند:
-این حرفارو پیش من زدی، اما جای دیگه نمیزنی فهمیدی چی گفتم پریا؟ تو بچه بودی و توجه شهاب به چشمت اومده، شهاب چرا با آبروی دختر من بازی کرد؟ زنش آبرو نذاشت برامون وسط اون جنگل لعنتی!
-مامان شما هاله رو با شهاب یکی میکنی؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع