عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت650 📝
༊────────୨୧────────༊
روز بعد همراه مادر به دانشگاه میروم، مانند کودک دبستانی ای شده ام که مادرش او را به کلاس درس میرساند و برمیگرداند...
از مادر خداحافظی میکنم و وارد محوطه دانشگاه میشوم، امروز با کوهیار کلاس داریم، بعد از آن ماجرا هیچ کدام شان را ندیده ام، تنها با پروا تلفنی صحبت کرده بودیم، خوشبختانه صحبتهای هاله روی پروا تاثیر منفی ای نگذاشته بود! یا لااقل اینطور وانموند میکرد.
وارد کلاس میشوم، مهتاب روی صندلی نشسته با گونه هایی گلگون و لبخندی که گوشه لب دارد با موبایلش کار میکند، کنارش مینشینم و میپرسم:
-قرار نیست دل و قلوه دادناتون تموم بشه؟
با لبخند نگاهم میکند:
-فرزاد منو رسوند و رفت، دارم ازش تشکر میکنم!
ابرویی بالا میدهم:
-اونوقت زبونتو موش خورده بود همونجا تشکر کنی؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع