عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت671 📝
༊────────୨୧────────༊
انگار تمام سختی های این چند سال با این حرف من به یادش آمده باشد که صدایش بالا میرود:
-آرامش مادرت برات مهم نیست؟ این همه سال تحمل کردم... این همه سال حرف شنیدم، این همه سال محبت پدرت نصف شده بین من و خانوادش، این همه سال حمالی و نوکری شونو کردم، اینا به چشمت نمیاد؟ تو شوهرداری و خونه داری و حتی تربیت تو دخالت کردن... هربار مهمون داشتم یا خواستم تو خونم تنها با خواهرم درد و دل کنم سرخود خودشونو دعوت میکردن... هربارم اونا مهمون داشتن من باید میرفتم حمالی میکردم... من آدم نبودم؟ من نیاز به آرامش و استقلال نداشتم؟
مات به مادر نگاه میکنم، خیال نمیکردم تا این حد دلش پر باشد... با بهت بلند میشوم و شانه هایش را میگیرم:
-مامان ببخشید... ببخشید عزیزدلم... فکر نمیکردم اینقدر دلت از این موضوع پر باشه!
با چشمان نمناکش مرا کنار میزند و از اتاقم خارج میشود، مات به در اتاقم زل میزنم...
مادر هم حق دارد، خانجون هم حق دارد...
هردو پی چیزی هستند که آرامش شان را حفظ کند...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع