عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت735 📝
༊────────୨୧────────༊
مادر با ترس بلند میشود و بازوی پدر را میگیرد، قلبم تند میکوبد، من هم از این واکنش تند پدر ترسیده ام، قدمی به عقب برمیدارم و با لکنت میگویم:
-من میخوام بابا... شهابو میخوام... بیشتر از هرکسی میخوامش... بسه دیگه بابا... خواهش میکنم کوتاه بیا... مگه ما جرم کردیم؟ به قول شهاب ما فقط عاشقیم همین!
سمتم قدم تند میکند، دستش بالا میرود تا روی گونه ام فرود آید، با حیرت به دستش که در هوا خشک مانده نگاه میکنم و اشکم میچکد، مادر دست پدر را میگیرد:
-نکن شهریار، نکن... تو هم برو تو اتاقت پریا... یالا!
با پشت دست اشکم را میگیرم و سمت اتاقم میروم اما نه... اگر باز سکوت کنم یعنی کوتاه آمده ام! دستانم مشت میشود و سمت شان میچرخم:
-من میخوام با شهاب ازدواج کنم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع