عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت746 📝
༊────────୨୧────────༊
تازه خوابم برده است که در اتاق باز میشود، چشمانم را آرام باز میکنم و با دیدن شهاب شالم را روی سرم میکشم و صاف مینشینم، با ناراحتی جلو می آید و پایین تخت مینشیند:
-این چه کاری بود کردی پریا جان؟ به خاطر من تو روشون ایستادی خب معلومه که اونام تردت میکنن... کاش صبر کرده بودی تا کوتاه بیان!
زانوهایم را به بغل میکشم:
-تا کی صبر میکردم؟ تا سی سالگیم؟ یا چهل سالگیم شهاب؟ تا کی صبر میکردم که بابام از این لجبازیش دست برداره؟ تو دیگه چرا شهاب؟ نکنه از اینکه بین مون قرار گرفتن و اجازه نمیدن به هم برسیم راضیای؟
نگاهش شوکه و متعجب بین چشمانم به گردش می افتد و بعد با عصبانیت میگوید:
-باور کنم این تویی که همچین حرفایی میزنی؟ پریا من این همه خودمو به آب و آتیش نزدم تا از زبون تو این چیزارو بشنوم!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع