(رمانهایبانواعظمفهیمی)♡همسرتقلبیمن♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت763 📝
༊────────୨୧────────༊
سعی میکنم احساساتم را کنترل کنم، فوری لباس میپوشم و مقابل آینه آرایش ملایمی میکنم.
دستگیره در را پایین میدهم، شهاب به کانتر تکیه زده و با موبایلش مشغول است، اما وقتی متوجه حضورم میشود سرش بالا می آید، لبخند کمرنگی میزند:
-بریم؟
سر تکان میدهم:
-اوهوم!
موبایلش را داخل جیبش میگذارد، جلو می آید و دوشادوش هم از خانه خارج میشویم.
متوجه نگاه های خاص گاه و بی گاهش میشوم، آخر هم طاقت نمی آورد و نجوا میکند:
-قشنگیت کار دستم میده!
لبخند خجلی میزنم و کنارش داخل اتومبیل جای میگیرم.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع