eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
24هزار دنبال‌کننده
551 عکس
273 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده👇 @A_Fahimi تبلیغات👇 https://eitaa.com/Jazb_bartar
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با استرس نگاهم را زیر می اندازم که صدای پدر شهاب به گوشم میرسد: -بگو تا با گوشای خودمون بشنویم دخترم، تو از دل و جون به این وصلت رضایت داری؟ چه شد که به اینجا رسیدیم؟ چشمانم را محکم به هم میفشارم... قرار نبود امشب شب خواستگاری باشد... غافلگیرانه نگاهی به جمع میکنم و در آخر در نگاه عاشق پیشه شهاب قفل میشوم، خان‌جون دستم را درون دستهای گرمش میگیرد: -بگو مادر، خجالت نکش! با صدایی لرزان لب باز میکنم: -رضایت دارم! شهاب که تا الان منتظر نگاهم میکند نفس راحتی میکشد و لبخند میزند، مادر و خواهرش کل میکشند، سینا سوت میزند و برایمان دست میزنند، با گونه هایی گلگون شده سرم را زیر می اندازم که خانجون سفت گونه ام را میبوسد. مادر شهاب فوری از زیر چادرش پاکتی بیرون میکشد: -با اجازتون من این قواره چادری رو آوردم که خودم برای عروسم اندازه بگیرم بدوزم، به امید خدا سر عقد رو سرش بندازه! به پارچه سفید حریر نگاه میکنم و لبم را گاز میگیرم، با خجالت به اتاق میروم تا مادر شهاب اندازه ام را بگیرد، بعد از اینکه کارش تمام میشود مقابلم می ایستد و دستانش را دو طرف صورتم میگذارد، با لبخند میگوید: -شهابِ من خیری از خانواده اش ندید، ولی با تو خوشبخت میشه، به خدا که اینو میدونم! بعد پیشانی ام را میبوسد که خجل نگاهش میکنم.