عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت467 📝
༊────────୨୧────────༊
نگاهش؛ اشکم را دنبال میکند و دستش جلو میآید، روی گونه ام مینشیند و با شصتش اشکم را محو میکند:
-نبینم چشاتو غم بگیره!
لبخند غمگینی میزنم، جرات به خرج میدهم و دستش را لمس میکنم:
-خیلی وقته گرفته عمو شهاب... کجا بودی تا ببینی؟
فکش منقبض شده:
-دیگه نمیذارم... نیست و نابود میکنم کسی که بخواد غم بیاره تو چشای قشنگت!
فشاری به دستش وارد میکنم:
-پریا داره جدا میشه... شهاب داره جشن دومادیش میرسه... چه تلخه عشق من و تو شهاب!
-عشق من و تو؟
-اوهوم...
انگشتش را به نوک دماغم میکوبد:
-تا دو دقیقه پیش که عمو شهابت بودم!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت468 📝
༊────────୨୧────────༊
باز اشکم میچکد:
-چاره دیگه ای هم مگه دارم؟
باز اشکم را با دستش پس میزند:
-میشه گریه نکنی؟
صورتم را عقب میبرم تا گرمی دستش دیگر لمسم نکند:
-بعضی وقتا فکر میکنم اگه آدما قراره به عشقشون نرسن... پس چرا عاشق میشن؟ چرا مهرش میفته تو دلت و بیرون نمیره؟
چشمانش را ریز میکند:
-خیلی وقت بود دیگه عشقتو اعتراف نکرده بودی... الان شدی درست مثل پریای سابق... بمیرم واسه این دلت...
نگاهش را غم گرفته که با بغض میگویم:
-نگران نباش عمو شهاب دیگه با غصه هام اخت گرفتم... دارم باهاشون دوست میشم... اگه مثل تو ناز نداشته باشن اونام دست دوستی مو میگیرن!
تنها تماشایم میکند، بار اول است اینطور عمیق نگاهم میکند، از نگاه خیره اش خجالت میکشم، خودم را عقب میکشم و صاف مینشینم او اما هنوز تماشایم میکند که میپرسم:
-چرا اینجوری نگام میکنی؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت469 📝
༊────────୨୧────────༊
لبخند کمرنگی میزند:
-یه رازی رو میدونستی؟
-چیو؟
هر دو به هم زل زده ایم که نجوا میکند:
-وقتی کنارتم دلم نمیخواد زمان بگذره... اما هم زمان خیلی سریع میگذره، هم تو ازم فرار میکنی!
با بغض تماشایش میکنم و فکم میلرزد:
-فرار نکنم چکار کنم؟ هوم؟ تو داری جدی جدی از ما جدا میشی شهاب... بعد عروسی تون خونه جدا میگیری... داری دوماد میشی! چاره ای جز فرار واسم میذاری؟ من و تو هر چی دورتر باشیم برای هردومون بهتره!
-فقط یه چیزی رو میخوام بدونی!
-چیو؟
-من واسه تو جونمم میدم... کافیه لب تر کنی... تو بد مخمصه ای افتادم، راه پس و پیش ندارم... اما بدون تو هر شرایطی هم باشم باز تنهات نمیذارم.
نیشخند عصبی ای میزنم:
-بس کن شهاب... جونتو میخوام چکار؟ آره جونتو میخوام ولی تو تن خودت... میدونم شرایط تو... بچه که نیستم... واسه همینم میگم دوری بهترین گزینه اس برای ما!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت470 📝
༊────────୨୧────────༊
دستم را روی دستگیره میگذارم:
-میشه بازش کنی؟
ابرویی بالا میدهد:
-چه قشنگ پیچوندی!
اخم میکنم:
-چیو؟
-مزاحم تو یادم نرفته!
-بیخیال شهاب به نفعته چیزی ندونی!
کنجکاو میشود:
-یعنی چی؟
گوشه لبم را میجوم:
-هیچی منظورم اینه اینجوری بهتره، قرار شد به هم کاری نداشته باشیم... به زندگی خودت برس!
-ما همچین قراری نذاشتیم!
-اما من گذاشتم... حالا درو بزن من برم!
کمی نگاهم میکند اما وقتی متوجه میشود در این مورد جدی ام، صاف مینشیند:
-خودم برمیگردونمت خوابگاه!
بی حرف نگاه به بیرون میدوزم اما تمام مدت قلبم از حرفهایی که بین مان رد و بدل شده مچاله و له میشود... سخت است هم دلتنگ باشی و دنبال راهی برای نزدیک شدن... و هم وصالی نباشد و به فکر دوری و فرار از هم...
عشق ما غمگین ترین عشق دنیا بود...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت471 📝
༊────────୨୧────────༊
از اتومبیل شهاب پیاده میشوم و سمت خوابگاه میروم که کسی صدایم میزند:
-پریا؟!
سمت صدا میچرخم، مهتاب است که کنار فرزاد ایستاده، با اینکه حال خوشی ندارم اما سعی میکنم لبخند بزنم، جلو میروم:
-سلام داشتم می اومدم پیشت!
مهتاب با لبخند دستم را میفشارد:
-کار خوبی کردی عزیزم!
به فرزاد نگاه میکنم و حال یکدیگر را میپرسیم و میگویم:
-اگه میدونستم با هم هستین؛ مزاحم تون نمیشدم!
فرزاد فوری میگوید:
-نه نه این حرفو نزنید من دیگه داشتم میرفتم!
دو دل به مهتاب نگاه میکند که توضیح میدهد:
-فرزاد زحمت کشید از دانشگاه اومد دنبالم.
آهانی میگویم و از فرزاد خداحافظی میکنم، کمی از آنها فاصله میگیرم تا راحت باشند، کمتر از دو دقیقه مهتاب سمتم می آید:
-خب بریم بالا پریا!
همراهش میشوم:
-مهتاب مطمئنی با فرزاد هیچ برنامه ای نداشتین؟ من مزاحم قول و قرارتون نشده باشم!
-نه عزیز من، گفتم که فرزاد منو رسوند، همین!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت472 📝
༊────────୨୧────────༊
چیزی نمیگویم و هر دو وارد خانه میشویم، مهتاب چای میگذارد و کنارم مینشیند که میگویم:
-امروز پیش وکیل بودم!
چشمانش برق میزند:
-خب چی شد؟
-هیچی بهش وکالت دادم تا کارای جدایی مو انجام بده، ظاهرا کار زمان بری هست، گفت طول میکشه باید صبور باشی اما خوشبختانه میشه غیابی جدا شد.
دستم را با خوشحالی میگیرد:
-چی از این بهتر، عالیه، اما چرا حس میکنم دمغی!
-شهاب منو رسوند، تو راه یکم حرف زدیم... وای مهتاب چطور تو مراسم عروسی شون شرکت کنم؟
نفس عمیقی میکشد:
-پریا چرا اینقدر خودتو عذاب میدی؟ الان چند وقت گذشته؟ بعد از این همه ماه هنوز نمیخوای باور کنی شهاب نشدنی ترین عشق دنیاس واست؟
چشم میبندم و شقیقه هایم را میفشارم:
-خودمم نمیدونم چه مرگمه... همش جلو چشم همیم، واسه همینه که نمیشه فراموشش کرد!
-بعد عروسی شون باید یه فکری کرد! نمیشه همینجور دست رو دست گذاشت که...
-منظورت چیه؟
-منظورم اینه وقتی رفتن سر زندگی شون لااقل یه جا برن که از شماها دور باشن! اینجوری تو هم اینقدر عذاب نمیکشی.
گوشه لبم را میجوم و به فکر فرو میروم، حتی نمیدانم قرار است کجا زندگی کنند!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
این دیالوگو خیلی دوست دارم...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
هرچقدر بیشتر بخشیدمت...
از اون به بعد...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
خطرناک ترین خوردنی دنیا...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄