میبینم که پسرم کوروش، توقع تونو از جنس مذکر برده بالا و همه تون آقایی میخواین 😐😂❤️
و در مورد وی آی پی، اول اینکه عضویت از اول هم قرار بود ۱۰۰ نفر بگیرم، که با اصرار بقیه شد ۲۰۰ نفر😐😂
چرا باید کسی دلش بشکنه وقتی تو چنل اصلی داره هر روز پارت گذاری میشه؟
وقتی این کار اشتباه میشه که منه نویسنده بیام تا نصفه رمانو بذارم و بگم ادامشو هر کسی میخواد بیاد بخره وگرنه تو چنل پارتگذاری نمیکنم😑🙁
آره عزیزم و اینکه وی آی پی ۲۰ روز تعطیل بود ایام عید و اوایل ماه مبارک رمضون، به همین خاطر تا رمان تموم نشه داخلش دیگه نمیخوام عضو بگیرم، دوست ندارم شرمنده کسی بشم که هزینه پرداخت کرده و بعد منه نویسنده وقتی مشکلی برام پیش بیاد نتونم براشون پارت بذارم
شاید دیگه واسه هیچ رمانم وی ای پی نزنم🙂
دارم خسته میشم...
بیا چند دقیقه جامونو عوض کنیم شاید درک کردی چقد دوستت دارم...
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت57 📝
༊────────୨୧────────༊
با این حال و اوضاع همین را کم داشتم که صندلی عقب اتومبیل شهاب جای بگیرم و رفتارهای هاله را تحمل کنم، شهاب بیشتر مسکوت است، اما هاله هی با لبخند با او حرف میزند، هر از گاهی هم سمت من میچرخد و چیزی میگوید، اما من بی حوصله تر از آنم که بگو بخند کنم، هندزفری میگذارم و موزیکی پلی میکنم، چشم میبندم و وانمود میکنم که چرت میزنم!
دلم با موزیک و عطر تن شهاب قنج میرود، لعنتی از کودکی عطرش زیر دماغم بوده، دیگر اهلی عطر تنش شده ام، اما باید حضورش را از دور حس کنم!
اتومبیل که توقف میکند چشم باز میکنم و موزیک را قطع میکنم، به اطراف نگاه میکنم، تا خوابگاه راه زیادی مانده، اما چرا توقف کرده؟
هاله سمتم میچرخد:
-پریا جون با من کاری نداری؟
لبخند میزنم:
-عه اینجا زندگی میکنین؟
-اره عزیزم، برم لباسمو عوض کنم که سرویس شرکت تا نیم ساعت دیگه میاد دنبالم.
سر تکان میدهم و دستش را میفشارم همین که سمت شهاب میچرخد تا خداحافظی کند سرم را به شیشه تکیه میدهم و چشم میبندم تا راحت باشند.
طولی نمیکشد که صدای بسته شدن در اتومبیل می آید و بعد هم جیغ لاستیک هایش.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
خیلی وقته فهمیدم که...
عوض شدنِ آدما همیشه به
خاطرِ غرور و خودخواهیشون نیست،
بعضی وقتا
آدما حتی حوصله خودشونم ندارن..!
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت58 📝
༊────────୨୧────────༊
چشم باز میکنم، اولین چیزی که میبینم یک جفت چشم است که از داخل آینه به من خیره شده، نگاه میگیرم، حوصله خودم را هم ندارم چه برسد به شهاب!
-آدرس خوابگاهت کجاس؟
بی حوصله جواب میدهم:
-فعلا همینو مستقیم برو!
گوشه خیابان ترمز میکند:
-بیا جلو بشین!
دست به س,ینه میشوم:
-راحتم، برو دیرم شده!
-راننده ات نیستم که عقب بشینی، به قول بقیه مثل عموتم!
نسبت به این واژه تکراری حساس شده ام، دندان بهم میفشارم و عصبی میگویم:
-ای لعنت به این واژه تکراری، اینقدر به من نگو اینو، باشه باورم شد، ولم کن دیگه!
نفس زنان نگاهم را کج میکنم و به بیرون خیره میشوم که سمتم برمیگردد و تماشایم میکند:
-واقعا باورت شد؟ دیگه نیازی نیست پافشاری کنم؟
بی اینکه نگاهش کنم با همان لحن بی اعصاب میگویم:
-نه نیازی نیست، تو عمو شهابی، منم باورش دارم، حالا راه بیفت!
-الان این چه رفتاریه؟ قهری با من؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت59 📝
༊────────୨୧────────༊
اشکم دم مشکم است، دوست ندارم گریه و ضعفم را ببیند، دوست ندارم غرورم را پیش چشمش خورد کنم، لرزان میگویم:
-شهاب اصلا حوصله ندارم، فقط منو برسون، هیچ حرفی هم نزن، بذار فقط امروز یه نقش راننده تاکسی رو بازی کنی، منم مسافرِتم!
-پاشو بیا جلو بشین خودتو لوس نکن، ببینم هنوزم مثل قبلا تو هوای سرد دلت بستنی میکشه؟
نیشخندی میزنم:
-اونقدر خل نشدم که کله صبحی بستنی لیس بزنم!
-خب پس کارم سخت شد که! حالا چجوری میشه با یه پریای اخمو آشتی کرد؟
کلافه سرم را به شیشه میکوبم:
-گفتم با من حرف نزن!
-چه پریای بداخلاقی!
حرصی نگاهش میکنم:
-بابا اصلا فکر کن من حضور ندارم، فکر کن تو ماشینت نیستم، چرا سربهسرم میذاری؟ چرا میخوای از دلم دراری؟ چرا ادای یه عموی مهربونو برام درمیاری؟ تو نمیدونی من نسبت بهت بی جنبهام؟ نمیدونی دلم محبتتو میخواد؟ نمیدونی دلم میخواد به چشم هیچکسی نیام جز تو؟ پس چرا داری احساسمو تحریک میکنی؟ من امروز وقتی تو و هاله رو دیدم که از خونه خانجون اومدین بیرون با خودم عهد بستم که دیگه پاپیچت نشم، پس بذار سر عهدم بمونم، بذار حالا که خواستم بتونم عملیش کنم، میدونم نمیشه، میدونم سختمه، میدونم هر چقدرم هاله رو کنارت ببینم بهش عادت نمیکنم، ولی بذار بد خلقی کنم باهات، تو هم بد باش، دیگه حتی ادای یه عموی مهربونو هم در نیار، بذار به درد خودم بمیرم!
لرزش صدایم در جملات آخر دست بغضم را رو کرده، با گلویی دردناک نگاه از چهره دوست داشتنی و جذابش میگیرم و بغضم را قورت میدهم، لعنتی بدجور به گلویم چسبیده!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
تو نه دوری
تا انتظارت کشم
و نه نزدیکی تا دیدارت کنم
و نه از آن منی
تا قلبم آرام گیرد
و نه محروم از توام
تا فراموشت کنم
تو در میانهی همه چیزی
#محمود_درویش
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت60 📝
༊────────୨୧────────༊
کمی نگاهم میکند و هیچ نمی گوید، درست مینشیند، کمربندش را مرتب میکند و راه می افتد، خیالم راحت میشود و با درد چشم میبندم، اشکم میریزد، اما فوری با دستم پاکش میکنم.
درد دارد، خیلی درد دارد شهاب بشود همان عموی کودکی، دلم میخواهد برای اوضاع پیش رویم زار بزنم، اما خودم را کنترل میکنم.
تا به خوابگاه برسیم میمیرم و زنده میشوم، به قدری حال بدی دارم که اصلا نمیدانم چطور وقتی آدرس خوابگاه را به او نداده ام درست مقابل خوابگاه توقف میکند، کیفم را برمیدارم و در را باز میکنم، زیرلب میگویم:
-ممنون!
میخواهم پیاده شوم که صدایش دلم را میلرزاند:
-کرایه راننده تاکسی تو نمیدی؟
بی اراده همراه بغضم لبخند میزنم و نگاهش میکنم، چشمانش غمگین است، اما با دیدنم او هم لبخند میزند:
-خوبه... کرایه مو گرفتم. برو بسلامت!
به سختی دل میکنم و پیاده میشوم، هنوز قصد رفتن ندارد و نگاهم میکند، نمیخواهم دلم باز برایش بتپد، سمت خوابگاه پا تند میکنم در حالی که در دلم غوغایی به پاست!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع