eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
25.2هزار دنبال‌کننده
635 عکس
278 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ به اتاقم می‌روم و زیر پتویم می‌خزم، چشمان سوزناکم را روی هم می گذارم، صدای پچ پچ پدر و مادر می آید، وارد خانه شده و آرام در را می‌بندند، پدر می پرسد: -پریا خوابیده؟ مادر کنار در اتاقم می ایستد، سایه اش روی تنم می افتد که آرام جواب می‌دهد: -آره طفلی از صبح زود کنار دست خان‌جونه، میگم به نظرت هاله و شهاب نرمالن؟ چرا شهاب هیچی درمورد هاله به ما نگفته بود؟ صدای پدر از دور تر به گوشم می‌خورد: -شیطنت پریا اونقدر تو مراسم خواستگاری های شهاب زیاد بود که همه شون بهم می‌خورد، شهابم ترسیده به ما بگه و باز روز از نو روزی از نو، بیخیال خانم حالا دیگه هاله عروس این خونه اس، مبادا بهشون خورده بگیری، بذار هر طور راحتن زندگی شونو بسازن! -وا چه حرفا می‌زنی! من کی تو زندگی یکی دیگه دخالت کردم که این بار دومم باشه! درضمن پریا شیطنت نکرد، بچه‌م می‌خواست صاف و صادق باشه تو مراسما، وقتی خان‌جون به مادر دختره گفت شهاب کارش جور شده، خب دروغ بود، پریا گفت عمو شهابم بیکار و بی‌عاره خب حرف حق زد بچه‌م! -باشه خانم حالا نمی‌خواد گند دخترتو ماست مالی کنی، بیا بخواب که صبح قبل رفتنم یه صبحونه به ما بدی! مادر باز رو ترش می‌کند: -وا یجوری حرف می‌زنی انگار روزای دیگه گشنه فرستادمت سرکار! چشمانم را به هم می‌فشارم کاش می‌دانستم شهاب و هاله رفته‌اند یا هنوز در منزل خان‌جون هستند! میانبر پارت اول رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/13996
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با کسل ترین حالت ممکن از خواب بیدار می‌شوم، شنبه است و باید به خوابگاه بروم، آهسته به سرویس می‌روم و مسواک می‌زنم، خودم را مرتب می‌کنم و به اتاقم برمی‌گردم، لوازمم را آماده می‌کنم و لباس می‌پوشم. صدایی از آشپزخانه می آید و این یعنی مادر بیدار شده، همراه کیف دستی ام از اتاقم خارج می‌شوم، سمت آشپزخانه می‌روم: -سلام مامان با من کاری نداری؟ سمتم می‌چرخد: -وای تو باز داری میری خوابگاه؟ بابا میونتون با شهاب خوب شد که، چرا لجبازی می‌کنی؟ نیشخندی می‌زنم: -چه ربطی به شهاب داره مامان؟ مهتاب تنهاس دلم می‌خواد باهم باشیم، بی زحمت برام یه آژانس می‌گیری؟ پوف کلافه ای می‌کشد و سمت تلفن می‌رود، با آبی که جوش آمده برای خودم نسکافه ای حاضر می‌کنم که مادر می‌گوید: -فعلا سرویس نداره پریا، باید منتظر بمونی. به ساعت نگاه می‌کنم و سر تکان می‌دهم. نسکافه ام را می نوشم که پدر هم بیدار می‌شود، از هر دو خداحافظی می‌کنم که مادر می‌گوید: -کجا؟ صبر کن ببینم آژانس ماشین داره! -لازم نیست مامان، میرم سر خیابون ماشین می‌گیرم! وارد حیاط می‌شوم، مادر پشت سرم می دود: -دو دقیقه صبر کن لباس بپوشم برسونمت، پریا این‌قدر لجبازی نکن! سمتش می‌چرخم: -ناهید جون تا یه ساعت دیگه کلاس دارم، دیرم میشه، نگران نباش تو برو داخل! و راه می‌افتم، چشمم به اتومبیل شهاب می افتد، پس دیشب را اینجا مانده بود، همزمان در خانه خان‌جون هم باز می‌شود، شهاب و هاله بیرون می آیند و هر سه به هم زل می‌زنیم، پس دیشب را کنار هم بوده اند! با اخم سلام می‌دهم و سمت در می‌روم که صدای مادر به گوشم می‌خورد: -شهاب جان سر راه می‌تونی پریارو هم برسونی؟ آژانس ماشین نداشت! کلافه سمت مادر برمی‌گردم: -مامان جان گفتم خودم میرم! شهاب از پله ها پایین می آید و می‌گوید: -نگران نباش ناهید جان، می‌رسونمش! مادر تشکر می‌کند و من با حرص دندان بهم می‌فشارم. میانبر پارت اول رمان 👇 https://eitaa.com/11906399/13996
خوشحالم که خیلی هاتون تو ناشناس گفتید حتی از همسر استاد هم قشنگتره🤩🤩👆
چشم آخر شب میام جواب میدم چندتایی رو😍❤️
بله رمان ساخته ذهنمه و حقیقت نداره اما عکس شخصیت رو برای برقراری ارتباط مخاطبا میذاریم چون خیلی دوست دارن بدونن شخصیتی که تو ذهن منه نویسنده اس به چه ظاهری شباهت داره😊❤️
چشم عکس شخصیتای رمان بزودی داخل چنل زاپاس گذاشته میشه❤️👇 https://eitaa.com/joinchat/2086666245C4fe6085874
بخشی از الطاف شما😌 یکمی بی حوصلم تک تک جواب نمیدم بچه ها اما از همه تون ممنونم که اینقدر همراهمین، مهربونین❤️
پی وی باورتون میشه نزدیک ۴۰۰ تا هست که نتونستم جواب بدم🤕 تخمینی🧐 خب... گمونم ۵۰۰ پارت بشه🧐
تک تک نظرارو میخونم باور کنین، ولی به چندتاش مجبورم جواب بدم چون سوالا تکراری ان❤️ مهربونای منین که😍
یا خدا صدا سیما😳🤪😂😂😂😂❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ عشقید 🤣