{ #دل_آرا ⛱' }
آقای امام حسینِ عزیز،
شما ساکنِ همیشگیِ سمت چپِ
قفسه سینهیِ تکتکِ ما روسیاهها هستیا
نکنه نگاهتو ازمون بدزدی؟!
رو سیاهیم؟!
قبول..
نوکرِ خوبی نیستیم؟!
اینم قبول..
ولی شما همه رو میخرین مگه نه؟!
میشه مارم بخرین؟!
لطفا . . .♥:)
#امام_حسین
.
.
- اۍ آرامِ دل هـر غریبِ وحشتزدهـ '🌱
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
یکی از خصوصیتهای بارز شهید صدرزاده تاکید بر نماز اول وقت بود.✨
همیشه اذان نماز صبح مقر را سید ابراهیم میگفت.
ما به دلیل اینکه بحث تبلیغ را انجام میدادیم و مستمر به نقاط مختلف سفر میکردیم نمیتوانستیم روزه بگیریم اما او روزه میگرفت و برای سحری بیدار می شد.🍳
یک روز نماز صبح را با صدای سید بیدار شدم، توی مقر قدم میزد و لابه لای هر بند از اذانش فریاد میزد و میگفت:برادرها وقت نماز شده برپا،دلاورا بلند شوید وقت نماز است.
ما هم از آن به بعد سر به سرش میگذاشتیم و با اینکه صدای خوبی هم نداشت (با خنده) میگفتیم بعد از این با صدای خوش خودت اذان بگو!😍
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتشصتوپنجم! ›
درگیریش با من علنی شده بود ... فقط بچه ها فکر می کردن رقابت شیمیه ... بعضی ها هم می گفتن ...
- تدریس تو بهتره ... داره از حسادت بهت می ترکه ...کار به آوردن سوال های المپیاد کشیده بود ... سوال ها رو که می نوشت ... اکثرا همون اول ... قلم ها رو می گذاشتن زمین ... اما اون روز ... با همه روزها فرق داشت ...
ـ این سوال سال * المپیاد کشور * ...
با پوزخند خاصی بهم نگاه کرد ...
- جزء سخت ترین سوال ها بوده ... میگن عده کمی تونستن حلش کنن ...
نگاه های بچه ها چرخید سمت من ... و نگاه من، بدون اینکه پلک بزنم ... به تخته گره خورده بود ...
- خدایا ... این یکی دیگه خیلی سخته ... به دادم برس ...
ـ آقا چرا یه سوالی رو میارید که خودتون هم نمی تونید حل کنید؟ ... گند می زنید به روحیه ما ...
و بچه ها باهاش هم صدا شدن ... هر کدوم در تایید حرف قبلی یه چیزی می گفت ... و من همچنان به تخته زل زده بودم ... فرامرز از پشت زد روی شونه ام و صداش رو بلند کرد...
- بیخیال شو مهران ... عمرا اگه این سؤالش مال سن ما باشه ... المپیاد دانشجوها یا بالاتر بوده ...
بین سر و صدای بچه ها ... یهو یه نکته توی سرم جرقه زد...
- آقا اصلاً غیر از اورانیوم ... عناصر پرتوزا در طبیعت به طور آزاد یافت نمیشن ... عناصر این گروه اصلا وجود خارجی ندارن و فقط به صورت آزمایشگاهی تولید میشن ...
مطمئنید عنصرهایی که توی گزینه هاست درسته؟ ...
ـ میگم احتمالاً طراح سوال ... موقع طرح این ... مست بوده عقلش رفته بوده تعطیلات
آقا یه زبون به برگه اش می زدید ... می دید مزه شراب میده یا نه؟ ...
جمالتی که با حرف اشکان ... شرترین بچه کلاس کامل شد ...
- شایدم اونی که پای تخته نوشته ... دیشب زیادی خورده بوده ...
و همه زدن زیر خنده ... برای اولین بار ... سر کلاس ... با حرف هایی که خودش می زد... و جمالتی که دیگران رو مسخره می کرد ... مسخره اش کردن ... جذبه و هیبتش شکست ... کسی که بچه ها حتی در نبودش بهش احترام می گذاشتن ...
از اینکه خلق و خوی مسخره کردن بین بچه ها شایع شده بود ... و قبح شراب خوردن ریخته بود ... ناراحت بودم ... اما این اولین قدم در شکست اون بود ...
به زحمت، خودش رو کنترل کرد ...
- نه من که طبیعی بودم ... ولی راست می گید ... شاید طراحش خورده بوده ...
و اشکان ول کن نبود ...
ـ احتمالاً اولش حسابی خورده ... پشت سرش هم حسابی ... خورده ... آخه اونجا هر کی یه اشتباه کوچیک کنه ... به شکر خوردن می اندازنش ...
ـ آره احتمالاً تو هم اونجا بودی ... داشتی کنار طرف، شکر می خوردی ... تا یه چی میشه اونجا این طوری ... اونجا اینطوری ... تو تا حالا پات رو از حوزه استحفاضیه استان بیرون گذاشتی؟ ...
کنترل اوضاع، حسابی داشت از دستش خارج می شد ... دو بار با خودکار زد روی میز
- بسه دیگه ... ساکت ... تا مؤدبانه ازتون می خوام ... حواستون جمع باشه ...
و بعد رو کرد به من و خندید ...
- تو هم مخی هستی ها ... اشتباهی ایران به دنیا اومدی... باید * به دنیا می اومدی ...
محکم زل زدم توی چشماش ...
ـ شما رو نمی دونم ... ولی من از نسل اون ایرانی هایی هستم که وقتی صدام دکل نفتی * رو زد ... و همه دنیا گفتن فقط بزرگ ترین مهندس های امریکایی می تونن اون فاجعه رو مهار کنن ... یه گروه کارگر ایرانی رفتن جمعش کردن ... ایرانی اگر ایرانی باشه ... یه موی کارگر بی سوادش شرف داره به هیکل هر چی خارجیه ... برده روحش آزاده، جسمش در بند ... اما ما مثل احمق ها ... درگیر بردگی فکری شدیم ... برده فکری ... دیر یا زود خودش ... با دست خودش ... به دست و پای خودش غل و زنجیر
می بنده ...
کلاس یه لحظه کپ کرد ... اون مهران آرام و مودب ... که حرمت بداخلاق ترین دبیرها رو حفظ می کرد ... جلوی اون ایستاده بود ...
سکوت کلاس شکست ... صدای سوت و تشویق بچه ها بلند شد ... و ورق برگشت ...
از اون به بعد هر بار که حرفی می زد ... چشم بچه ها برمی گشت روی من ... تایید می کنم یا رد می کنم یا سکوت می کنم ... و سکوت به معنای این بود که رد شد ... اما دلیلی نمی بینم حرفی بزنم ... جای ما با هم ... عوض شده بود ... و من هم صادقانه ... اگر نقدی که می کرد، صحیح بود ... می پذیرفتم ... و اگر درباره موضوع، اطلاعاتم کم بود ... با صراحت می گفتم ...
ـ باید در موردش تحقیق کنم ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
در شب بیداری ها به فراوانی های
زندگیت بیاندیش که خداوندچگونه
مهربانانه و بی منت نعمت های
زیادی به تو بخشیده، از نعمت
نفس کشیدن بگیر تا نعمتهایی
که هر کسی آرزوی آن را دارد!
ایا وقت آن نیست که با
شکرگزاری ساده از او
قدردانی کنیم؟!🤔
--------------------•💚🕊•------------------
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ💔
سلام بر غریبِ غریبان😭
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
◗#ازخالق_بهمخلوق💚◖
"و تو را از حقیقت روح میپرسند،
جواب ده که روح از عالم فرمان
خداست و (شما پی به حقیقت
آن نمیبرید زیرا) آنچه از علم به
شما دادند بسیار اندک است!"
••﴿ آیه 85 سـوره أســرا ﴾••
°------------☘🌹----------------°
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
بہ قول حاج حسین یڪتا...
معلوم نیست سر طناب زندگیمونو دادیم دست کۍ کہ گند پشت گند! :)💔
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
پناهندگى به خداوند در حل مشكلات و دفع بلاها
حضرت سجّاد (عليه السلام) در هنگام ترس
و گرفتارىها با حال تضرّع به پناهندگى
خداوند اصرار مىورزد؛ زيرا در وقت
هجوم انواع بلاها و حوادث و گناهان
تنها پناهگاه انسان خداست نه غير او.🌺
این فراز از دعاى امام (عليه السلام)
آموزشى به بندگان خداست كه در وقت
فشار گرفتارى و غمها به غير از خدا توجه
نكنند، چون اين حالتهاى روحى و جسمى
كه در اثر بسته شدن درِ رحمت و نعمتِ
خداوند و روى آوردن انواع بلاها و سختى
ها براى انسان است به خاطر اين است
كه خداوند مىخواهد، بندگانش به سوى
او روى آورند و با او گفتگو كنند و به وجود
حق عشق بورزند. و خداى متعال اين حالت
بنده را دوست دارد.🙂
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هفتم
#فراز۴
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟨ #ڪتابچه📚🌱'' ⟩
کتاب نخل و نارنج
نویسنده: وحید یامینپور
نخل و نارنج نوشته وحید یامینپور، پژوهشگر و نویسنده معاصر ایرانی درباره زندگی شیخ مرتضی انصاری،
مرجع تقلید بزرگ شیعیان در عصر قاجار است..
.
فڪر خوب همراه با
معرفےِ ڪتابهاے خوب😁👇
●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃•|
⬅️ آسیب های داد و فریاد ❤️🔥✨
✍🏻 چه زن، چه مرد، با صدای بلند گله کردن فقط برای مدت کوتاهی مفید است و در صورت تکرار، باعث عصبانیت همسرتان میشود.🙄😤
درصورت تداوم، این سرزنشها بالاخره کار خودش را خواهد کرد و زیباییهای زندگی رو به افول میرود.😔😞
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁.•
「ازتوچهپنهون...میخوامبیاماین
#اربعین جایرقیه」🚶🏽♂💔
#امام_حسین
.
.
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.•🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
4_5904305337246159164.mp3
19.55M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
بنازم شیر جمل حسن
حسن آقا حسن مولا
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
#پادکست
🎙"نقش بچه های طلاق و تک والد در اغتشاشات"
#طلاق
#والدین
#فرزندان
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که
هر چه به جنبه های خصوصی تر زندگی
ایشان نزدیک شوید تجلی ایمان را بیشتر
می بینید.
شهید بهشتی💚
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتشصتوششم! ›
توی راهرو بهم رسیدیم ... با سر بهش سلام کردم و از کنارش رد شدم ... صدام کرد ...
ـ از همون روز اول ازت خوشم نیومد ... ولی فکر نمی کردم از یه بچه اینطوری بخورم
... فکر می کردم اوجش دهن لقی و خبرچینی کنی ..
خندیدم ...
- که بعدش ... بچه مذهبی کلاس بشه خبرچین و جاسوس... لو بره و همه بهش پشت
کنن؟...
خنده اش کور شد ...
ـ خیلی دست کم گرفته بودمت ...
مکث کوتاهی کرد و با حالت خاصی زل زد توی چشمم ...
ـ می دونی؟ ... زمان انقلاب و جنگ ... امثال تو رو می کشتن ...
دستش رو مثل تفنگ ... آورد کنار سرم ...
ـ بنگ ... یه گلوله می زدن وسط مخش ... هنوزم هستن ... فقط یهو سر به نیست میشن
... میشن جوان ناکام ...
و زد تخت سینه ام ...
ـ جوان هایی که یهو ماشین توی خیابون لهشون می کنه ... یا یه زورگیر چاقو چاقوشون
می کنه ... حادثه فقط بعضی وقت هاست که خبر نمی کنه ...
ناخودآگاه، بلند از ته دلم خندیدم ...
ـ اشکال نداره ... شهدا با رجعت برمی گردن ... حتی اگه روی سنگ شون نوشته شده
باشه ... جوان ناکام ... خدا موقع رجعت به اسامی بنیاد شهید کار نداره ... برو اینها رو
به یکی بگو که بترسه ...
هر کی یه روز داغ می بینه ... فرق مرده و شهید هم همینه ... مرده محتاج دعاست ...
شهید دعا می کنه ...
و راهم رو کشیدم و رفتم سمت دفتر ...
بعد از مدرسه ... توی راه برگشت به خونه ... تمام مدت داشتم به حرف هاش فکر می
کردم ... و اینکه اگه رفتنی بشم ... احدی نمی فهمه چه بلایی و چرا سرم اومد ... و اگه
بعد من، بازم سر کسی بیاد چی؟ ...
به محض رسیدن ... سریع نشستم و کل ماجرا رو نوشتم ... با تمام حرف هایی که اون
روز بین ما رد و بدل شد ... و زنگ زدم به دایی محمد ... و همه چیز رو تعریف کردم ...
ـ شما، تنها کسی بودی که می تونستم همه چیز رو بهت بگم ... خلاصه اگر روزی
اتفاقی افتاد ... همه اش رو نوشتم و تاریخ زدم، امضا کردم ... توی یه پاکته توی کتابخونه
سومی... عقایدش که به سازمان مجاهدین و ... ها می خوره ... اگه فراتر از این حد باشه
... لازم میشه ...
اون تابستان ... اولین تابستانی بود که ما مشهدی نشدیم... علی رغم اینکه خیلی دلم
می خواست بریم ... اما من پیش دانشگاهی بودم ... و جو زندگیم باید کاملاً درسی می
شد ...
مدرسه هم برنامه اش رو خیلی زودتر سایر مدارس و از اوایل تابستان شروع می کرد ...
علی الخصوص که یکی از مراکز برگزاری آزمون های آزمایشی * بود ... و کل بچه های
پیش هم از قبل ... ثبت نام شده محسوب می شدن ...
امتحان نهایی رو که دادیم ... این بار دایی بدون اینکه سوالی بپرسه ... خودش هر چی
کتاب که فکر می کرد به درد کنکور می خوره برام خرید ... هر چند اون ایام، تنوع
کتاب ها و انتشارات مثل الآن نبود ... و غیر 3 تا انتشارات معروف ... بقیه حرف چندانی
برای گفتن نداشتن ...
آزمون جمع بندی پایه دوم و سوم ... رتبه کشوریم ... تک رقمی شد ... کارنامه ام رو که
به مادرم نشون دادم ... از خوشحالی اشک توی چشماش جمع شد ...
کسی توی خونه، مراعات کنکوری بودن من رو نمی کرد ... و من چاره ای نداشتم جز
اینکه... حتی روزهایی رو که کلاس نداشتیم توی مدرسه بمونم ...
اونقدر غرق درس خوندن شده بودم ... که اصلاً متوجه نشدم... داره اطرافم چه اتفاقی
می افته ... روزهایی که گاهی به خاطرش احساس گناه می کنم ... زمانی که ایام اوج و
طلایی ... و روزهای خوش و پر انرژی زندگی من بود ... مادرم، ایام سخت و غیر قابل
تصوری رو می گذروند ... زن آرام و صبوری ... که دیگه صبر و حوصله قبل رو نداشت
زمانی که مشاورهای مدرسه ... بین رشته ها و دانشگاه های تهران ... سعی می کردن
بهترین گزینه ها و رشته های آینده دار رو بهم نشون بدن ... و همه فکر می کردن رتبه
تک رقمی بعدی دبیرستان منم ... و فقط تشویق می شدم که همین طوری پیش برم
... آینده زندگی ما ... داشت طور دیگه ای رقم می خورد ...
نهار نخورده و گرسنه ... حدود ساعت 7 شب ... زنگ در رو زدم ... محو درس و کتاب
که می شدم ... گذر زمان رو نمی فهمیدم ... به جای مادرم ... الهام در رو باز کرد و اومد
استقبالم ...
ـ سلام سلام الهام خانم ... زود، تند، سریع ... نهار چی خوردید؟ ... که دارم از گرسنگی
می میرم ...
برعکس من که سرشار از انرژی بودم ... چشم های نگران و کوچیک الهام ... حرف دیگه
ای برای گفتن داشت
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
خدای باعظمت در قرآن سوره اسرا
آیـه 79 می فرماید:💚🤔
"و بعضی از شب ها را برای خواندن
قرآن و نماز بیدار باش ، که نمازِ
شب خاص توست، باشد که
پروردگارت تو را به مقامی
ستوده برساند!"
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ
سلام بر شهیدِ شهیدان❤️
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
◗#ازخالق_بهمخلوق💛◖
«و از نشانه های قدرتِ او این است
که برای شما از جنس خودتان همسرانی
آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و در
میان شما دوستی و مهربانی قرار داد؛
یقیناً در این نشانه هایی است برای
مردمی که می اندیشند!»
🌻••ســوره روم،آیــه 21 ••🌻
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
انسانى كه در امورش خود را در پناه خدا بداند يا نيت خود را نيك سازد، خواستههايش هم زيبا و نيكو مىشود و همچنين از آسيبها و خطرات آسمانى و زمينى حفظ مىماند.😊
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هفتم
#فراز۵
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
🌤 میگفت:
هر کاری میخواهم بكنم ،
اول نگاه میکنم ببينم امام زمان از اين کار راضيہ؟! 🔍
میگفت: اگر میبينيد امام زمان از کاری ناراحت میشود ، انجام ندهيد!✋🏻
🖋 شهید نادر مهدوۍ
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🍃🌼 #مھدییـار •.
🌙هـلال مـاه اگـر دیـده شـد چـه سود؟
مـاه تـمام عـالـمیان پـشت پـرده است . . .😔
اللّهم عجّلْ لِوَلیّک الْفَرَج . . .🤲🏻❤️
.
.
همهـجا مےبینم رخ زیباے تـو را ..
.•🍃🌼 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁...
「 .🖤' !」
هم دسٺ داده اے
هم انگشٺࢪ 💔
از این سخاوٺ و ڪرمت گریہ کرده ام.
السلام علیڪ یا اباعبداللہ🖤
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
enc_16896972447180761697695.mp3
4.38M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
به کی قسمت بدمت که نیای
جون رقیهات در خطره
قافله داره میاد و رباب
از تیر حرمله بیخبره
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ
و سرپرستى از خوارى برايش نبوده،تا او را در آنچه ساخته يارى دهد،پس منزّه است او،منزّه است او،اگر در آسمان و زمين معبودهايى جز خدا بود،هر آينه هر دو تباه مىشدند و متلاشى مىگشتند،منزّه است خداى يگانه يكتا،و بىنياز،كه نزاده،و زاده نشده و احدى همتايش نبوده است.
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
{ #دل_آرا ⛱' }
حسینی باش، نه هیئتی ..
زیرا اگر گرم هیئت بشوید،
حسینتان را آنگونه که خود
دوست داريد و باب ميلتان است میسازید
و هرکس که با میل شما مخالف باشد
میگویید با حسین(ع) مخالف است
ولی اگر حسینی باشید هیئت و رفتارتان
را بر مبنایِ حسین (ع) میسازید،
هیئتی شدن کاری ندارد، کافی است
ریش بگذارید و با پیراهن مشكی
از این هیئت به آن هیئت بروید
حسینی شدن است که دشوار است؛
-آیتاللهبهجت-.
.
- اۍ آرامِ دل هـر غریبِ وحشتزدهـ '🌱
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi