هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 7⃣3⃣ برای #دروغ گفتن تجربه ی کافی
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 8⃣3⃣
مقابل در کلیسا، دو زن میانسال ایستاده بودند با پالتوهای مشکی و روسری های بافته شده از کاموای کلفت.
هر دو با هم سلام کردند.
کشیش کلید را به دست گرفته بود و قبل از آن که در را باز کند، به زن ها نگاه کرد و گفت:
برای دعا که نیامده اید این وقت صبح؟
یکی از زن ها که نوک بینی اش از سرما سرخ شده بود گفت:
ما برای #اعتراف آمده ایم پدر.
کشیش در را باز کرد، کلید را توی جیبش گذاشت و در حالی که دستگیره را به طرف پایین فشار میداد، گفت:
خدا رحم کند دخترانم!
این چه گناهی است که نتوانستید تا غروب صبر کنید؟
بعد لبخند زد، در را باز کرد و گفت:
بیایید داخل دخترانم.
کشیش در حالی که به سمت محراب می رفت، دکمه های پالتویش را باز کرد، اما وقتی چشمش به محراب افتاد ایستاد، خیره به محراب نگاه کرد؛ همه چیز به هم ریخته بود.
تریبون سخنرانی واژگون و چهار جاشمعی پایه دار برنجی روی زمین افتاده بود. کشیش و زن ها باد دیدن محرابی که تخریب شده بود، #صلیب کشیدند.
💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠
کشیش جلوتر رفت و جلوی محراب ایستاد. زن ها در حالی که با #وحشت به اطراف خود نگاه می کردند، کنار کشیش ایستادند. کشیش به آنها گفت:
لطفا به چیزی دست نزنید.
و با گام های بلند به دفتر کارش رفت که کنار محراب بود.
دفتر کارش کاملا به هم ریخته بود.
هر دو کشوی میزش باز بودند.
اوراق و دفاتر داخل کشو روی زمین پخش و پلا بود.
با این که یقین داشت #دو هزار دلاری که بابت پول کتاب مرد تاجیک کنار گذاشته بود به #سرقت رفته است، باز دست برد داخل کشوی خالی؛ دلارها در جای خود نبودند.
کشیش احساس کرد که پاهایش سست شده است. دستش را روی میز تکیه داد.
سرقت دو هزار دلار، در مقابل کتابی که به دست آورده بود.
ارزش چندانی نداشت تا به خاطرش رنج بکشد.
او چاره ای نداشت جز این که به پلیس زنگ بزند.
هر چند ممکن بود با به میان کشیدن پای پلیس، مسألهی کتاب نیز به #خطر بیفتد.
وقتی به پلیس زنگ زد، نای ایستادن نداشت.
روی صندلی نشست و به اتاق به هم ریخته اش نگاه کرد و به کم سابقه ترین سرقتی که ممکن بود اتفاق بیفتد فکر کرد؛ معمولا سرقت از کلیساهایی انجام میشد که
دارای #عتیقه جات گران قیمت بودند، نه کلیسایی که اشیاء با ارزشی در آن نبود.
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
رمان فووق العاده☝️
هر شب ساعت21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃